{°🤎🎻°}
رضا بینهایت صبور بود، وقتی بحثمان میشد، من نمیتوانستم خودم را کنترل کنم، یکسره غُر میزدم و با عصبانیت میگفتم تو مقصری، تو باعثِ این اتفاق شدی! او اصلا حرفی نمیزد، وقتی هم میدید من آرام نمیشوم، میرفت سمت در، چون میدانست طاقت دوریاش را ندارم، آنقدر به همسرم وابسته بودم که واقعا دوست نداشتم لحظهای از من دور باشد، او هم نقطهضعفام را میدانست و از من دور میشد تا آرام شوم، روی پلهی جلوی در مینشست و میگفت هر وقت آرام شدی، بگو من بیام داخل، اصلا دادزدن بلد نبود.ـ
شهـید رضا حاجیـ زاده ـ
{°🤎🎻°}#شهیدانه
{°🤎🎻°}#خاطرات_شهید
{°🤎🎻°}#شهید_حاجی_زاده
3.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تشنه شهد شهادت در قیام
در مریدان حسین(ع) است این مرام...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#امام_حسین #شهید_حاجی_زاده #حاج_قاسم