3.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روایت_نگاری
#ماجراهای_پرچم
دو خانم را دیدم که حدوداً ۴۰ ساله بودند. بهشان گیره تعارف کردیم.
رفتم تا برای این دو خانم گیره هایشان را ببندم.
با خانم اولی مشغول صحبت بودم و گیره میزدم. مدل شالش جوری بود که نمیشد برای حجاب جمعش کرد؛ اما چاره ای نداشتم. داشتم سعی میکردم جوری ببندم که خیلی بد نباشد!
در همین فاصله، دوستش گفت: خانم ابراهیمی چقد حجاب بهت میاد!
به چهره اش با تعجب نگاه کردم. نمیدانستم باید تعجب کنم یا خوشحال باشم که آنقدری که فکر میکردم چهره ی این خانم بد از آب در نیامده...
تمام که شد نوبت همان خانم رسید. شال او را که بستم خیلی بهتر از اولی شد. گفتم: ان شاءالله هدیه امام رضا همیشه براتون موندگار باشه و از خودتون جداش نکنید.
صورتش سرخ شد. گفت: دعا کنید! من خیلی ضعیفم... شما برامون دعا کنید..
دلم لرزید. گفتم: ما کی باشیم براتون دعا کنیم. شما واسه ما دعا کنید...
گفت: نه شما فرق میکنید با حجابین.
گفتم: نه همه چی که تو ظاهر آدما خلاصه نمیشه و آینه رو دستش دادم. خودش را که دید اشک در چشمان مهربانش جمع شد. کتاب #شنود را با تمام قلبم به او دادم.
وقتی داشت میرفت تازه فهمیدم چرا از حجاب دوستش که به زعم من خوب جفت و جور نشده بود خوشش آمد.
او حجاب را دوست داشت نه صورتی که حجاب دارد را.
او حجاب را یکی از مراتب نزدیک شدن به خدایش میدید و هر چیزی که بوی خدا میگرفت برایش زیبا بود.
#بوی_خدا
#ما_رایت_الا_جمیلا
#دختران_حسین
#فریضه_واجب_امر_به_معروف
به کانال "ریحانه الحسین" بپیوندید.
↪️ @reyhana_alhosain