eitaa logo
کلبهٔ شعر
709 دنبال‌کننده
287 عکس
20 ویدیو
0 فایل
محفل شعری کوچک اما با صفا (فعال) آخر شب شعر گذاشته میشه که صبح زیباتون با شعری زیبا آغاز بشه ❤🌹 در کلبه ما رونق اگر نیست صفا هست 😍 ارسال شعر های پیشنهادی👇تبادل @kolbehy_sher
مشاهده در ایتا
دانلود
میرسد روزی که بی هم میشویم یک به یک از جمع هم کم میشویم میرسد روزی که ما در خاطرات موجب خندیدن و غم میشویم گاه گاهی یاد ما کن ای رفیق میرسد روزی که بی هم میشویم @rezadarvishnezhad
بی عشق نشاط و طرب افزون نشود بی عشق وجود خوب و موزون نشود صد قطره ز ابر اگر به دریا بارد بی‌جنبش عشق در مکنون نشود @rezadarvishnezhad
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من دل من داند و من دانم و دل داند و من خاک من گل شود و گل شکفد از گل من تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من😍 @rezadarvishnezhad
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه او پر ز لیلا شد دل پر آه او گفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را به دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای نشتر عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست آنم می زنی خسته ام زین عشق، دل خونم مکن من که مجنونم تو مجنونم مکن مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو … من نیستم گفت: ای دیوانه لیلایت منم در رگ پنهان و پیدایت منم سال ها با جور لیلا ساختی من کنارت بودم و نشناختی عشق لیلا در دلت انداختم صد قمار عشق یک جا باختم کردمت آوارهء صحرا نشد گفتم عاقل می شوی اما نشد سوختم در حسرت یک یا ربت غیر لیلا بر نیامد از لبت روز و شب او را صدا کردی ولی دیدم امشب با منی گفتم بلی مطمئن بودم به من سر میزنی در حریم خانه ام در میزنی حال این لیلا که خوارت کرده بود درس عشقش بیقرارت کرده بود مرد راهم باش تا شاهت کنم صد چو لیلا کشته در راهت کنم. @rezadarvishnezhad
تیغ بُرّان گر به دستت داد چرخ روزگار ، هر چه می‌خواهی بِبُر اما مَبُر نان کسی ... @rezadarvishnezhad
تا نبندی ز سخن لب، نشود دل گویا نطق عیسی ثمر روزه مریم باشد @rezadarvishnezhad
یوسف گم‌گشته بازآید بکنعان غم مخور کلبهٔ احزان شود روزی گلستان غم مخور ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن وین سر شوریده بازآید بسامان غم مخور گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دائماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور هان مشو نومید چون واقف نَهٔ از سرّ غیب باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند چون ترا نوحست کشتی‌بان ز طوفان غم مخور در بیابان گر بشوق کعبه خواهی زد قدم سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور گرچه منزل بس خطرناکست و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست کانرا نیست پایان غم مخور حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب جمله میداند خدای حال‌گردان غم مخور حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور @rezadarvishnezhad
کاش قلبم درد پنهانی نداشت چهره ام هرگز پریشانی نداشت کــــاش برگ آخر تقویم عشق خبر از یک روز بارانی نداشت کاش می شد راه سخت عشق را بی خطر پیمود و قربانی نداشت کاش می شد عشق را تفسیر کرد دست و پای عشق را زنجیر کرد @rezadarvishnezhad
سخت است که در دل حرفی بگردد اما نتوان زبان به ازادی حرفی گشود @rezadarvishnezhad
عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل که تو‌ ای عشق همان پرسش بی زیرایی @rezadarvishnezhad
این غم که به دنبال دلم می اید سالها مونس تنهایی من بوده و هست @rezadarvishnezhad