#تربیت_فرزند
⭕️ #پرخاشگران امروز، تنبیه شدگان دیروزند!
اکثر والدین معتقدند در کودکی با روش تربیتی سرشار از تنبیه بزرگ شدهاند و الان هم هیچ مشکلی ندارند!
واقعا!
کافی است نگاهی به جامعه بیندازیم.
وقتی وارد بطن هر خانواده میشویم، متوجه میشویم آدم بیمسئله نداریم.
این همه دعوا و خشونت در جامعه ما نشانه تاثیر همین روش اشتباه تربیتی است.
در رانندگی میزان خشونت و تصادفات ما بالاست. همیشه دعوا داریم و مدام به هم پرخاش میکنیم. چرا باید حتما در خیابان افسر باشد تا قوانین را رعایت کنیم؟ یاد گرفته ایم از کسی بترسیم تا قانون را رعایت کنیم...
اینها ماحصل همان روش تربیتی نادرست است
💚 #تربیت_فرزند_امام_زمانی💚
✨﷽✨
#والدین_عزیز
#نکته_های_تربیتی_کودک
👈کودکان مانند #کاغذ_سفید🗒👉 هستند
هر چه را روی آن #بنویسی بعدا #خواهی_خواند؛
✅دقت کن چه مینویسی
🔻توهین
🔻ناسزا
🔻دروغ و....
یا
🌷مهربانی
❤️ محبت
🙏احترام و...
بعضی از #والدین گاهی اوقات #فرزند رو با شخص دیگه ای #مقایسه میکنن، به عنوان مثال: چرا مثل برادرت لباست رو #مرتب نمیکنی؟ یا مثلا خواهرت هم سن تو بود خیلی مرتب بود و ...! #پدر و #مادر های عزیز شما فقط باید درباره رفتاری که ناراحتتون میکنه صحبت کنین و اون چیزی رو که میبینین توصیف کنین، به عنوان مثال: باز هم که لباست رو انداختی گوشه ی #اتاق، این کار ناراحتم میکنه و ....! این نوع مقایسه باعث #عصبی شدن #بچه ها میشه و فرزند بیشتر لج میکنه.
#داستانک
📙#حکایت
كشاورزی هر سال که گندم میكاشت، ضرر میكرد.
تا اینكہ یك سال تصمیم گرفت، با خدا شریك شود و زراعتش را شریكی بكارد.
اول زمستان موقع بذرپاشی نذر كرد كه هنگام برداشت محصول، نصف آن را در راہ خدا، بین فقرا و مستمندان تقسیم كند.
اتفاقاً آن سال، سال خوبی شد و محصول زیادی گیرش آمد.
هنگام درو از همسایههایش كمك گرفت و گندمها را درو كرد و خرمن زد.
اما طمع بر او غالب شد و تمام گندمها را بار خر كرد و به خانهاش برد و گفت:
«خدایا، امسال تمام زراعت مال من، سال بعد همه اش مال تو!»
از قضا سال بعد هم سال خیلی خوبی شد،
اما باز طمع نگذاشت كه مرد كشاورز نذرش را ادا كند.
باز رو كرد به خدا و گفت:
«ای خدا، امسال هم اگر اجازہ دهی، تمام گندمها را من میبرم و در عوض دو سال پشت سر هم، برای تو كشت میكنم!»
سال سوم از دو سال قبل هم بهتر بود و مرد كشاورز مجبور شد، از همسایگانش چند تا خر و جوال بگیرد، تا بتواند محصول را به خانه برساند.
وقتی روانه شهر شد، در راہ با خدا راز و نیاز میكرد كه:
«خدایا، قول میدهم سه سال آیندہ همه گندمها را در راہ تو بدهم!!»
همینطور كه داشت این حرفها را میزد، به رودخانهای رسید.
خرها را راند، تا از رودخانه عبور كنند كه ناگهان باران شدیدی بارید و سیلابی راہ افتاد و تمام گندمها و خرها را یكجا برد.
مردك دستپاچه شد و به كوہ بلندی پناہ برد و با ناراحتی داد زد:
«های های خدا!
گندمها مال خودت، خر و جوال مردم را كجا میبری؟»
هرکه را باشد طمع اَلکَن شود
با طمع کی چشم و دل روشن شود
پیش چشم او خیال جاہ و زر،
همچنان باشد که موی اندر بصر!
جز مگر مستی که از حق پر بوَد
گر چه بِدْهی گنجها، او حُر بود
📔#برگرفته_از_مثنوی_معنوی
#خدا_ناظر_بر_اعمال_ماست
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
○داستانک
گل دخترای خوبم امروز باخبر شدیم یکی از دوستان شما راضیه سواری توبیمارستان بستری شدند عمل دارند از همه,شما می خوام براشون دعا کنید
🤲اللهم اشف کل مریض🤲