#مهربانتر_از_باران
امام علی علیه السلام :
[خوشا به حال آن که به بندگان خدا نیکی کند و برای آخرت خود زاد و توشه برگیرد.]
وقتی به روستایی دورافتاده در اهواز رسیدیم، همراه اهوازی ما گفت: «حاج #قاسم اینجاس!». دور و بر یک نگاهی انداختیم. همه چیز عادی بود. باورمان نشد ولی دستپاچه شده بودیم.
با #ابومهدی_مهندس بر روی گونی هایی نشسته بودند و با مردم خوش و بش میکردند. کُپ کرده بودیم که ایشان حاج قاسم سلیمانی باشد. چهقدر خودمانی و دوستداشتنی!
️ بعد از اتمام حرف ما، حاج قاسم بلند شدند و به درون خانههای آب گرفته رفتند. با لهجه و زبان خود اهوازی ها صحبت میکردند و از مشکلاتشان میپرسیدند و دلداری میدادند. چه فضایی شده بود روستا. دل مردم سیل زده مثل خانههایشان زیر و رو شده بود. این را از نگاهها و رفتارهایشان، از صحبتها و ابراز محبتشان میشد فهمید.
ای سردار! تو همانطور که نوای 'هل من ناصر ینصرنی' امامت را شنیدی و به یاری او شتافتی، ندای مردم یاری خواه را نیز بی جواب نگذاشتی....! تو مصداق بارز حدیث پیامبر(ص) هستی که فرمود:[خداوند کمک به یاری خواه را دوست دارد.]
آری! حالا #باید_شبیهت_زیست....!
امروز مهربانی، انسانیت انسان دوستی مارا میسنجند! کاش بتوانیم مانندت باشیم!
بار دیگر آزمون، بار دیگر امتحان، برای من، برای تو، برای ما.....
حالا زمانیست برای برداشتن گام اول در مسیر تحقق شعار "#من_هم_یک_سلیمانی_ام"💪
سردار برای دختر بچه ای که عروسکی با موهای بافته و لباس گل گلی اش👚 را آب با خود برده، پدر و مرهمی مهربان شد...🧔👨👧
جهادگران با تعمیر خانه های مردم سیل زده، برای آنها برادری دلسوز شدند....⚒️🛠️
امروز نوبت ماست که #خواهری کنیم....!💚🧡
🔸فکرش را بکن دختری امروز در سیستان و بلوچستان آرزو دارد به جای تو باشد. تویی که آرام آرام قدم برمیداری و به مدرسه می آیی....!📖📙📔
🔸دختری که عروسک و کفش تق تقی اش را آب برد...👠
🔸دختری که از کتاب فارسی اش زیر آب و گل، چیزی نمانده....💦📘
🔸دختری که برادر کوچکش در سیل غرق شد....👶
🔸دختری که الان باید مثل من و تو برود سر کلاس درس بنشیند و به فکر رویا های آب برده اش نباشد... اما مدرسه ای که چند ماه پیش توسط گروه چهادی ساخته شده بود و آجر به آجر آن دلسوزی و محبت بود، در برابر سیل بی رحم توان مقاوت نداشت و حالا دخترک باید در کلاس صبر درس بگیرد....📚👩🏫👩🎓
🔸دختر دم بختی که ستاره ی آسمان چشمش، گونه ی خاکی اش را شست او همچنان خیره بر جهیزیه ای بود که پدرش سالها برای خرید آن خون دل خورده بود....😔👰
🔸از پسری بگویم که توپش با شوت موج آب به این طرف و آن طرف میرفت و به دروازه نمی رسید. و او بر بالای بلندی ایستاده بود و برای توپش دست تکان میداد...🏐
🔸پسری که ماشین اسباب بازی اش حالا دیگر سبب بازی سیل شده بود...🚗🚘
🔸پسری که سالیان سال زحمات پدرش را برای خانه ساختن دیده بود و حالا در یک چشم به هم زدن، شاهد فروریختن و ازبین رفتن آن بود...🏚️🏠🏢
🔸پسربچه ای که توپ آرزو و امیدش اوت شده بود....⚽
🔸از مادری میگویم که خانه را آب و جارو کرده بود برای پسرش که از سربازی برمیگردد، اما حالا آب و گل، خوب خانه را جارو کرده بود....🌊
🔸مادری که وسایل خانه اش را روی آب میبیند و از سیلی سیل به دیوار خانه اش فقط آه میکشد....🛏️📺💻
🔸از پدری میگویم که از خانه بیرون رفته بود و حالا تمام فکر و ذهنش پیش همسر و فرزندش اشت که کجایند؟ چه میکنند؟ نکند سقف پایین آمده باشد؟!... نکند..... 👨👩👧👦
🔸پدری که تمام دغدغه اش شادی و لبخند فرزندش بود و اما حالا جز غم چیزی در چهره ی او نمیدید...👨👧👦
حالا این دختر و پسر و مادر و پدر سیستانی، منتظر #خواهری ما هستند....
تنهایشان نگذاریم.....!!! 🙏
🔹بنی آدم اعضای یه پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضو ها را نماند قرار.....🔹
#سیستان_در_آب🌊
#سیستان_را_دریابیم🤝
#کنارتم_هموطن🇮🇷
#سیل_مهربانی🌊
نویسنده: خانم حنانه خبیری، پایه یازدهم انسانی، دبیرستان ریحانه النبی (س)
🆔 @reyhanatonabi_yazd