23.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکایتی عجیب از مراسم اربعین
#زبان_عربی
#حکایت 👆👆👆
یکی از عراقی ها از قول یک زائر اولی ایرانی که در مراسم پیاده روی اربعین شرکت کرده، این گونه نقل می کند: در یکی از سفرهای اربعین از موکبی غذا گرفتم و رفتم گوشه ای نشستم تا غذا را میل کنم.
هوا خیلی گرم و طاقت فرسا بود.
از لحظه ای که برای خوردن غذا نشستم، یک عرب با هیکلی بزرگ کنارم ایستاد. من هم از روی ترس و وحشت یک نگاهم به غذا بود و یک نگاهم به آن عرب. غذا که تمام شد نزد موکب دار رفتم و گفتم: ممنونم از پذیرایی. اما این عرب ما را زهره ترک کرد.
این عرب اینجا بالای سر زائرها چی می خواد؟!
موکب دار گفت: نگران نباش. این عرب، مرد فقیری است و مال و منالی برای پذیرایی از زائرین ندارد. به همین دلیل نذر کرده با بدن خودش سایه بان زائرین باشد.
#صلی_الله_علیک_یاأباعبدالله