#مجلس_تنهائی «ده روضهٔ خیلی کوچک»
🏴 #مجلس_چهرم🏴
🏴مردی که سود نداشت³🏴
«فایده»، کلمه ای این همه بی معنی نشده بود که ظهر آن روز شد. مرد گفت:
« پسر رسول! با تو عهد کرده بودم تا فایده دارم بمانم».
پسر رسول نشسته بود کنار تن خونی آخرین نفری که رفته بود میدان و یز و رویش غرق خاک و عرق بود.
مرد گفت:« تنها دو نفر از یارانت مانده اند.پایان معلوم شده».
پسر رسول چیزی نگفت. صدای مرد آهسته تر شد:« در ماندن من سودی نیست ا! بگذارید بروم.»
پسر رسول سر بلند نکرد.فقط گفت:« کاش زودتر رفته بودی.» لحنش نگران شد:« اسبی نمانده. از این سپاه عظیم چطور پیاده میگذری؟» از همان جان که نشسته بودم کنار تن خونی آخرین یار، دید که مرد سود و زیان، اسبش را پیش تر لابلای خیمه ها پنهان کردن، دید که مرد سوار شد و دید که دور شد.
۳-ضحاک بن قیس مشرقی
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#روز_چهارم
🏳🏴کپی با ذکر صلوات🏴🏳
@reyhaneh_khelghat