eitaa logo
کلبهٔ شعر
1.3هزار دنبال‌کننده
338 عکس
64 ویدیو
0 فایل
محفل شعری کوچک اما با صفا (فعال) آخر شب شعر گذاشته میشه که صبح زیباتون با شعری زیبا آغاز بشه ❤🌹 در کلبه ما رونق اگر نیست صفا هست 😍 ارسال شعر های پیشنهادی👇تبادل @kolbehy_sher
مشاهده در ایتا
دانلود
بستیم چو از ردّ و قبولِ دگرانْ چشم تشریفِ قبولِ نظرِ یار گرفتیم... @rezadarvishnezhad
این شعر فوق‌العاده‌س👌 ماهى به آب گفتا ، من عاشق تو هستم.. از لذت حضورت ، مى را نخورده مستم! آيا تو ميپذيرى ، عشق خدائيم را ؟.. تا اين که بر نتابى ، ديگر جدائيم را؟! آب روان به ماهى ، گفتا که باشد اما.. لطفا بده مجالى ، تا صبح روز فردا! بايد که خلوتى با ، افکار خود نمايم.. اينجا بمان که فردا ، با پاسخت بيايم! ماهي قبول کرد و ، آب روان گذر کرد.. تنها براى يک شب ، از پيش او سفر کرد! وقتى که آمدش باز ، تا اين که گويد آرى.. يک حجله ديد و عکسى ، بر آن به يادگارى! خود را ز پيش ماهى ، ديشب که برده بودش.. آن شاه ماهى عشق ، بى آب مرده بودش! ناليد و يادش افتاد ، از ماهى آن صدايي.. وقتى که گفت با عشق ، ميميرم از جدايى!! ای کاش آب می ماند ، آن شب کنار ماهی.. ماهی دلش نمی مرد ، از درد بی وفایی! آری من و شما هم ، مانند آب و ماهی.. یک لحظه غفلت از هم ،یعنی همین جدایی! @rezadarvishnezhad
پادشهی بود رعیَّت شِکَن وَز سر حُجَّت شده حَجاج فن هر چه به تاریک شب از صبح زاد بر درِ او دَرج شدی بامداد رفت یکی پیش مَلِک صبحگاه راز گشاینده تر از صبح و ماه از قمر اندوخته شب بازی وَز سَحَر آموخته غَمّازی گفت فلان پیر تو را در نَهُفت خیره کُش و ظالم و خونریز گفت شد مَلِک از گفتن او خشمناک گفت : هم اکنون کُنَم او را هلاک نَطع بِگُسترد و بر او ریگ ریخت دیو ز دیوانگی اش می گریخت شد به بر پیر ، جوانی چو باد گفت : مَلک بر تو جِنایت نهاد پیش تر از خواندنِ آن رای خیز و بشو تاش بیاری بجای پیر وضو کرد و کَفَن بر گرفت پیش مَلِک رفت و سخن در گرفت دست به هم سود شَهِ تیز رای وز سر کین سوی پشت پای گفت : شنیدم که سخن رانده ای کینه کُش و خیره کُشم خوانده ای ؟ آگهی از مُلکِ سلیمانی ام ؟ دیوِ ستمکاره چرا خوانی ام ؟ پیر بدو گفت نه من خفته ام زآنچه تو گفتی ، بَتَرَت گفته ام پیر و جان بر خطر از کار تو شهر و دِه آزرده ز پیکارِ تو من که چنین عیب شمارِ توام در بد و نیک آینه دارِ تو ام آینه چون نقش تو بنمود راست خود شِکَن! آینه_شکستن_خطاست راستی ام بین و به من دار هُش! گرنَه چنین است، به دارَم بکُش پیر چو بر راستی اِقرار کرد راستی اش در دل شَه کار کرد چون مَلِک از راستی اش پیش دید راستی او، کَژیِ خویش دید گفت : حَنوط و کَفَنَش بر کشید غالیه و خِلعتِ ما در کشید از سرِ بیدادگری گشت باز دادگری گَشت رعیّت نواز راستی خویش، نهان کس نکرد در سخنِ راست زیان کس نکرد راستی آور که شوی رستگار راستی از تو ظَفَر از کِردگار گر سخن راست بود جمله دُر تلخ بود تلخ که الحق مُر چون به سخن راستی آری بجای ناصرِ گفتارِ تو باشد خدای طبع نظامی و دلش راستند کارَش از این راستی آراستند @rezadarvishnezhad
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم،بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشهٔ بامی که پریدیم، پریدیم رم دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم کوی تو که باغ ارم روضهٔ خلد است انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم سد باغ بهار است و صلای گل و گلشن گر میوهٔ یک باغ نچیدیم، نچیدیم سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم وحشی سبب دوری و این قسم سخن‌ها آن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم. @rezadarvishnezhad
ﻧﺎﺩﺭﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﺍﺧﻄﺎﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺁﻧﻬﻢ ﺑﺰﺑﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺎﺩﺭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ: ﭼﻮ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻗﺸﻮﻧﻢ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﮐﻨﯽ ﺳﺤﺮﮔﻪ ﻧﻈﺮ ﺑﺮ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﮐﻨﯽ ﺍﮔﺮ ﺍﻝ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺣﯿﺎﺗﻢ ﺩﻫﺪ ﺯ ﭼﻨﮓ ﻓﺮﻧﮕﯽ ﻧﺠﺎﺗﻢ ﺩﻫﺪ ﭼﻨﺎﻧﺖ ﺑﮑﻮﺑﻢ ﺑﻪ ﮔﺮﺯ ﮔﺮﺍﻥ ﮐﻪ ﯾﮑﺴﺮ ﺭﻭﯼ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﺎﺯﻧﺪﺭﺍﻥ 👇ﻧﺎﺩﺭﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﻧﻮﺷﺖ:👇 ﭼﻮ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ، ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﺷﻮﺩ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺯ ﭘﯿﺸﺶ ﮔﺮﯾﺰﺍﻥ ﺷﻮﺩ ﻋﻘﺎﺏ ﺷﮑﺎﺭﯼ ﻧﺘﺮﺳﺪ ﺯ ﺑﻮﻡ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺩﻭ ﺻﺪ ﻣﺮﺩ ﺭﻭﻡ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﯾﺰﺩﺍﻥ ﺩﻫﺪ ﺭﻭﻧﻘﻢ ﺑﻪ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭﯾﻪ ﺯﻧﻢ ﺑﯿﺮﻗﻢ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺭ ﻧﺒﺮﺩﯼ ﺳﻬﻤﮕﯿﻦ ﺍﺭﺗﺶ ﺗﻮﭘﺎﻝ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﭘﺎﺷﺎ ﺑﺰﺭﮒﺗﺮﯾﻦ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻫﻢ ﮐﻮﺑﯿﺪ ﻭ ﺧﺎﮎ ﻭﻃﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﺮﮐﺎﻥ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﺑﺎﺯﭘﺲ ﮔﺮﻓﺖ … @rezadarvishnezhad
ما فرش بزرگی به جهان باز کشیدیم صد گونه شراب از کف اقبال چشیدیم آن جای که ابرار نشستند نشستیم وان راه که احرار گزیدند گزیدیم گوش خود و گوش همه آراسته کردیم از بس سخن خوب که گفتیم و شنیدیم از روی سخا حاصل ده ملک بدادیم با اسب شرف منزل نه چرخ بریدیم ناگاه به زد مقرعهٔ مرگ زمانه ما نای روان رو سوی عقبی بدمیدیم دیدیم که در عهدهٔ صد گونه وبالیم خود را به یکی جان ز همه باز خریدیم پس جمله بدانید که در عالم پاداش آنها که درین راه بدادیم بدیدیم دادند مجازات به بندی که گشادیم کردند مکافات به رنجی که کشیدیم ما را همه مقصود به بخشایش حق بود المنةُلِله که به مقصود رسیدیم 🌺 این قطعه را بر گور نظام الملک محمد نوشتند @rezadarvishnezhad
زخم تبرت مانده، ولی جای شکایت شادم که نگه داشته ام از تو نشانه! @rezadarvishnezhad
🌸 سراغ يار مى گيرم به هركس میرسم اما به خود آهسته مى گويم الهى بى خبر باشد... @rezadarvishnezhad
🌸 غم، فرستاده عشق است عزیزش دارید که غریب است و زِ اقلیم وفا می آید... @rezadarvishnezhad
.  ┈••✾• •✾••┈• ویرانه ی جا مانده ی از جنگ منم پاییزِ پر از سکوتِ بی رنگ منم بی رغبتِ بی عاطفه ی سرد تویی دل داده ی دل خسته ی دلتنگ منم @rezadarvishnezhad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم . پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم... @rezadarvishnezhad
این شعر عالیه ☝☝
🌺 اهل دل با تو شب خویش سحر می‌کردند منِ مَحروم زِ دیدار چه باید بکنم 🤲 @rezadarvishnezhad
باید تو را همیشه به دقت نگاه کرد یعنی نه سرسری، سر فرصت نگاه کرد خاتون! بگو که حضرت خالق خودش تو را وقتی که آفرید چه مدت نگاه کرد هر دو مخدرند که بیچاره می کنند باید به چشم هات به ندرت نگاه کرد هر کس نظاره کرد تو را دلسپرده شد فرقی نمی کند به چه نیت نگاه کرد عارف اگر برای تقرب به ذات حق زاهد اگر برای ملامت نگاه کرد تو بی گمان مقدسی و کور می شود هر کس تو را به قصد خیانت نگاه کرد @rezadarvishnezhad
.  ┈••✾• •✾••┈• من پیر شدم زندگی ام رفت ولی برگرد هنوز می‌شود زیبا مرد @rezadarvishnezhad
من در تو گریزان شدم از فتنهٔ خویش من آن توام مرا به من باز مده @rezadarvishnezhad
. خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست طاقت بار فراق این همه ایامم نیست 💚 @rezadarvishnezhad
هرکسی را سر چیزی و تمنای کسی‌ست ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر... @rezadarvishnezhad
تا تو را یار گرفتیم همه خلق اغیارند ...! @rezadarvishnezhad
در بزم تو عاشق، به چمن شاخ شکسته‌ست جز سوختن خویش، دگر کام ندارد @rezadarvishnezhad
🌸🍃🍀🌸🍃🍀 ⚜ محبت آتشی در جانم افروخت ⚜ که تا دامانِ محشر بایدم سوخت ⚜ عجب پیراهنی بهرم بریدی ⚜ که خیاطِ اجل میبایدش دوخت @rezadarvishnezhad
به غیر عشق که از کار برده دست و دلم نمی‌رود دل و دستم به هیچ کار دگر @rezadarvishnezhad
با چون خودی درافکن اگر پنجه می‌کنی ما خود شکسته‌ایم چه باشد شکست ما @rezadarvishnezhad
پیش چشم همه ای عشق جوانم کن باز تا ببینند که اعجاز تو افسانه نبود... @rezadarvishnezhad
اینبار جاده بود ولی پا نداشتم دل بود تا شروع کند نا نداشتم در انزوای خاطره های همیشگی حتی برای روح خودم جا نداشتم دنیایی از ترانه سرودم ولی چه سود یک بیت مثل روی تو زیبا نداشتم غربت بهانه بود .. بهانه که عشق بود ؟ شوقی برای لذتم اما نداشتم با اشتیاق گندم و عصیان به قصد تو کاری به کار آدم و حوا نداشتم گفتی برو ، برو به امان خدا ولی جز تو عزیز من که کسی را نداشتم ... @rezadarvishnezhad