•| رِیْحانَةُالنَّبْی |•
محاصره اش کردند... آخر توی یه گودالی که کنده بودند، مسلم رو هدایت کردند... چه مسلمی؟ توی تاریخ اومده
داشت وارد دارالاماره می شد...
پیرمردی دم در بود،
فرمود: یه ذره آب میدی من بخورم!؟
پیرمرد گفت:آب بهت نمیدم از حمیم جهنم بنوش...💔
وارد دارالاماره شد،
ابنمرجانهگفتوصیتتچیهمسلم؟!
گفتمنکسیروندارمکهتویاینجمعاشناباشه
الاعمربنسعدملعون...
به عمربن سعد فرمود:
من سه تا وصیت دارم:
مقداریبدهیدارم...
،زره و شمشیر من رو بفروش بدهی من توی این شهر رو صاف کن...انجام میدی؟
گفت: انجام میدم
دوم اینکه وقتی سر از بدنم جدا شد من رو یه جایی دفن کن...
میدونست اینها دفن بکن نیستند!!
بدن می مونه!!
سوم اینکه یه نامه بنویس آقام نیآد..
حسین داره با زن و بچه به امید یاریاین مردم میاد...
عبیدالله گفت:باشه اولی که عیبی نداره زره رو بفروشید بدهیش رو بدهید، دومی هم بالاخره بدنش رو دفن میکنیم؛نامه رو هم نمیخواد بنویسی!!
•| رِیْحانَةُالنَّبْی |•
داشت وارد دارالاماره می شد... پیرمردی دم در بود، فرمود: یه ذره آب میدی من بخورم!؟ پیرمرد گفت:آب به
بردنش بالای دارالاماره؛
گفت: دو رکعت نماز بخونم...
اجازه ندادند!!
برگشت رو به سمت ابی عبدالله...
هی زیر لب می گفت:
آقا نیا، اینها دارند شمشیر تیز میکنند💔
اینها به دختراشون قول سوغاتی دادند😔
بازار نیزه فروش ها داغه، حسین نیا...
حسین کوفه میا...
آخه امروز فهمیدم مغازه ها به نیزه سازی تبدیل شدند..
کوفه پر از حرمله است💔
اینجا به میهمانان آب نمی دهند...
•| رِیْحانَةُالنَّبْی |•
بردنش بالای دارالاماره؛ گفت: دو رکعت نماز بخونم... اجازه ندادند!! برگشت رو به سمت ابی عبدالله... هی
مسلمم که به شهادت رسید💔:)
اول رو دارالاماره سر از بدنش جدا کردند...
بعد بدن رو از روی دارالاماره روی زمین انداختند...
بعد سر رو انداختند پایین روی زمین...
بعد به پای مسلم یه طنابی بستند
تو کوچه ها میکشیدند..!
چی میخوام بگم!؟؟
خودت گرفتی نه!؟
تو نيزه ميخوري تن من درد ميكشد💔
تو تشنه اي و من جگرم داد ميزند😭
•| رِیْحانَةُالنَّبْی |•
خودت گرفتی نه!؟ تو نيزه ميخوري تن من درد ميكشد💔 تو تشنه اي و من جگرم داد ميزند😭
هر وقت به قتلگاه تو نزديك ميشوم💔
اين شمر بد دهن به سرم داد ميزند😭
•| رِیْحانَةُالنَّبْی |•
هر وقت به قتلگاه تو نزديك ميشوم💔 اين شمر بد دهن به سرم داد ميزند😭
مقاتل روایت میکنن:
خودت شمر گفته!
من وقتی روی سینه حسین(ع)
به قصد بریدن سر نشستم😭😭
صدای ناله های زهرا و
زجه و شیون و گریه اورا خوب میشنیدم!
صدای بُنیه بُنیه گفتن اورا میشنیدم!!💔
•| رِیْحانَةُالنَّبْی |•
مقاتل روایت میکنن: خودت شمر گفته! من وقتی روی سینه حسین(ع) به قصد بریدن سر نشستم😭😭 صدای ناله های زهر
حسین من...
مامان فدای چشمات بشه...
مامان فدای رگای خونیت💔
مامان فدای ریش به خون خضاب شدت...
الهی من فدای ناله کردنات😭
الهی من فدای دست و پا زدنات😭
هعیخدا💔:)
شرمنده اگر اذیت شدید...
دلتون که وصل شد مارو از
دعای خیرتون بی نصیب نزارید...
قدر اشکای قشنگتونو که حضرت زهرا (س)
خریدارشونه رو خوب بدونید...