📕#حکایت
عارفی به شاگردانش گفت:
بر سر دنیا کلاه بگذارید
(دنیا را فریب دهید)
پرسیدند : چگونه؟
فرمود:
نان دنیا را بخورید
ولی برای آخرت کار کنید.
#ریحانه_زهرا
کانال جذاب ریحانه زهرا✨♥️
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
『@Reyhaneh_Zahra_80』
#حکایت
قیمت بهشت
بهلول هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه میرفت. در ساحل مینشست و به آب نگاه می کرد. پاکی و طراوت آب، غصه هایش را میشست. اگر بیکار بود همانجا مینشست و مثل بچه ها گِل بازی میکرد. آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه میساخت. جلوی خانه باغچهایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت. ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه) با یکی ازخدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت: «بهلول، چه میسازی؟»
بهلول با لحنی جدی گفت: «بهشت میسازم.»
همسر هارون که میدانست بهلول شوخی میکند، گفت: «آن را میفروشی؟!»
بهلول گفت: «میفروشم.»
زبیده خاتون پرسید: «قیمت آن چند دینار است؟»
بهلول جواب داد: «صد دینار.»
زبیده خاتون گفت: «من آن را میخرم.»
بهلول صد دینار را گرفت و گفت: «این بهشت مال تو، قباله آن را بعد مینویسم و به تو میدهم.»
زبیده خاتون لبخندی زد و رفت. بهلول، سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت.
زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلاییرنگ به زبیده خاتون داد و گفت: «این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریدهای!»
وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد. صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت: «یکی از همان بهشتهایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش!»
بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت: «به تو نمیفروشم.»
هارون گفت: «اگر مبلغ بیشتری میخواهی، حاضرم بدهم.»
بهلول گفت: «اگر هزار دینار هم بدهی، نمیفروشم.»
هارون ناراحت شد و پرسید: «چرا؟!»
بهلول گفت: «زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو میدانی و میخواهی بخری، من به تو نمیفروشم!
رفتار شهید بروجردی با یک سرباز...
خودش را برای رفتن به ماموریت آماده میکرد که یک «سرباز» وارد اتاق شد و به مسئول دفتر فرمانده گفت که مرخصی لازم دارد و وقتی با جواب منفی روبرو شد، با ناراحتی پرسید: بروجردی کجاست؟ می خواهم با خودش صحبت کنم.
محمد رو کرد به سرباز و گفت: فرض کن که الان داری با بروجردی صحبت میکنی و او هم به تو میگوید که نمیشود به مرخصی بروی. شما سرباز اسلام هستید و به خاطر عدم موافقت با یک مرخصی که نباید اینطور عصبانی بشوید.
این حرف انگار بنزینی بود که بر آتش درون سرباز ریخته شد و او را شعله ورتر کرد و ناگهان سیلی محکمی به گوش محمد زد و گفت: اصلا به شما چه ربطی دارد که دخالت میکنی و با همان عصبانیت هر چه از دهانش در آمد نثار محمد کرد.
محمد به او نزدیک شد و خواست بغلش کند، سرباز گمان کرد میخواهد او را کتک بزند؛ مقاومت کرد و خواست از خودش دفاع کند، محمد بوسهای بر پیشانی سرباز زد و گفت بیا داخل دفتر بنشینیم و با هم صحبت کنیم.
اما سرباز که هنوز نمیدانست با چه کسی طرف است، با همان عصبانیت گفت اصلا تو چه کارهای که دخالت میکنی؟! من با بروجردی کار دارم.
محمد لبخندی زد و گفت خب بابا جان بروجردی خودم هستم.
سرباز جا خورد و زد زیر گریه. گفت هر کاری کنی حق با توست و اگر میخواهی تبعیدم کن یا برایم قرار زندان بنویس.
اما بروجردی نه تبعیدش کرد و نه برایش زندان برید و به سرباز گفت: حالا برو مرخصی، وقتی برگشتی بیا تا بیشتر با هم صحبت کنیم تا ببینیم میشود این عصبانیتت را فرو نشاند.
از آن روز به بعد سرباز عصبانی شد مرید محمد. وقتی که از مرخصی برگشت، به خط مقدم رفت و عاقبتش ختم به شهادت شد.
.
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ
4.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹۱۷ چیزی که ثروتمندت میکنه
❤️اميرالمؤمنين صلواتاللهعلیه :
🌸 آيا به آنچه روزى را مىافزايد، آگاهتان نكنم؟ اصحاب گفتند: بفرماييد اى اميرالمؤمنين! پس امام صلواتاللهعلیه فرمودند: ۱.جمع كردن ميان دو نماز ۲.تعقيبات بعد نماز صبح و عصر ۳.صلهرحم ۴.جارو كردنِ حیاط خانه ۵.مواسات (کمک مالی) به برادران دینی ۶.صبح زود به دنبال روزى رفتن ۷.استغفار كردن ۸.امانتداری ۹.سخنِ حق گفتن ۱۰.تکرار کردن اذانِ اذانگو ۱۱.حرف نزدن در توالت ۱۲.ترک حرص و طمع ۱۳.سپاسگزارى و تشکر از کسی که خوبی کرده ۱۴.اجتناب از سوگند دروغ ۱۵.شستن دست قبل غذا ۱۶.خوردن ريزههاى غذا كه از سفره مىريزد. ۱۷.و هرکه روزانه سی مرتبه سبحانالله بگوید، خداوند ۷۰ نوع بلا و گرفتارى را از او دور مىكند، كه كمترینش فقر است.»🌿
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ
🌷🍃🌷🍃🌷
39.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️پاداش عجیب خدا برای منتظران ظهور
#حکایت زیبایی از پیرمردی که در زمان #امام_صادق علیه السلام منتظر #ظهور بود!
📚کفایة الاثر ج1 ص264
#انتظار_حضرت
#شهادت_امام_صادق علیه السلام
#امام_زمان
@Elteja_tales | کانال قصّههای مهدوی4_5895651871497916546.mp3
زمان:
حجم:
4.03M
🔸 فرمود:
چرا برای من نامه نمینویسی؟!
#حکایت جالبی از عریضهنویسی به محضر امام زمان علیهالسلام
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ🤲🏻
🔸"یاعلی" قفل فرج وا میکند.
🎧 #حکایت زیبایی از اعجاز نام مقدس امیرالمومنین علیهالسلام 👇
#غدیری_ام💚🤝🌤🤝💚
#امیرالمومنین_علیه_السلام
@Eltejatales | کانال قصّههای مهدوی4_6039622873226679144.mp3
زمان:
حجم:
3.2M
🔸"یاعلی" قفل فرج وا میکند.🤲🏻✨✨✨✨🌤
🌸✨🎉🎁✨💚
🎧 #حکایت زیبایی از اعجاز نام مقدس امیرالمومنین علیهالسلام
#امیرالمومنین_علیه_السلام
#غدیری_ام💚🤝🌤🤝💚
𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘
፨፨፨፨፨፨፨፨፨፨፨፨
#اَللّٰهُمَّعَجِّلْلِوَلیِّٖکَالفَرَجْ🤲🏻🌤
@Eltejatales | کانال قصّههای مهدوی4_5805176001700828023.mp3
زمان:
حجم:
4.63M
🏴 روضهای که حضرت زهرا سلام الله علیها خریدارش شد...
🎧 #حکایت عجیبی از حضور حضرت زهرا در مجالس سیدالشهداء علیهما السلام
#صاحب_عزا
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
22.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️بهترین جا برای دعا در حرم امام حسین علیهالسلام...💞💔
#حکایت زیبایی از زندگانی آیت الله مرعشی نجفی.
#آوا_نما
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
━═━⊰⊰❀🖤❀⊱⊱━═━
22.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️بهترین جا برای دعا در حرم امام حسین علیهالسلام...
#حکایت زیبایی از زندگانی آیت الله مرعشی نجفی.
#آوا_نما
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
#محرم
#امام_حسین
▪️به یادِ مادر
عنایت عجیب امام صادق علیهالسلام به بانویی که از مصائب حضرت زهرا سلام الله علیها یاد کرده بود👇
#حکایت
#مسجد_سهله