eitaa logo
•| رِیْحانَةُ‌النَّبْی |•
1.3هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
746 ویدیو
50 فایل
مآدرساداٺ! فڪرڪن‌مآ‌بچہ‌هاٺیم دسٺ‌محبٺ‌بڪش‌به‌سرمون؛ ❞ اینجاهمہ‌مهمان‌حضرٺ‌زهرا{س}هسٺیم:) ❞ ارٺبآط‌با‌خآدم‌کآناݪ⁦ @jahad59 ❞ ڪربـلا⁦❤ ⁩http://app.imamhussain.org/tour ❞ 【 شـرایـط 】 @shurot •|ڪانال‌تحفہ‌ای‌به‌محضر‌آقاست{عج}|•
مشاهده در ایتا
دانلود
مادرت روسری مشکی خود را آورد تکّه ای از لبه اش پرچم هیئت ها شد... || @reyhane_nabi ||
اینجا کربلاست... آنان که ندای هل من ناصر امامشان را شنیدند، کربلایی شدند. اگر در کربلا نبودی و حسرت یاری امام را بر دل داری ، امروز مهدی فاطمه فرزند حسین غریب است .... ندای هل من ناصر امام زمانت را شنیده ای ؟؟ کیست غریب تر از حسین را یاری کند ؟ از جامه عزای حسین تاخیمه مهدی، راهی نمانده است! فقط یک لبیک کافیست... وقلبی که آماده سربازی ست! لبیک یا مهدی را، اگر بفهمیم؛ لحظه باشکوه ظهور نزدیک است ....
خیلی سخته .... اونجایی که قراره بشینی و با خودت رو به رو بشی .... اگه من کربلا بودم جزو کدام دسته بودم ؟؟؟ امروز کجا هستم ؟ امروز که کربلایی دیگه رقم خورده و امام زمان منتظر لبیک های ماست ، ما کجا قرار داریم ؟ وقتی میخوای صادقانه به این سوالا جواب بدی ، حرفی برای گفتن نداری .... هیچ وقت برای شروع دیر نیست ..... شاید تا الان سربار امام زمانمون بودیم ، اما میشه از همین دهه محرم شروع کرد و برای سربازی مولا تلاش کرد .... اینکه از کجا شروع کنیم ، اینکه چجوری سرباز امام زمان باشیم و ..... سوالاتی هست که همیشه ذهن مارو درگیر میکنه اما چون جوابی براش پیدا نمیکنیم ، سعی میکنیم از فکر کردن بهش فرار کنیم ...... اما سربازی اونقدرام که فکر میکنیم سخت نیست ... اولش لحظه های زندگی تو با یاد مولا پیوند بده .... خوندن دعای فرج موقع اذان خوندن دعای ندبه روزای جمعه گفتن ذکر اللهم عجل لولیک الفرج و ..... کم کم در طول روز بیشتر از قبل به یاد مولا هستی ..... از یه جایی به بعد تلاش کن تا چند نفر دیگه رو مثل خودت به یاد مولا بندازی .... اگه اینستا داری ، اگه فضای مجازی فعالیت داری .... در حد یه استوری قرار هرشب دعای فرج ...... اگرم اهل فضای مجازی نیستی و توانش رو داری در حد برگزاری مراسم ختم صلوات برای ظهور و ..... خودتو وارد فعالیت مهدوی کن ، باقی راه رو خودت پیدا میکنی .... شروعش فقط سخته ....
🏴 سلام خدا بر مسلم ابن عقیل ◼️فلَأَنْدُبَنَّکَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً @reyhane_nabi
. بچه‌ها دعا کنید که نمیرید.! و سعی کنید نمیرید؛ تمومِ تلاشتون رو کنید که نمیرید! بچه بسیجی باید مثل اربابِ بی‌کفنش شهید بشه... @reyhane_nabi
◾️این کارهای به ظاهر کوچک (۱) @reyhane_nabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 همه چیز به دل تو بستگی داره! همه چیز! 🔻مگر یک لحظه #حال_خوب پیدا کردن در هیئت چه فایده‌ای داره؟ #تصویری @reyhane_nabi
motiei-abbasi-m92-sh6-04.mp3
3.66M
هر جا و هر لحظه دارد برادر هوای برادر... #هرشب_یک_صوت || @reyhane_nabi ||
حاج اقا تو مجلس تعریف میکرد... زمان کودکی امام حسین ، پیامبر(ص) روی منبر نشسته بودن و داشتن برای اصحابشون حرف میزدن ، امام حسین(ع) هم داشتن بازی میکردن
وقتی امام حسین(ع) میخوان وارد مسجد بشن بیان پیش پیامبر ، پاشون به این پاشنه در گیر میکنه و میوفتن زمین
دست خودش که نبوده بچه ست دیگه...
اصحاب که پیامبر رو میبینن تعجب میکنن از این عملشون ، سر میچرخونن و میفهمن که اها!!! به خاطر اینکه حسین(ع) افتاده زمین پیامبر هم خودشو پرت کرده پایین کرده...
رفقا میخوام بگم ، علاقه پیامبر نسبت به حسینش انقدر زیاد بود...
اما پیامبر تو قتلگاه که نبود ،،،، خیمه هارو اتیش زدن که نبود... چادر نوه اش سوخت که نبود... سر حسین اش رو که بریدن نبود برا نوه اش کاری کنه اخه...
اینجا میدونی باید چی بگیم؟؟؟؟
زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست خار و خاشاک زمین منزل و ماوای تو نیست...😭😭😭
10-Roze Payani-Nariman Panahi-Badraghe Karbala 950821.mp3
3.21M
زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست خار و خاشاک زمین منزل و ماوای تو نیست || @reyhane_nabi ||
|| بسم الله الرحمن الرحیم ||
||اَلسّلامُ عَلَی الشَّیبِ الخَضیبِ|| سلام بر محاسن به خون خضاب شده
رسید از راه دوباره آغاز جلوه‌ی عاشقی آغاز روضه‌های صبح و شام آغاز همراهی ما با گریه‌های روز و شب حضرت منتقم آغاز غم خدا... ▪️يا رب الحسين بحق الحسين ▫️إشف صدر الحسين #بظهور_الحجه @reyhane_nabi
کربلاست... کمی آنطرف تر، عده ای به تازگی حاجی شده اند؛ اما که ندای "هل من ناصر" امامشان را شنیدند، کربلایی شدند. و "کل الارض کربلا"... کربلایی شو... ◾️ دومِ @reyhane_nabi
آیت‌الله احدی: شهید بزرگوار حججی ذکری از علامه حسن‌زاده آملی گرفته بود که مرتب آن را تکرار می‌کرد و آن ذکر این است: «اللهم انّی اسئلک لذة نظر الی وجهک و شوق الی لقاءک» @reyhane_nabi
از امروز رمان جذاب و زیبای رو شروع میکنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله بیابان تفتیده و نور لرزان خورشید ظهر، بر دشت ترک خورده و هرم سوزان باد که خاک داغ و رمل های دور دست را بر سر و صورت عبدالله می پاشید و حرکت اسب خسته اش را کند می کرد. ام وهب که در کجاوه ای روی شتر نشسته بود، پارچه رنگ باخته را کنار زد. نگاهی به اطراف و نگاهی به عبدالله انداخت که جلوتر از او در حرکت بود. خواست بگوید؛ آب! اما نگفت. حتی به مشک عبدالله هم امیدی نداشت. با ناامیدی صبورانه دوباره پرده را انداخت. عبدالله یک باره ایستاد و رو به کجاوه بازگشت. صدای بر نیامده ام وهب را شنیده بود؟ شتر ام وهب گویی آموخته اسب عبدالله بود که ایستاد و در پی او، هشت سوار زره پوشیده شمشیر و سنان و سپر آویخته در هلالی شکسته منتظر ماندند. عبدالله به شتر نزدیک شد و پرده ی کجاوه را کنار زد و گفت: «مرا صدا زدی؟» ام وهب که می‌دانست از آب خبری نیست، گفت: «نه!» عبدالله تشنگی جاری در نگاه ام وهب را میدید. شرمنده گفت: «راهی تا فرات نمانده؛ به زودی همگی سیراب می شویم.» ام وهب با لبخندی ترک خورده، به عبدالله نگریست تا نگرانی اش را بکاهد؛ تا او پرده را بیاندازد و به سواران اشاره کند که؛ حرکت می‌کنیم! و دوباره به راه افتادند. @reyhane_nabi