لـحظاتزندگیمدوبارهدارهخرابمیشود ،
نهمیتوانممقاومتیکنمونهمیتوانم
ساكتبمانمهمهچیزداردازدستانِ
کوچکمدرمیرودوآیا میتواندرمقابل ِ
قلبهممقاومتنشانداد ؟!
‹ ۳۰ ژوانویه ›
آنجا را نمیدانم اما اینجا
تا پیراهنت را سیاه نبینند ، باورنمیکنندچیزیازدستدادهباشی ..
تمام ِوجودشآلودهبهبغضبودحتی
لبخندشامادریغادستیکہاشكهایش
راپاكکندیاپارچهایسفیدبـبـنــددبرزخـم ِ
بزرگ ِقلــب ِکوچکش ..
Pov:
تمامتلاشتوکرديازدستندیشون
ولیفقطیهدخترِمسخرهبودیبراشونورهأت کردن.