دکتر #داوری_اردکانی معتقد است #شرق_شناسان غربیانی هستند که شرق را با پژوهش مورد تسلط قرار می دهند. با بسط همين نگاه استيلايي بود كه شرق شناسي به #استعمار قدرت داد.
داوري می گويد: بيشتر شرق شناسان به سابقه تاريخي و فرهنگي شرق با نوعي دلبستگي مي نگرند اما مردم شرق را تحقير مي كنند (درباره غرب، ص66و67). داوري از هانري كربن كه لفظ #اوريانتال (شرقي) را به معني پسنديده به كار مي برد ، شنيده كه: اگر چندين نفر شرقي در زمان ما باشند در غرب جغرافيايی به سر مي برند! (ص100). این نکته مهم در فهم کامل کسی که خود را زائر شرق می داند بسیار کلیدی است.
این نکته که غربیانِ دلبسته، یک غربی را ناجی «دیگری» می دانند در سینمای غرب هم با ظاهری دوستانه مطرح شده است.
در فیلم #رقصنده_با_گرگها #كوين_كاستنر با سرخپوستان يگانه شد. #تام_كروز #آخرين_سامورايي شد تا جايي كه پس از فراگيري آداب سامورايي ها براي آنها مقابل بُعد خشن مدرنتيه ايستاد و درپايان پس از كشته شدن همه سامورايي ها خود ادامه دهنده آيين سامورايي ها شد. در فیلم #آواتار یک آمریکایی به بزرگِ موجوداتی ماورایی به نام ناوي ها تبديل شد. در فیلم#رعدآسادل بازهم یک سفیدپوست به عنوان ناجی سرزمین سرخ پوست ها مطرح می شود. اين فيلم ها نشان از علاقه فيلمساز به سنت دارند. اما در واقع اين فيلم ها ادامه دهنده نوع نگاه شرق شناسان هستند: شرق با تفسير غربي نه شرق آنگونه كه هست! سوال اين است چرا سفيدپوست به ناجی سرخ پوست ها تبديل مي شود؟ چرا آخرين سامورايي يك غربي است؟ چرا يك انسان مدرن ناجي ناوی ها مي شود؟ آیا آنها مردی از خود ندارند که ناجی آنها باشد؟