اومد‌به‌خواب‌عبدالزهرا.. گفت‌:عبدالزهرا..! چرا،این‌شباروضه‌مارو‌نمی‌خونی!؟

عبدالزهراگفت: آقاجان‌مگه‌روضه‌ی‌شما‌ بیست‌و‌هشت‌صفر نیست؟! جگرپاره‌و‌طشت‌نیست!؟ من‌که‌همیشه‌میخونم...

آقا فرمود: عبدالزهرا ! این‌روضه‌ما‌هست.. ولی‌روضه‌ی‌اصلی‌ما‌آن‌موقعی‌بودکه دستم‌دردست‌مادرم‌توکوچه‌های‌مدینه می‌رفتیم..! نانجیب‌سرراه‌ماراگرفت..

هممون‌روضه‌کوچه‌بنی‌هاشم‌رو‌گوش‌کردیم...💔

من‌فقط‌یه‌چی‌بگم‌و‌تمام..! میگه‌همون‌موقع‌که‌دست‌رو‌مادر‌بلند‌کرد خانوم‌باضرب‌افتاد‌زمین💔 چندلحظه‌که‌گذشت‌‌تا‌به‌خودش‌بیاد.. وقتی‌بلند‌شد‌دست‌امام حسن‌رو‌بگیره خانوم‌راه‌خونه‌رو‌گم‌کرده‌بود😭 یعنی‌نمیدونست‌الان‌بره‌سمت‌سر‌کوچه.. یا‌بره‌‌ته‌کوچه...!🥀

بمیرم‌برا‌غمت‌‌غریب‌مدینه:)″💔

سلام‌❣ شبتون‌بخیر.. یکم‌وقت‌آزاد‌پیداکردیم‌‌اونم‌گذاشتیم‌برا‌ حرف‌دل‌و‌گپ‌وگفت‌باشما:).. بیاید‌بگید‌حال‌دلتون‌چطوره؟ اوضاع‌بروفق‌مرادِ..!؟ https://harfeto.timefriend.net/16320382516305 -میشنویم..

بدجور‌باحال‌و‌هوای‌امشبم‌سازگاره..(:

من‌الان.. دقیقاهمین‌الان دلم‌میخواست‌نشسته‌بودم‌‌ جلوی‌حجره‌های‌کوچیک‌صحن‌انقلاب‌ و‌از‌سرما‌تو‌خودم‌جمع‌شده‌بودم‌و‌ در‌حالی‌که‌توی‌دستام‌[هاا]میکردم.. تایکم‌از‌سرماشون‌کم‌بشه‌زل‌میزدم‌به‌گنبد و‌درد‌و‌دلامو‌برای‌بار‌دهم‌از‌سر‌میگرفتم:)💔

امام‌رضا.. من‌حتی‌دلم‌برا‌جمع‌شدن‌اشک‌توی‌چشمام بر‌اثر‌‌،زل‌زدن‌زیادی‌از‌حد‌‌و‌بدون‌پلک‌زدن به‌ضریح‌طلایی‌ت‌هم‌تنگ‌‌شده:))💔

سلام.. بستگی‌داره‌این‌برگشته‌چی‌باشه! هر‌راهی‌که‌اومد‌داره مسیر‌برا‌،رفتش‌هم‌فراهمه فقط‌اگه‌موقع‌رد‌شدن خودمون‌اون‌راهو‌خراب‌نکنیم!✨