«دستگیری از ساره» و «دستگیری مائده»
در مدت کوتاهی پس از اینکه دختری وقیح مقابل پرچم عزای امام روی پله های مسجد شروع به رقصیدن کرد، رقاصه دیگری که از آفت های فضای مجازی و اینستاگرام است به قدیسه تبدیل شده است ولی چقدر اعتراض به این دو اتفاق نابرابر بود! و البته این قبح شکنی از علائم آخرالزمان است!
این دختر البته فاسدترین فرد جامعه نیست و دشمن شماره یک محسوب نمی شود. در اینجا قصد قضاوت در مورد عملکرد رسانه ای سیما و قوه قضائیه هم ندارم. از کسانی هم که به این تماشا آلوده بودند توقعی نداریم. اما از کسانی که افکار دیگران را به دست گرفته اند و نویسنده و دین شناس هستند توقع افراط و تفریط نداریم. اکنون این آقایان علما داستان برخورد پیامبر با زنِ خواننده که مسلمان نبود را نقل می کنند که با اینکه مسلمان نبود و سابقه آوازه خوانی در مکه داشت، در مدینه پیامبر به او پناه داد. در کتاب الحیاه ، که به زعم من تفسیر عصری حدیث است، نقل شدهکه «ﺳﺎﺭه» ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ ﺭﻓﺖ. ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ وقتی فهمید او هنوز قصد مسلمان شدن ندارد پرسید:
– ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺁﻣﺪه ﺍﯼ؟
– ﺷﻤﺎ همیشه ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﻨﺎه ﻭ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ، ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﻦ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎنی ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺷﺪه ﺍﻡ، ﺁﻣﺪه ﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﺪ؛ نه جامه ای دارم، نه مرکبی و نه پولی که زندگی ام را بگذرانم.
– ﺗﻮ ﮐﻪ در مکه روزگاری ﺁﻭﺍﺯه ﺧﻮﺍﻥِ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ، ﭼﻄﻮﺭ شد که ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺷﺪﯼ؟
– ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻭﺍﺯه ﺧﻮﺍﻧﯽ سراغ من نمی آید، فراموش خاص و عام شده ام، به سختی زندگی می کنم.
ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ(ص) ﺑﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻨﺪ. مؤلف در ادامه می نویسد: «عجیب ﺭﻭﺍیتی است! هم عجیب و هم ﻏﺮﯾﺐ! ﯾﮑﯽ ﺍینﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪه ﺑﻮﺩه، ﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﻤﮏ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ هم ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﻨﺎه ﺍﻭ ﺑﻮﺩه است. ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﻔﺮﻣﻮﺩ ﻗﻮﻝ ﺑﺪه ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻧﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ، ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﻨﺪ. ﺳﻮﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺸﺮﮎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻫﻢ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ، ﺁﻣﺪ ﮐﻤﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ! ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﻣﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻣﺎﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ تو ﺍﺳﺖ؟» (ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ ﺟﻠﺪ ﻧﻬﻢ، ﺹ ۲۳۲).
اما واقعیت این است که اگر سندیت و صحت اصل ماجرای درخواست «ساره» از پیامبر (ص) را که در کتاب مجمع البیان آمده بپذیریم، می بینیم که این داستان در شأن نزول آیه اول سوره ممتحنه آمده است، اما بند نخست نتیجه گیری نگارنده متن یعنی «کمک پیامبر در زمان خوانندگی اش» از این داستان برنمی آید. جمله «شما همیشه برای ما پناه و پشتیبان بودید» توصیفی عمومی از صفات کریمانه و جوانمردانه پیامبر(ص) در مقابل بی پناهان مکه است و اشاره به هیچ مصداقی، از جمله خود «ساره» ندارد!
اکنون پیامبرمهربانی به کسی که از او درخواست کند پاسخ می دهد و به یک خواننده سابق که اکنون مضطر شده است کمک می کند. پیامبر اضطرار ساره را با جمله « ﭼﻄﻮﺭ شد که ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺷﺪﯼ؟» آشکار می کند پس او مانند مائده در اوج فعالیت هنری! دستگیر نشده که دستگیری از آن خطا باشد. بگذریم از اینکه ادامه داستان را نگفته که با اینکه ساره مشمول محبّتهای پیامبر بود، ولی با گرفتن مبلغی جاسوسی بر ضدّ اسلام را به عهده گرفت، و حاضر شد نامه وی را که حاکی از آمادگی مسلمانان برای فتح مکّه بود به قریش برساند. اینجا بود که این آیه نازل شد که به دشمن محبت نکنید... یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ... (ممتحنه/1).
اساساً وقتی خدا گفته نگاه ها را کم کنید و زینت ها را آشکار نکنید و کاری نکنید تا از زینت شما با خبر شوند (نور۳۱)... ، چرا باید رقص در این شرایط را جزو هنرهای هفتگانه بدانیم؟! پس نمی بایست با ندیده گرفتن بخشی از دستورات اسلامی، فقط به یک بخش دیگر اهمیت بدهیم. و نباید رفتار پیامبر را طوری تفسیر کنیم که دستور خدا در قرآن را ملاک عمل خود قرار نداده است.
نویسندگان و سخنرانانی که برای مائده دل می سوزانند این آیه را بخوانند و یادشان باشد که اسلام را پاره پاره نکنند. فساد اخلاقی را به خاطر فساد اقتصادی وارونه جلوه ندهید!
کاش مؤلفین با دقت بیشتری بذری را در کتابشان برجانمی گذاشتند که این روزها اینگونه میوه بدهد!
آقایان اسلام شناس! کاش می گفتید:«در کنار این فساد اخلاقی، فساد اقتصادی را فراموش نکنید و مثل سالهای قبل که مفسدین اقتصادی را اعدام کردید و به زندان انداختید بازهم مبارزه را ادامه دهید!» اما افسوس که جوگیر شدید اینها را نگفتید و با احساسات برخورد کردید! و هوا را مه آلود کردید!
٢٠تير١٣٩٧
ghalb210497.MP3
27.76M
جنگ و قلب چه رابطه ای با هم دارند؟
جلسه #گروه_مطالعاتی_المیزان 21 تیر1397
http://estentagh.blog.ir/post/83
کتاب جامع الاسرار و منبع الانوار به درخواست جمعی از برادران صالح برای تألیف کتابی جامع و برای رفع نزاع میان شیعه و صوفیه نوشته شده است.
مهم ترین منبع استناد سید حیدر ابن عربی است ولی بسیار به آیات و روایات حتی کتب اهل سنت استناد می کند. از ویژگی های این کتاب بیان مثال برای ساده کردن حقایق است وحتی مدعی است برخی مثال ها را جز من نگفته است. گاهی هم داستان های عرفانی گفته می شود
http://r1001.blog.ir/1397/04/24
وقتی رئیس جمهور گفت: «ما بر آمریکا پیروز میشویم؛ چون خدا با ما است» یکی از روشنفکران گفت: «من نمیدانم چرا خدا باید طرف ما باشد و ما چه برتریهای اخلاقی و انسانی داریم که پیروزی ما را در هر چالشی بر ذمۀ خدا میگذارد و چه کردهایم که این همه از خدا طلبکاریم و پاداش میطلبیم».
برای تأمل در این مسئله دو پرسش مهم است آیا اساساًنمی توان برای پیروزی پرچم خدا را به دست گرفت؟ آیا نمی توان گفت: خدا با ماست؛ انالله معنا؟ پرسش دوم این است که خدا با کیست و ملاک معیت الهی چیست؟
در قرآن اشاره به سنتی است که می توانیم آن را استفتاح نامگذاری کنیم و می فهمیم هرکس به فکر فتح است و دشمنان اسلام هم خدایی دارند! اما خدا با آنها و با ما چه می کند؟
http://r1001.blog.ir/1397/04/26
تکبر دو نوع است: تکبر دینی و غیر دینی. در تکبر غیردینی متکبر به صفات و نژاد و مقام خود فخر می کند. اما گاهی افراد دیندار طوری در مورد دین دیگران احساس تکلیف می کنند که خود را فراموش کرده گویا فرزندان خدا هستند و خدا با آنها عقد اخوت بسته است. این هم تکبر از نوع دینی است.
در کتابم نتیجه گرفته ام که با انحصارگرایی و تکبر دینی در قرآن مبارزه شده است. چرا که در قرآن همه به تعالی دعوت شدند و نه مسلمان و نه اهلکتاب هیچ یک ذاتا ارباب نیستند. تنها توهمات اهلکتاب نیست که بی اثر دانسته شده بلکه توهمات (امانی) مسلمانان هم از سوی قرآن نفی شده است. از این جهت مسلمان و غیرمسلمان یکسان شمرده شدهاند. اساسا مؤمنین نباید به ایمان خود فخر کنند بلکه اهل ایمان باید دوباره ایمان بیاورند. (برای توضیح بیشتر به کتاب نظریه وحدت متعالی دین مراجعه کنید).
این نظر با اعتقاد به پلورالیزم و کثرت گرایی متفاوت است. بلکه ملاک و معیار حق وجود دارد ولی اهل حق اگر به حق عمل نکنند خداوند قومی دیگر می آورد.
در حکومت دینی تکبر دینی بیشتر ظهور می کند
قرنها از آن روز می گذرد که پیام رسید: از آنها نترسید و از من بترسید.
هنوز هم نباید از دشمن ترسید به شرطی که از خدا بترسیم.
آنها که بدون خداترسی دشمن کشی راه می اندازند و آنها که با وجود یاری خدا از دشمن می ترسند، هر دو گروه هنوز آن روز را درک نکرده اند.
ٌ اَلْيَوْمَ يَئِسَ اَلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلاٰ تَخْشَوْهُمْ وَ اِخْشَوْنُِ (مائده۳)
رهبر انقلاب در سفر خود در26 مهر1390 در دیدار نخبگان کرمانشاه فرمودند: «افسوس و دریغ که چهرهی حقیقی علمی و هنری و ادبی کرمانشاه، آنچنان که باید، شناخته شده نیست!». این نکته در این رابطه گفته شده است که کرمانشاه جامع ارزشهای مختلف است ولی شناخته نشده باقی مانده است. اتفاق جالب این است که توصیف ایشان و یک سخنران دیگر در آن جلسه به تیتر اصلی و موضوع تبلیغات تبدیل شد!
«يكى از آقايان فرمودند كه استان سينهى ستبر ايران است - كه چه تعبير زيبا و پرمغزى است - ميخواهم عرض بكنم كه علاوهى بر اين، چهرهى زيباى ايران هم هست؛ علم و هنر و ادب و تلاش انقلابى و ورزش و روحيههاى پهلوانى و همه چيز بحمدالله با هم در اين استان جمع شده است».
منظور از «چهره زیبا» وصف جامعیت است. یعنی ارزشهای ایران در کرمانشاه جمع شده است. وصف سینه ستبر جنبه حماسی وپهلوانی را نشان می دهد اما وصف چهره زیبا از سیرت زیرین و شناخته نشده آن می گوید.
این تعبیر را می توان در کنار یکتعبیر قدیمی قرار داد: کرمانشاه #هندوستان_ایران است. وقتی با یک #کرمانشاه_شناس مصاحبه می کردم گفت این تعبیر فقط نزد عامه به کار نمی رفته بلکه خواص و پژوهشگران هم به آن اعتقاد داشته اند و منظور از آن کثرت جریانهای عرفانی و تصوف و بلکه تنوع مذهبی، قومی و زبانیدر آن است.
اینجاست که می خواهم بگویم تصاویری مانند طاق بستان و رقص کردی و کتیبه بیستون همه حقیقت کرمانشاه را نشان نمی دهند بلکه گمراه کننده هستند. بلکه باید از دل تاریکی های تاریخ یک بار دیگر کرمانشاه را تعریف کرد.
به زودی مصاحبه در مورد کرمانشاه را منتشر می کنیم. ان شاءالله
#روز_ملی_کرمانشاه
#عملیات_مرصاد
#قرمیسین
#اقتصاد_توحیدی
#کتاب_توحید #شیخ_صدوق از آثار مورد توجه متکلمان و فیلسوفان وعارفان است که بر آن شرح نوشته اند. در ابتدا تصور این است که فقط درباره خدا اسماء و صفات و مقام نبی و ولی بحث شده است. اما یکی از مهم ترین احادیث اقتصادی در این کتاب است. حدیثی کمتر خوانده شده که فیلسوفان نظری مشرب ما آن را بسط نداده اند. یکی از باب های این کتاب با عنوان «باب القضاء و القدر و الفتنة و الأرزاق و الأسعار و الآجال» در انتها رابطه توحید و اقتصاد را بررسی می کند. در این حدیث عجیب امام سجاد علیه السلام می گوید خداوند فرشته ای را موکل بر قیمت های بازار کرده است و بعد می خوانیم که پیامبر به کسی که همه خوراکی های شهر را می خرید گفت مبادا که احتکار کنی! این حدیث چند نکته مهم دارد:
اولا سخن از نوعی خودکنترلی بازار است و ثانیاً یکی از مهم ترین عوامل اخلال در وضع طبیعی قیمتها احتکار است که در انتهای حدیث به آن هشدار شداده شده است و از این روایت بر می آید که احتکار از گرانی مخرب تر است بلکه اولی عامل دومی است. ثالثاً تعبیر «فرشته موکل بر قیمتها» در ظاهر به طور عجیبی به نظریه #دستهای_نامرئی_بازار #آدام_اسمیت شباهت دارد. هر چند مبانی و نتایج این دو دیدگاه متفاوت هستند. در یک دیدگاه توحید و تسلیم به قضا و قدر اصل است و در دیگری لیبرالیسم وسرمایه داری و فردگرایی اصالت دارد. اسمیت در توضیح این نظریه خود ادعامی کند که ثروتمندان نهایتا به فقرا سود می رسانند و نمی توانند بیش از حد خود مصرف کنند. اگر بشر در حالت فطری خود باقی میماند شاید شرایط بازار در دست فرشته بازار قرار می گرفت اما تبلیغات و ایجاد حرص و نیاز کاذب بشر را از تعادل خارج کرده است و دیگر تعادل بازار با وجود تقاضای بشر نامتعادل، طبیعی نیست. با حرص و مصرف گرایی بشر تسلیم خدا نیست بلکه خودش را محور قرار داده است.
اکنون تخصص و فرصت لازم برای اینکه مقدار دخالت دولت و نظریات راست گرایانه و چب گرایانه اقتصادی بررسی شود وجود ندارد. فقط این را باید گفت که تنها دخالت بیرونی مانع تعادل بازار نیست بلکه تعادل درونی (انسان متعادل) هم لازمه کار فرشته است. اینجاست که باید گفت به اندازه فهم عمیق قضا و قدر در اقتصاد، مسئله #احتکار و اخلال در کار فرشته موکل هم باید عمیقا فهمیده شود.
ما همیشه به فهم و تفسیر این احادیث به ویژه در شرایط بحرانی اقتصادی نیازمندیم و باید بدانیم اگر دچار بحران می شویم اول از همه در توحید مشکل داریم.
***
متن روایت:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَكَّلَ بِالسِّعْرِ مَلَكاً يُدَبِّرُهُ بِأَمْرِهِ وَ قَالَ أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِيُّ ذُكِرَ عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع غَلَاءُ السِّعْرِ فَقَالَ وَ مَا عَلَيَّ مِنْ غَلَائِهِ إِنْ غَلَا فَهُوَ عَلَيْهِ وَ إِنْ رَخُصَ فَهُوَ عَلَيْهِ كَمَا فَعَلَهُ حَكِيمُ بْنُ حِزَامٍ كَانَ إِذَا دَخَلَ الطَّعَامُ الْمَدِينَةَ اشْتَرَاهُ كُلَّهُ فَمَرَّ عَلَيْهِ النَّبِيُّ ص فَقَالَ يَا حَكِيمَ بْنَ حِزَامٍ إِيَّاكَ أَنْ تَحْتَكِرَ.
بازنشر به مناسبت آغاز تدریس در دوره بینش مطهر:
مطهری، فلسفه و عرفان
.
مهم ترین توصیف #شهید_مطهری از خودش این جملات است:
«این بنده از حدود سال 1330 که قلم به دست گرفته و مقاله یا کتاب نوشته ام تنها چیزی که در همه نوشته هایم آن را هدف قرار داده ام حل مشکلات و پاسخ گویی به سؤالاتی است که در زمینه مسائل اسلامی عصر ما مطرح شده است».
او اولا به دنبال پاسخگویی است نه لزوما نظریه پردازی، ثانیا به دنبال پاسخگویی مسائل معاصر است. همین ویژگی سبب شده که نسبت به دیگر شاگردان علامه طباطبایی کمتر مبتکر و نظریه پرداز بوده و بیشتر به نسل جوان نزدیک شود.
البته او ابتکارات زیادی داشته اما اولویتش پاسخ به مشکلات و سوالات معاصر بوده است. علت عدم بهره همیشگی از صدرا را می توان در تبیین هدف او از نوشتن و سخنرانی در زندگی اش فهمید.
مطهری از ملاصدرا در مباحث اجتماعی بهره ای نبرده است اما در مباحثی مانند عدل الهی و مسئله شبهه علت نخستین از ظرفیتهای اصالت وجود برای پاسخ به شبهات بهره برده است. او در مباحث اعتقادی هم به فلسفه بسنده نمی کند. مثلا در موضوع معاد به ابتکارات دیگری روی می آورد.
یادم هست شهید علیخانی در مورد شهید مطهری به مطهری متقدم و متأخر (پس از دیدار مرحوم هاشم حداد) اشاره می کند. من نتوانستم تحول و چرخشی از فلسفه و کلام به عرفان در نزد او بیابم. اما مصداقاً در دو مبحث خاتمیت و رمز پوشیده بودن آیات ولایت این نکته را می بینیم که او علاوه بر پاسخ معاصر به مسائل دینی به پاسخ های عرفانی هم اشاره می کند و می گذرد.
مثلا شهید مطهری در پاسخ به اینکه چرا آیات امامت و ولایت در دل آیات دیگر مطرح شده اند. پاسخهایی مطرح می کند:
«رمزی که برای این کار هست، هم از اشاره خود آیه قرآن استفاده میشود و هم در روایات ائمه ما به همین مطلب اشاره شده است و آن این است که در میان تمام دستورات اسلامی هیچ دستوری نبوده است مثل امامت امیرالمؤمنین و خصوصیت خاندان پیغمبر که اینهمه کم شانس اجرا داشته باشد، به این معنا که به دلیل تعصّباتی که در عمق روح مردم عرب وجود داشت، آمادگی بسیار کمی برای این مطلب به چشم میخورد...
در اینجا وَ اخْشَوْنِ کنایه است از اینکه از خودتان بترسید؛ از من بترسید از باب اینکه از خودتان بترسید» (امامت و رهبری، ص121و122)
بعد ادامه می دهد: «عرفا میگویند مسأله امامت و ولایت باطن شریعت است؛ یعنی کسی به این مطلب میرسد که اندکی از قشر عبور کرده باشد و به مغز و لُبّ پی برده باشد؛ و اساساً مسأله امامت و ولایت در اسلام یک مسأله لُبّی بوده یعنی افراد عمیق آن را درک میکرده و میفهمیده اند، دیگران دعوت شدهاند که به این عمق برسند، حال برخی میرسند و برخی نمیرسند». (همان، ص125و126).
شهید مطهری پاسخ دوم را از منظر عرفا مطرح می کند ولی به صورت گذرا و اشاره وار آن را اجمالی باقی می گذارد. او دغدغه دیگری را در زندگی اش محور قرار داده است.
chashmhayeyalada-karimi.MP3
6.81M
سخنرانی در جلسه نقد رمان چشم های یلدا
http://r1001.blog.ir/1397/05/14
خبر جلسه در خبرگزاری فارس
http://kermanshah.farsnews.com/news/13970514000661