eitaa logo
خدا ودیگرهیچ
156 دنبال‌کننده
153 عکس
56 ویدیو
34 فایل
در این کانال گفتارها و‌نوشتارهایی بر اساس تفکر توحیدی منتشر می کنم موضوعات متنوعند: از متون دینی تا فلسفه و هنر و حوادث واقعه و آرای اندیشمندان و... مگر نه اینکه توحید همه چیز را در برمی گیرد؟ رضاکریمی @rezakarimi1001
مشاهده در ایتا
دانلود
مستند درباره استفاده سیاست از روانشناسی است. این اثر تحلیلی و قابل تأملی است که به سفارش بی بی سی توسط ساخته شده است. در قسمت اول و دوم با محوریت روانشناسی از  تأثیر روانشناسی پیروان و دشمنان فرویدی ها در قرن بیستم می گوید. در ابتدا می بینیم که خواهرزاده فروید چگونه با اعتقاد به من ناخودآگاه و تأثیرات غیرعقلانی وجود انسان، به کنترل ناخودگاه مردم دست زد و موجب شکستن سد مقاومت مردم و گسترش مصرف گرایی و توسعه اهداف دولت آمریکا شد. به طور مثال می بینیم که با چه ترفندهایی قبح سیگارکشیدن زنان شکسته می شود. روانکاوی در سیاست تا جایی پیش رفت که برنیز به عنوان همراه رییس جمهور آمریکا در انظار ظاهر شد. این ها را هم ادامه داد. ولی در ادامه عدم موفقیت روانکاوی فرویدی در حل مشکلات روانی انسانها منجربه تقویت مخالفان شد که در قسمت سوم می بینیم آزادسازی نیروهای جنسی و تمایلات درونی به جای کنترل ناخودآگاه در جامعه آمریکایی به صورت جنبش رواج پیدا می کند. در قسمت چهارم سیاستمداران محافظه کاری مانند تاچر و ریگان و در ادامه کلینتون و بلر تلاش می کنند حتی به قیمت نفی برخی ارزشهای حزبی فردگرایی را رواج داده و با روان درمانی طبق احساسات و ارضاءشخصی و فردی مردم و فارغ از گرایشات طبقاتی و ایدئولوژیک تبلیغات و ‌تجارت کنند. اما گویا مشکل سیاستهای مصرف گرایانه کوتاه و‌ شناور بودن است... این مستند با نمایش سنگ یادبود فروید به پایان می رسد.
دعای وداع با ماه رمضان سلام های سوزناکی دارد. اما برای کسی که در طلب معرفت در است باید ربط بین اول و آخر را کشف کند. این دعا با خداشناسی مهمی شروع می شود و به چند آیه مهم می رسد و بعد از آن است که سخن از ماه رمضان است. آیا توصیفات قبل از وداع فقط کلمات مقدماتی برای آماده کردن دلهاست یا اینکه معنای خداحافظی را بیشتر توضیح می دهد؟ خلاصه بخشهای دعا این است که بنیان افعال الهی بر تفضل است و دعا و توبه و حمد راه های ارتباط با چنین خدایی است و ماه رمضان بهترین زمان برای تجربه کردن چنین رابطه پرسودی است. این زمان گران خداحافظی تلخی دارد؛ چه برای کسانی که فیض بردند و دیگر نمی برند و چه برای کسانی که فیض و بهره نبردند.
در ماه رمضان خیلی به چشم می آید. چون روزه عملی است که ماهیتی سلبی دارد نه ایجابی. از این جهت حسن این ویژگی روزه این است که ریا در آن نیست و از شدت اخلاص آن خداوند گفته «روزه مال من است و خودم جزای آن هستم». ولی  روزه داران هرچقدر زیاد باشند با کمترین روزه خواری فراموش می شوند و به عبارتی آنها در این جنگ رسانه ای به شدت مظلوم هستند! شاید اینجاست که غیرت الهی به کمک مؤمن می آید و روزه خوار را به شدت تعزیر می کند. تنها جایی که پرده کنار می رود و می فهمیم روزه داران چقدر بودند(به جز دل تاریکی های لیله القدر) در روشنای است. آنجا که نه در چارچوبها و زیر سقف، که زیر آسمان و در مقابل چشمان، آشکارا می گوییم: هذَا الْیَومِ الَّذى جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمینَ عیداً وَلِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ ذُخْراً وَشَرَفا وَ کرامة وَمَزِیْداً در فاصله طلوع آفتاب تا اذان ظهر کمتر نمازی توصیه شده است. اما نماز عید باید در آشکارترین و پررفت و آمدترین زمان اقامه شود. این نمایش رسانه ای با ظهور امام مسلمین واجب می شود. آن وقت مؤمنین کاملا از مظلومیت خارج می شوند.
اطرافیان من انسانهای متفاوت و حتی متضادی هستند ولی با همه آنها ارتباط دارم و به نوعی دوست آنها محسوب می شوم. اگر فاصله ای میان من و دیگران رخ داده باشد ناشی از فاصله گرفتن دیگری بوده است و یا ناشی از اصرار بر تنش ها و مخالفتها. به یاد داستانی از داستان راستان شهید مطهری با نام «دو همكار» افتادم: هشام بن الحكم و عبد اللّه بن یزید اباضی.  این دو نفر ضرب المثل دو شریک خوب بودند که به شركت یكدیگر یك مغازه ی خرازی داشتند، و تا زنده بودند میان آنها اختلاف و مشاجره ای رخ نداد.  چیزی كه موجب شد بیشتر موجب اعجاب خاص و عام گردد، این بود كه این دو نفر از لحاظ عقیده ی مذهبی در دو قطب كاملا مخالف قرار داشتند، زیرا هشام از علما و متكلمین سرشناس شیعه ی امامیه و یاران و اصحاب خاص امام جعفر صادق علیه السلام بود، ولی عبد اللّه بن یزید از علمای اباضیه (یكی از فرق ششگانه ی خوارج) بود. آنجا كه پای دفاع از عقیده و مذهب بود، این دو نفر در دو جبهه ی كاملا مخالف قرار داشتند، ولی آنها توانسته بودند تعصب مذهبی را در سایر شؤون زندگی دخالت ندهند و با كمال متانت كار شركت و تجارت و كسب و معامله را به پایان برسانند. عجیبتر اینكه بسیار اتفاق می افتاد كه شیعیان و شاگردان هشام به همان مغازه می آمدند و هشام اصول و مسائل تشیع را به آنها می آموخت و عبد اللّه از شنیدن سخنانی برخلاف عقیده ی مذهبی خود ناراحتی نشان نمی داد. نیز اباضیه می آمدند و در جلو چشم هشام تعلیمات مذهبی خودشان را كه غالبا علیه مذهب تشیع بود فرا می گرفتند و هشام ناراحتی نشان نمی داد. یك روز عبد اللّه به هشام گفت: «من و تو با یكدیگر دوست صمیمی و همكاریم.تو مرا خوب می شناسی. من میل دارم كه مرا به دامادی خودت بپذیری و دخترت فاطمه را به من تزویج كنی». هشام در جواب عبد اللّه فقط یك جمله گفت و آن اینكه: «فاطمه مؤمنه است». عبد اللّه به شنیدن این جواب سكوت كرد و دیگر سخنی نگفت. این حادثه نیز نتوانست در دوستی آنها خللی ایجاد كند. همكاری آنها باز هم ادامه یافت. تنها مرگ بود كه توانست بین این دو دوست جدایی بیندازد و آنها را از هم دور سازد! همانطور که توضیح خواهم داد نمی خواهم دیگران من را پلورالیست بدانند. اما حکایت من هم شبیه به هشام بن الحکم شده است.  در شهر محل زندگی ام سه مذهب رسمی (شیعه ، سنی و طایفه اهل حق) وجود دارد و آدمهای هر سه دسته با من تماس مستقیم دارند. از طرفی دایره دوستانم هم بسیار متفاوت است از مخالف سیاسی و عقیدتی تا موافقی که مدام برداشتهای مخالف از هم داریم! حفظ ادامه دوستی ها سبب اعجاب و گاهی سبب اعتراض دیگران شده است. بارها دوست از دوست دیگر نزد من شکایت می کند و از دوستی من با آن دوست گلایه دارد... و در این تقاطع همچنان مانده ام. شاید خودم هم ندانم که چرا بر سر تقاطع هستم.  که قبلا می دیدم شخصیتم  همچنان در حال «شدن» است و همچنان این وضع ادامه دارد. بعدا در نظریه   به تقریر متفاوتی در موضوع رابطه بین اسلام و ادیان نزدیک شدم. این نظریه در موضوع رابطه بین مسلمانان و غیر مسلمانان هم قابل تبیین است. با وجود رابطه، همچنان اهل مخالفت نظری و عملی هستم و به معروف و منکر اعتقاد داشته و مطابق شرایط به آنها امر و نهی می کنم. جالب است که برخی من را «صلح کل» می دانند و برخی از شخصیت «محکم و سخت» ام گله می کنند. چه کنم که آنقدر آدمهای اطرافم متفاوتند؟ شاید دوران معاصر اینگونه باشد که انسانها تفاوتهای خود را بسیار بیشتر از گذشته بروز می دهند . من به «آدم ها» دچار شده ام. آدمها هر کدام «طور»ی هستند. این اراده الهی است :وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً (نوح/14). *** اکنون در دنیای مدرن تقسیم بندی مؤمن و کافر تضعیف شده است. اما در این نظریه این تقسیم به قوت خودش باقیست. در اینجا ایمان و اسلام با توسعه معنایی از انحصار خارج می شود و راه ایمان مماثل برای غیرمسلمانان باز می شود؛ به این معنی که هرکس بر اساس آنچه خدا به داده آزموده می شود و همه یک شکل ندارند و مناهج و شرایع متفاوتند. دغدغه «دیگران» داشتن زیباست اما به هر حال اصل تقسیم ایمان و کفر پاک کردنی نیست. اکنون می توان با کسی رابطه برقرار کرد که ایمان ما را ندارد اما در میان معتقداتش راهی برای اشتراک قابل ردیابی است به شرطی که او هم بخواهد و سازگار باشد.  پس رابطه با غیرمؤمن چند شرط دارد: ۱.مؤمن وسعت وجود و توانایی یافتن خدا در این رابطه را داشته باشد نه اینکه خود رنگ ببازد. ۲.وجود اشتراکات (کلمه سواء) بین طرفین به حدی باشد که امکان گفتگو (بالفعل کردن اشتراکات) ممکن باشد. ۳. خواست و طلب غیرمؤمن برای تعالی به سوی اشتراکات وجود داشته باشد. پس رابطه با غیرمؤمن بازهم با هدف ایمان است نه بی طرفانه و آزاد.
در جام جهانی قبلی وقتی باختیم در خیابان ها شادی کردیم! چه برسد به حالا که گل نزده بردیم!! ای کاش پیروزی های واقعی و گل های زده تاریخ را به یاد بیاوریم و شکر کنیم.
؟ جامع چند خصلت است اول از همه اینکه فهیم است و به ادراک مراتب بالای علم رسیده است دوم اینکه در علوم مختلف شناخت دارد و حتی به شناخت ادیان و دنیای غرب علاقه نشان می داد و سوم اینکه به فهم این مراتب بالا نه فقط با بیان حکمی و عرفانی بلکه با زبان قرآن رسیده است. بسیاری واجد صفت یک یا دو صفت از این صفات هستند. برخی بزرگان اهل تأویل قرآن بوده اند و برخی افکار خود را با ظاهر قرانی عرضه می کردند. اما قرآن متنی است که برای عوام و خواص سخن دارد اما برخی قرآن را برای خواص می خواهند و برخی برای عوام. چگونه می شود که بین این دو جمع کنیم؟ هر چقدر زبان یک عالم قرانی تر شود و در توضیح قرآن قرآنی عمل کند به این هدف نزدیک می شود. در تفسیر المیزان گرچه بیان روان و ساده دیده نمی شود اما کمتر سخنان فلسفی تأویلی که بدون شواهد و استدلال و زبان قرانی باشد می بینیم. او اندیشه اش را به قرآن عرضه می کند. برای همین است که سخنان پرده درانه و شطحیات در کلام او وجود ندارد چون او مؤدب به ادب قرآنی در مواجهه با مردم است. در کتاب اسرارالایات مقداری قرآن و عرفان را به هم نزدیک می کند اما هرگز مانند علامه طباطبایی به زبان قرآنی آراسته نمی شود. به عنوان مثال علامه طباطبایی همانند عرفاء به مقام بلند امام واقف است پس مانند اخباریون و ظاهرگرایان در بند توصیفات اولیه از امام نیست اما به جای تعابیری همچون صادر نخستین و انسان کامل، کلام قرآنی را تفسیر می کند. این اصطلاح شفافیت و راهنمایی بیشتری برای شناختن دیگر شئون امامت را پیش پای طالب حقیقت می گذارد‌.
صفحه فرهنگ و اندیشه شماره 24ام نشریه
etefagh 24.pdf
14.24M
📥نسخه PDF ماهنامه
برای من سه بعد از ابعاد زندگی مهم و تأمل برانگیز است: یکی شخصیت معنوی و لطیف اوست که در نوشته ها، نقاشی و برخی خاطرات او ظهور کرده است. دیگری زندگی سیاسی اجتماعی اوست که ایران و آمریکا و لبنان و جنگ و وزارت و و در آن نقش جدی دارند. سومی زندگی شخصی و جدایی از همسر آمریکایی و فرزندانش و ازدواج با همسر لبنانی اش است. زندگی علمی او کمترین اهمیت را برایم دارد. در اولی را تقریبا نادیده می گیرد و دومی را بر اساس دیدگاه خود تفسیر می کند و سومی را به چالش می کشد و بلکه به نوعی را به خاطر آن محاکمه می کند! به نظرم چمران کاملا شناخته شده نیست و همچنان نیاز به تأمل و مطالعه دارد #۳۱_خرداد سالگرد شهادتش گرامی باد
به نظرم باید اکنون یک‌مثال مهم برای علم ثبت شود‌. داستان دروازه بانی که وقتی فهمید که قرار است مقابل شلیک یکی از بهترین‌های دنیا بایستد فیلمی را ضبط کرد و قهرمان را تحقیر کرد. نمیخواهم کل رفتارهای را حساب شده بدانم اما با آثار وجودی یک شخصیت مواجه هستیم. اگر تا امشب یک شوخی بود حالا شوخی جدی شده و یک نمونه علمی یا قابلیت بحث پیدا کرده است.
داستان مانند ظاهرا برای کودکان نوشته شده اما سرنوشت آن را برای اهل نظر و‌اندیشه مهم جلوه داد.  داستان یک ماهی پیر را تعریف می کند که از خواسته یک ماهی سیاه کوچولو می گوید که می خواهد انتهای جویبار را ببیند و بعد از جدل با مادر و دیگران راهی این سفر پرخطر می شود و در راه با خرچنگ و مرغ سقا و... مبارزه می کند و بعد از آنکه بر فراز دریا در حال مبارزه با مرغ ماهیخوار پیروز می شود به آب می افتد و دیگر خبری از او‌نمی شود. اینجاست که که داستان را از پیر شنیده هوایی می شود... این داستان مبارزه و تلاش برای آزادی و بزرگ شدن است... صدها سال قبل باز هم به جانداران داخل آب توجه نشان می دهد و در کتاب مهم و‌عرفانی از ماهیانی می گوید که نزد بزرگ خود  دریای وجود طلب کردند غافل از اینکه حقیقت دریا همان آب است که در آن بودند. آنها این حقیقت را نمی خواهند بپذیرند و حتی به بزرگ خود به خاطر افشای این راز حمله می کنند...! داستان سید حیدر عمیق تر و عرفانی تر است و داستان صمد پرشورتر و ‌مفصل تر... کمال در یک داستان در سفر بیرونی است اما حقیقت این است که آب همیشه با ماست و بهتر است به جای سفرهای دور خودمان را دریابیم. این دو ‌داستان دو نوع بینش در نگاه به حقیقت را نشان می دهد.