🍃بارالها! بندهای هستم شایستۀ عقوبت امّا میشود التماس کنم که مرا با تازیانۀ عقوبت خویش، ادب نکنی؟ من تاب عقوبت تو را ندارم.
عقوبت که نمیکنی هیچ، رها هم مکن.
🍃نکند جوری با من رفتار کنی که بر خود ببالم و خیالم تخت شود که قدم به قدم در حال نزدیک شدن به تواَم. امّا وقتی پردهها کنار رفت، دستم را خالی ببینم و خود را در نهایت پریشانی و ناداری و فرسنگها فاصله با تو.
📚 قصّۀ من و خدا، «قصّۀ واژههایی که بوی ابوحمزه گرفتند»
#قصّۀ_من_و_خدا ۱
#ماه_مبارک_رمضان
🕊🍃
🍃شکر خدایی را که چشم امیدم تنها به او دوخته شده و به کسی جز او امید نمیبندم.
🍃بارها آزمودهام و دیگر نخواهم آزمود. به هرکه جز او امید بستم، جانم افسُرد، امیدم پژمرد.
🍃خدای را شکر که مرا به خودش وانهاد و کارم را به خلق خویش واگذار نکرد.
📚قصّۀ من و خدا
"قصّۀ واژههایی که بوی ابوحمزه گرفتند"
#قصّۀ_من_و_خدا ۲
#ماه_مبارک_رمضان
🕊🍃
🍃به هر کس که بار سفر به سوی تو بسته میگویم: «از خود تا خدا راهی نیست. مقصدی که تو به امید وصالش، بار بستهای، در همین حوالی است.»
🍃تو با ما فاصله نداری که بخواهیم به سویت سفر کنیم.
🍃کارهای زشت ما حجاب میان ما و تو شده.
دیدن تو یک شرط دارد و آن هم، دریدن حجاب گناه است. کاش همه بیحجاب میشدیم!
📚قصّۀ من و خدا
" قصّۀ واژههایی که بوی ابوحمزه گرفتند"
#قصّۀ_من_و_خدا ۴
#ماه_مبارک_رمضان
🕊🍃
🍃 من نقطۀ مقصد خویش را معیّن کردهام: خدا، فقط خدا.
🍃 با کولهباری از خواستهها رو به تو آورده ام
🍃فریاد میکشم و فریادرس میخواهم؛ امّا میخواهم که تو تنها فریادرسم باشی.
🍃به دنبال وسیلهای میگشتم تا راه آمدن به سوی تو را نزدیک کند که جز دعا در پیشگاه تو وسیلهای نیافتم.
📚قصّۀ من و خدا
"قصّۀ واژههایی که بوی ابوحمزه گرفتند"
#قصّۀ_من_و_خدا ۵
#ماه_مبارک_رمضان
🕊🍃
🍃خشتهای خانۀ دلم را با گِل معرفت خویش، روی هم چیدهای و همین معرفت است که هر جا باشم خانۀ تو را نشانم میدهد.
🍃من دوستت دارم، با بند بند وجودم؛ خودت هم میدانی و همین محبّت است که واسطۀ اتّصال من است به تو.
🍃خدای عزیزم! آن گونه که من تو را میشناسم یقین دارم مرا به سوی خویش، راهبری میکنی و از محبّتی که به تو دارم، اطمینان دارم که مرا میپذیری. اگرنمیخواستی راهم بدهی، محبّتت را به دلم راه نمیدادی.
📚قصّۀ من و خدا
"قصّۀ واژههایی که بوی ابوحمزه گرفتند"
#قصّۀ_من_و_خدا ۶
#ماه_مبارک_رمضان
🕊🍃
🍃خدایا! آنچه تو ناخوش میداشتی و با خاطر رحمانی تو نمیساخت، انجام دادم و با این حال، باز هم به سراغت آمدهام و از تو میخواهم که آنچه را خوش دارم، عطایم کنی.
🍃حقیری بیمقدار، دست گدایی پیش بزرگی دراز کرده و امید دارد که آن بزرگ، سخنش را به روی چشم بگذارد، در حالی که خودش، سخن آن بزرگ را زیر پا گذاشته.
🍃عجب جسارتی است این خواسته، میدانم؛ امّا جود و کرم توست که چنین جرأتی به من بخشیده.
📚قصّۀ من و خدا
"قصّۀ واژههایی که بوی ابوحمزه گرفتند"
#قصّۀ_من_و_خدا ۷
#ماه_مبارک_رمضان
🕊🍃
🍃قربانت شوم! تو که تنها عدل نداری، فضل هم داری و من هر جا که باشم به خانۀ فضل تو پناه میبرم.
🍃میخواهم از تو فرار کنم امّا هر چه میدوم و میگردم، جایی را نمییابم که در برابر غضبت، پناهم باشد و باز به دامان تو بازمیگردم و به ریسمان رحمت و مغفرت تو چنگ میزنم.
🍃من بندۀ فراریام: از تو به تو؛ از غضبت به مغفرتت؛ از عِقابت به کرمت و من گمانی جز این ندارم که تو بندههایی را که از عدلت به فضلت پناه میآورند، پناه میدهی و آنها را به عدالتخانۀ خویش بازنمیگردانی.
🍃 گمان من همیشه همین بوده و میدانم از کسانی که به تو گمان خوش دارند، خواهی گذشت.
📚قصّۀ من و خدا
"قصّۀ واژههایی که بوی ابوحمزه گرفتند"
#قصّۀ_من_و_خدا ۸
#ماه_مبارک_رمضان
🕊🍃
🍃خدای عزیزم! من که قدر و قیمتی ندارم! امّا تو دریای فضلی. میشود مرا در این دریا غرق کنی؟
🍃من فقیرم و محتاج بخشش تو. کشکول این فقیر بیچاره را با مرواریدهای عفو خویش پر کن و دست خالی برمگردان.
📚قصّۀ من و خدا
"قصّۀ واژههایی که بوی ابوحمزه گرفتند"
#قصّۀ_من_و_خدا ۹
#ماه_مبارک_رمضان
🕊🍃
🍃خدای من! جرأتی که من در مقابل تو دارم، در برابر مخلوقاتت ندارم. زیرا آنها با کوچکترین اشتباه، نفس کشیدن را هم برایم حرام میکنند.
🍃امّا حلم تو را که میبینم، جرأتم جان میگیرد. گناهانی را که پیش چشم تو مرتکب میشوم، از بیمقدارترین مردم هم حیا میکنم اگر ببینند. امّا از بس گناه کردم و پوشاندی گویا شرم و حیا از قاموس زندگیام خط خورده.
📚قصّۀ من و خدا
"قصّۀ واژههایی که بوی ابوحمزه گرفتند"
#قصّۀ_من_و_خدا ۱۰
#ماه_مبارک_رمضان
🕊🍃
🍃پرودگار من! آنچه از شرح حالم برای تو گفتم، جایگاه بندهای را به تصویر میکشد که در هجوم سختیها به تو پناه آورده و پس از بارها رانده شدن از دیگران، به کرم تو امید بسته.
🍃تو خود به احسان و نعمتهای خویش عادتم
داده ای که اینگونه با آن، انس گرفتهام. اگر روزی از شراب طهورِ رحمت و کرم تو ننوشم، میمیرم.
🍃من تو را بخشندهای میدانم که هر چه میبخشی، گنج مغفرتت آب نمی رود و خزانۀ فضلت کم نمی آید و دریای رحمتت، قطره ای
نمی کاهد.
📚قصّۀ من و خدا
"قصّۀ واژههایی که بوی ابوحمزه گرفتند"
#قصّۀ_من_و_خدا ۱۱
#ماه_مبارک_رمضان
🕊🍃
🍃 آرزوهای طول و دراز و فراوان ما پشت هم صف کشیده اند و در انتظار نگاه لطف تو به سر میبرند.
🍃ما امید بستهایم به تو، نه امیدهای کوچک. اندازۀ امیدهای ما، بیش از آن که با اندازۀ خودمان تناسب داشته باشد، با عظمت تو سازگار است.
🍃ما گناه کرده ایم؛ امّا در حین گناه، امید داشتیم که تو آن را از دیدگان مردم میپوشانی.
📚قصّۀ من و خدا
"قصّۀ واژههایی که بوی ابوحمزه گرفتند"
#قصّۀ_من_و_خدا ۱۲
#ماه_مبارک_رمضان
🕊🍃
🍃ای کسی که میبخشی و زیاد هم میبخشی! تو با نور خویش، راه را از بیراه جدا کردی برایمان.
🍃سایۀ فضلت را بر سرمان گستردی، هرچه بیشتر و افزونتر، تا مبادا دست نیاز به سوی کسی دراز کنیم.
🍃صبح و شامِ ما با نعمتهای تو به سر میشود لحظهای نیست که ما باشیم و غرق نعمت تو نباشیم.
📚قصّۀ من و خدا
"قصّۀ واژههایی که بوی ابوحمزه گرفتند"
#قصّۀ_من_و_خدا ۱۳
#ماه_مبارک_رمضان
🕊🍃
🍃خدایا!
تو با دانههای محبّتی که برای کبوتر دلمان پاشیدی، بساط دوستی با ما پهن کردی، امّا ما آن را به سنگهای گناه فروختیم و با طوفان هوای نفس، دانههای محبّت تو را پس فرستادیم.
🍃هر روز و هر دم، از آسمان لطف تو بر سر ما باران خیر میبارد؛ امّا از آتشفشان وجود ما به آسمان رحمت تو شرّ، فوران میکند.
📚قصّۀ من و خدا
"قصّۀ واژههایی که بوی ابوحمزه گرفتند"
#قصّۀ_من_و_خدا ۱۴
#ماه_مبارک_رمضان
🕊🍃
🍃خوش به حال کسی که شغلش یاد توست و جز یاد تو کاری ندارد. خدایا! ما را شب و روز مشغول ذکر خویش کن. خشم تو بی جانمان میکند. امان ببخش ما را از خشم جانستانت.
🍃خدایا! حتّی خیال عذاب تو، انسان را میسوزاند. پناهمان باش از عذاب سوزانت. رزق و روزی ما را موهبتهای خویش قرار بده، نه حرمان و تهیدستی از فیض.
📚قصّۀ من و خدا
"قصّۀ واژههایی که بوی ابوحمزه گرفتند"
#قصّۀ_من_و_خدا ۱۵
#ماه_مبارک_رمضان
🕊🍃