اگرچه خسته از آماجِ تیرِ زخم زبانی
نبینمت که از این غم، گرفتهای! نگرانی!
به آبهای گل آلودِ کینه کار ندارم
به رغم حیلهی مردابها تو در جریانی
همان که از دل تاریخِ رنج، یکتنه رد شد
تنِ تناورِ تنهای من، هنوز همانی!
خدا نیاورد آن روز را، زمین بهاری!
ببینمت که گرفتارِ دستِ باد خزانی
چقدر چین و چروک زمان نشسته به جانت
ولی هرآنچه که میبینمت هنوز جوانی
عجب قصیدهی نابی شدهست نام بلندت
همیشه و همه جا مثل شعر، ورد زبانی
#رضا_ابوذری
#ایران_من
#غزل
@rezaaboozari