eitaa logo
رضائی (پایگاه جهاد تبیین)
17 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
4.9هزار ویدیو
16 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
پاسخ کوتاه قرآنی به چند شبهه درباره ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
امام خمینی: اگر من بودم، می‌زدم! نادر حکم خود را گرفته بود، آنجایی که سپاه شرایط ناو‌های آمریکایی که در خلیج فارس به نفع منافع عراق عمل می‌کنند را به امام خمینی (ره) اطلاع داده بود و امام گفته بود: «اگر من بودم؛ می‌زدم.» پس دیگر حرفی برای مماشات نمانده بود، حکم، قطعی بود، آمریکا شیطانی بود که تنها با جانفشانی مردم این سرزمین، به درک واصل می‌شد. بنابراین نادر به پاخاست تا تاریخی را رقم بزند که هربار نام بوشهر، در کنار مقاومت مردمش، رعشه بر دل دشمن بیاندازد. پس او و یارانش قلم تاریخ را در این صفحه به نام خود ثبت کردند. وقتی امام پیشانی‌اش را بوسید نادر برای آنکه درسی فراموش ناشدنی به متجاوزان جمهوری اسلامی ایران بدهد، نفتکش بریجستون آمریکایی را با مین‌های دریای در برابر چشم خبرنگاران بین‌المللی به آتش کشید و چنان دودی از انفجار آن نفتکش شیطانی بلند شد که هنوز هم یادآوریش برای آمریکا، دردی عذاب آور است، امام بخاطر این حرکت جهادی نادر و همرزمانش، پیشانی آنها را بوسید. آمریکا که بخاطر از هم گسستن هیمنه‌اش در خلیج فارس آن هم به دست چند جوان ایرانی، خود را باخته بود، به فکر افتاد تا آبی روی آتش شعله‌ور شکستش بریزد بنابراین ۶ ماه بعد از این حادثه شگفت‌آور، آمریکا با قدرت موشک‌ها و بالگرد‌های خود توانست نادر و چندتن از همرزمانش را دستگیر کند، آن‌ها کل قدرت نظامی خود را به‌کار بسته بودند تا تنها نادر مهدوی‌ای را پیدا کنند که آبرویی برای آن‌ها نگذاشته بود، سرانجام بین دستگیرشدگان، نادر را شناسایی می‌کنند. آمریکا اوج پستی خود را آنجایی نمایان می‌کند که سینه شهید را با میخ‌های فولادی بلند سوراخ کرده و با چند تیر به قلب، بازو و سجده‌گاهش او را به شهادت رساندند، نحوه به شهادت رسیدن این سردار نشان از بزرگی کاری بود که او در کنار همرزمان خود توانست به سرانجام برساند. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
⭕️۵ پیشنهاد برای جشن بزرگ و غیرتی امسال امسال جشن انقلاب و راه پیمایی ۲۲ بهمن متفاوت از گذشته است. دشمنی ها همه ساله است، اما امسال هرچه در چنته داشتند جمع کردند و از تروریست تا سلطنت طلب و همجنس باز و شومن و مطرب و رسانه های کذاب و غافلین وجاهلین وطنی را بخط کردند و در یک جنگ ترکیبی به صحنه آوردند. 👈ازین جهت چند پیشنهاد برای یک راه پیمایی غیرتی.... 1⃣یکم. خدا رحمت کند آیت الله مشکینی را؛ راه پیمایی ۲۲ بهمن را حتی الامکان با زبان روزه شرکت کنیم و یا به تعبیر آیت الله جوادی آملی در این عبادت جمعی با وضو حاضر شویم. 2⃣دوم. تلاش کنیم در این جشن بزرگ، خانوادگی شرکت کنیم. با همسایه ها و رفقا و اقوام و آشنایان قرار و مدار حضور بگذاریم. هرکس خود را میزبان این جشن بداند. دعوت کنیم؛ از کوچک و بزرگ، از متدین تا ملی گرا و هرکس ایرانی حقیقی است... 3⃣سوم. شعار بدست باشید. حرف دلتان را به جبهه فاسد جهانی روی کاغذ نوشته و بدست بگیرید. حداقل با پرچم باشید... 4⃣چهارم. همگی خبرنگار و تصویربردار باشید‌ هر صحنه ای که فکر کردید تیری در چشم خناسان بی آبروست، تصویر گرفته و هر جا که دسترسی دارید روایت کنید. 5⃣پنجم. ۲۲ بهمن امسال را تا آخر شب وقف جهاد تبیین کنید. جهاد تبیین امسال نیز به اشتراک گذاشتن عکس ها و تصاویر حضور مردم است. حلقه پایانی این خروش شکننده، در همین اقدام جهادی و هوشمندانه است. به چشم بکشید.... خلاصه این یک روز را از صبح وقف کنید... 💬 محسن مهدیان ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
◾️قسم به کسی که محمد را به حق به پیامبری برگزید ، اگر پدرم ( حضرت ابوطالب ) در حق همه گناهکاران روی زمین شفاعت کند، خداوند می‌پذیرد. و اَلَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً، لَوْ شَفَعَ أَبِي فِي كُلِّ مُذْنِبٍ عَلَى وَجْهِ اَلْأَرْضِ لَشَفَّعَهُ اَللَّهُ [ علیه السلام ] 📚الأمالي (للطوسی) ج۱ ص۳۰۵ ▪️سالروز وفات حضرت ابوطالب (ع) تسلیت ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
کارنامه ۴۴ ساله نظام (۴) ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
...👌 :) یک تار موی من بیرون باشد، دنیا به آخر می‌رسد؟! اگــر یــک تــار مــو در غذایــی خــوب و خوشــمزه باشــد، آیــا دنیــا بــه آخــر می‌رسد؟ خیـر. ایـن تـار مـو حتـی مـزه و طعـم غـذا را هـم تغییـر نمی‌دهد، امـا بسـیاری از افراد طبیعتـا در چنیـن حالتـی دچـار دلزدگـی شـده و آن غـذای خـوب و خوشـمزه از چشمشان می‌افتد. از ســوی دیگــر ماجــرای ســؤال یکــی از اصحــاب امــام صــادق (علیه‌السلام) در ایــن زمینــه درس‌آموز اســت. روزی یکــی از یــاران امــام خدمــت ایشــان رســید و گفــت در یــک کــوزه روغــن یــک مــوش افتــاده، آیــا می‌شود آن روغــن را خــورد؟ امــام صــادق (علیه‌السلام) فرمودنــد: نمی‌توانی آن را بخـوری. مـرد گفـت آقـا یـک مـوش کوچکتـر از آن اسـت کـه باعـث شـود غـذای خـود را کنـار بگـذارم و از خیـر روغن‌های گـران قیمـت بگـذرم! امـام صــادق (علیه‌السلام) فرمودنـد: آن چیـزی کـه در نظـر تـو کوچـک اسـت، مـوش نیسـت. ایـن دیـن اسـت کـه در نظـر تـو کوچـک اسـت. بنابرایـن، وقتـی از ایـن زاویـه بـه ماجـرا نـگاه کنید متوجـه می‌شویم کـه یـک تـار مـو شـاید بـه خـودی خـود اهمیتـی نداشـته باشـد امـا وقتـی بـه ایـن توجـه کنیـم کـه حتـی نمایـش یـک تـار مـو هـم، سـرپیچی از فرمـان پـروردگار جهانیـان اسـت، بنابرایـن نمایـش حتـی یـک تـار مـو بـه نامحـرم هـم مهـم می‌شود. چطـور ممکـن اسـت روزانـه دسـت دعـا و نیـاز بـه درگاه پـرورگار بلنـد کنیـم و از او انتظـار داشـته باشـیم نیازهایمـان را تامیـن کنـد ولـی در عمـل بـه دسـتوراتش اهمیـت ندهیـم؟ ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
کارنامه ۴۴ ساله نظام (۶) ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
یکی ازعلماي بزرگ قم که امام جماعت صحن آقا ابا عبدالله عليه السلام بودند، مي فرمودند : پيرمرد مجردی در کربلا بود به نام حاج عباس رشتی که خيلی به امام حسين عليه السلام ، علاقه داشت. عشق امام حسين عليه السلام، او را به کربلا کشيده بود و زندگي خيلی ساده‎ای داشت، يک اتاقی هم اجاره کرده بود . گاهی کارهای دستی انجام مي داد. مثلا يک چيزی خريد و فروش مي کرد. يک کارش خدمت به مجالس امام حسين عليه السلام بود و آب به عزاداران مي داد. اين پير مرد زيلوهای حرم را جمع مي کرد و پهن مي کرد و براي نماز جماعت، خيلی هم سرحال و با نشاط بود. روز شهادت يکي از امامان عليهم السلام، از خانه بيرون آمدم، در بين راه يکي از وعاظ کربلا به من گفت: حاج عباس رشتی مريض و در حال جان دادن است، و در کربلا غريب است. اگر مي شود از ايشان عيادتی داشته باشيد . و ما چهار نفر بوديم وارد اتاق شديم ديديم لحاف و تشک و پتوی کهنه‎ای رويش کشيده و يکی از رفقايش هم از او پرستاری مي کند. حاج عباسی که هر وقت ما را مي ديد سلام مي کرد دست به سينه مي شد، خيلي سر حال بود. اما ديديم الان در رختخواب افتاده و در حال جان دادن است، ديگر نه مي تواند بنشيند، نه مي تواند جواب سلام بدهد. حالش خيلی وخيم و در حال سکرات مرگ است، دور بسترش نشستيم و به رفقا گفتم، لحظه آخر خيلی مهم است، که به چه حالت بميرد. عبرت بگيريم، به اين واعظ گفتم : که الان فرصت خوبی است تا يک روضه برای امام حسين عليه السلام بخوانيم. واعظ گفت: چشم و شروع کرد، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ . . . هنگام روضه خواندن همه با چشم خود، ديديم حاج عباس پتو را کنار زد و بلند شد و مودب نشست، حالا ما هم داريم با تعجب نگاه مي کنيم، رويش را به طرف راست چرخاند و شروع به گريه کرد و گفت السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قربان قدمهايتان، من پير غلام، چه لياقتی داشتم که به عيادت من بياييد. السَّلامُ عَلَيْكَ يا امِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ، همين طور سلام داد، تا رسيد به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشريف، به آقا هم سلام داد گفت: قربانتان بروم من کجا عيادت شما، و از همه تشکر کرد و بعد دراز کشيد، مثل اينکه صد سال است که مرده باشد. نه قلبش کار مي کند، نه نبضش کار مي کند، و به رحمت خدا رفت. بعد از اينکه به رحمت خدا رفت، من به رفيقش گفتم اين پير غلام امام حسين عليه السلام بوده، امام حسين عليه السلام به او نظر کرده و قبولش کرده است، چهارده معصوم عليهم السلام به ديدارش آمده است. بايد مثل يک مرجع تقليد، تشييع جنازه اش کنيم. گفت ما آمديم به منزل، به وعاظ گفتيم که بالا منبر بگوييد، به علمای نجف گفتيم که درستان را تعطيل بکنيد، به بازاريها گفتيم بازار را ببنديد، به هيئتي ها گفتيم که فردا بايد يک دسته‎ای مثل عاشورا، برای يک عاشق امام حسين عليه السلام راه بندازيد، مي گفت کربلا يک حالت عجيبی پيدا کرده بود. هيئتها مي آمدند به سر و سينه هایشان مي زدند، چون براي همه جريانش را گفته بوديم. يا حسين يا حسين مي گفتند، گريه مي کردند، براي يک غلام غريب امام حسين عليه السلام غوغا شد. در حوزه هم براي حاج عباس مجلس ختم گرفتيم. يک آيت اللهي در کربلا بود، به نام آيت الله سيبويه عموی آيت الله سيبويه‎ای که در زمان ما بودند، پير مردی بود حدود نود سال، ايشان هم در مجلس ختم شرکت کرد. به من فرمودند: که منبر ختم اين آقا را من مي روم، همه تعجب کردند. ايشان عصا زنان آمدند، در پله اول منبر نشستند. بعد از قرائت قرآن، گفت: که مردم مي دانيد که من اهل منبر و سخنراني نيستم، ولي آمده ام جريانی از حاج عباس رشتی، برايتان بگويم. گفت: که وقتی فلانی به من زنگ زد و گفت من در موقع جان دادن کنار بسترش بودم و چهارده معصوم به ديدنش آمدند؛ وقتی تلفن را قطع کردم خيلی گريه کردم، دلم شکست که من اينقدر در حوزه بودم در حرم آقا، امام جماعت بودم، نکند من را قبول نکرده باشند، من به حال خودم گريه کردم، خسته شدم، خوابم برد، خواب ديدم حاج عباس، در باغی از باغهای بهشت است. خيلی سرحال و خوشحال، جوان و زيبا. گفتم حاج عباس چطوری! گفت وقتی که من را در قبر گذاشتيد، قبر من وسيع و باز شد، نورانی شد، ديدم آقا اباعبدالله الحسين عليه السلام، تشريف آوردند فرمود: تو غلام من بودی، من را آورد در اين باغي که مي بيني از باغهای برزخی است، اين باغ را به من مرحمت کردند. فرمودند: حاج عباس، همين جا باش، در قيامت هم مي آيم تو را مي برم در بهشت کنار خودم قرار مي دهم.بعد گفت آقاي سيبويه، برو به مردم بگو، هر چه هست، در خانه سيدالشهدا عليه السلام است. جای ديگر، خبری نيست. کل الخير في باب الحسين، هر خيری است، در خانه امام حسين عليه السلام است. نقل از حجت‌الاسلام فرحزاد ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir