eitaa logo
خدا ودیگرهیچ
156 دنبال‌کننده
153 عکس
56 ویدیو
34 فایل
در این کانال گفتارها و‌نوشتارهایی بر اساس تفکر توحیدی منتشر می کنم موضوعات متنوعند: از متون دینی تا فلسفه و هنر و حوادث واقعه و آرای اندیشمندان و... مگر نه اینکه توحید همه چیز را در برمی گیرد؟ رضاکریمی @rezakarimi1001
مشاهده در ایتا
دانلود
مقاله «جذابیت در سینما » در اولین جلد از کتاب آینه جادو منتشر شده که در واکنش به فیلمهای روشنفکری که به جذابیت و جذب مخاطب اهمیتی نمی دادند نوشته شده است. اما اهمیت آن بیش از اینهاست. این مقاله اولین متن سینمایی است که خود آوینی میخواست تا در قالب کتاب خوانندگان بخوانند اما محتوای آن به اندازه آنچه که از او علیه سینمای موجود غرب مشهور شده است، مشهور نیست! وقتی از دریچه تفسیر مرحوم مددپور و بحث سینمای اشراقی آوینی را بفهمیم شاید کمتر متوجه باشیم که او در ابتدای کتاب خود از برخی مشهورات و بدیهیات سینما دفاع می کند. در نظر او جذابیت «شرط لازم» است، هر چند «کافی» نیست. فیلم بدون جذابیت فیلم نیست. او بنیان جذابیت سینما را بر ایجاد و ایهام و اعجاب و تفنن و تلذذ می داند. شاید با مطالعه این یادداشت است که علت دفاع او از سینمای هیچکاک و فیلمهایی مانند عروس را بهتر بفهمیم. استغراق ذات سینماست بنیان جذابیت سینما بر ایجاد و ایهام و اعجاب و تفنن و تلذذ است و نمیتواند که نباشد. اما جالب است که این ویژگی ذاتاً منفی نیست انکار مطلق این رابطه، نفی سینماست و این مقصود ما نیست. سخن ما در کیفیت تحقق این رابطه به نحوی است که در آن عقل و اختیار تماشاگر و حریت ذاتی او منکوب واقع نگردد. شهید آوینی در این یادداشت از جذابیتهای منفی و مثبت چند مثال می زند و تا حدی مطلب را از اجمال به تفصیل می آورد اما در پایان می نویسد: آنچه در اینجا بر قلم میگذرد در مقام تبیین حکمی و اعتقادی است، اگرنه، نویسنده خود واقف است که جست‌وجوی راه موکول به تجربه‌ی عملی در کارِ فیلمسازی است. *** پ ن: این یادداشت پس از بحث و بررسی مقاله «جذابیت در سینما» در جلسات آوینی خوانی کرمانشاه به نگارش در آمد. متن کامل: http://r1001.blog.ir/1398/04/29
هدایت شده از استنطاق
گاهی باید قصص مشهور را بازخوانی کرد: روزی از روزها یک پدر وقتی درخواست فرزندانش برای بیرون بردن پسر‌عزیزش از خانه را شنید، با احتیاط پسرش را امانت داد اما او را از دست داد! سالها بعد از این تجربه تلخ، دوباره برادران پسر دیگرش را می خواهند و پدر دوباره این تجربه را تکرار می کند اما این بار با توکل بر خدا از آنها میثاقی الهی اخذ می کند. در نتیجه این تدبیر او ‌پسر دیگرش را هم از دست می دهد!! و‌ چون میثاقی سخت گرفته بود یکی از برادران هم روی برگشت ندارد و بدین ترتیب جمعا سه پسر از بهترین پسرانش کم می شود!!! در این روزهای سخت شیطان خیلی فرصت را غنیمت می داند تا بندگان را ناامید و ناسپاس کند و این سخن را القا کند که چرا من؟ چرا دوباره من؟ اما پدر می گوید فقط کافر است که ناامید می شود، او با توکل تدبیر کرده است پس همچنان امیدوار است و ‌می گوید امید است خدا همه را با هم برگرداند. دیگران این‌پدر منتظر را ملامت می کنند غافل از اینکه روزی می آید که همه خانواده دوباره دور هم جمع می شوند. #لا_تیأسوا_من_روح_الله #قصه_یوسف
تاحالا فهمیدیم که یک برنامه تقلیدی است. آیا این خبر ذاتا نقص این برنامه است؟ شباهت عصر جدید به نسخه اصلی اش یعنی «آمریکاز گات تلنت» «America's Got Talent» بسیار آشکار است. نه فقط نوع دکور با تعداد چهار داور بلکه حتی ضربدرهای زیرمیز و روی صحنه هم شبیه اند و حتی گزارشگر حاشیه ای که وسط اجرا گزارش کوتاهی ارائه می کند هم تقلیدی است. دکمه طلایی به کارت طلایی تبدیل شده است... اما جدا از این جزئیات، پرسش مهم این است: آیا تقلیدی بودن ذاتاً بد است؟ مگر اشکالی دارد که از تجربیات موفق دیگران بهره ببریم؟ تقلیدی بودن با عبرت از دیگران تفاوت دارد و موجب می شود یک‌ پدیده فرهنگی ، که در فضای خاص خودش رشد کرده است، با انتقال تقلیدوار و بدون تفکر در فرهنگ جدید منجربه تعارض هایی شود. علاوه بر این، تجربه نشان داده که‌در تقلیدها ناخواسته و نهایتاً نسخه بدل موجب تبلیغ و‌ترویج نسخه اصلی شده اند و این یعنی تبلیغ رایگان برنامه های دیگران. ما می توانیم از تجربیات دیگران بهره ببریم ولی اینکار نیازمند عزم بومی سازی است و بومی سازی صرفاً با اعمال برخی محدودیتها اتفاق نمی افتد. با این شباهت شدید در ظاهر برنامه بعید است عزم بومی سازی‌در سازندگان وجود داشته باشد. آمریکا سرزمین مصرف و سرگرمی است و استعدادیابی در آن هم بر این اساس تعریف می شود. با این وصف برنامه پربیننده عصرجدید در کنار اثرات مثبت آن برای برخی ایرانیان مستعد، در آمریکایی شدن فرهنگ ایران بی تأثیر نخواهد بود. اساس این برنامه استعدادیابی در حوزه سرگرمی است در حالی که استعداد در حوزه های مهمتری به نفع مردم وجود دارد. این فرهنگ در برنامه عصرجدید ادامه پیدا کرده و‌ تغییرات در حد پوشش و مانند آن است (که اتفاقا این محدودیت ها چون در چارچوب و اقتضای برنامه تحمیلی هستند مخاطب را تشویق می کنند تا در نسخه اصلی بیشتر سرگرم بشوند!) و البته مسائلی مثل سیل و امور خیریه به برنامه اضافه شدند. نکته مهم این است که منظور از بومی سازی هم‌تغییرات مبنایی است نه روبنایی(هر چند برای آن هم همت چندانی دیده نشده است!). جدا از مقایسه، در نسخه ایرانی فرآیندها محل تأمل هستند. مثلاً اساسا اینکه استعداد برتر با نظرسنجی مجازی شناخته شود به اقتضای اصالت سرگرمی برمی گردد. اما آنطوری که شهیدآوینی معتقد است که صورت دیگری متناسب با اعتقادات ما رخ داده باشد در عصرجدید ندیدم. سالها پیش تلاشهای نظری و عملی را شروع کرد تا از تقلید سینمای غرب رها شویم و اکنون مدیران صداوسیما بازهم باید مقالات او را بخوانند. او نزدیک به سی سال پیش گفت: «بر ما تقلید از غربی روا نیست،‌ چرا که تاریخ ما در امتداد تاریخ غرب نیست،‌ ما عصر تازه ای را درجهان آغاز کرده ایم و در این باب،‌ اگر چه سینما یکی از موالید تمدن غربی است،‌ ولکن در نزد ما و در این سیر تاریخی که با انقلاب اسلامی آغاز شده، «صورت» دیگری متناسب با اعتقادات ما خواهد پذیرفت. سینما در غرب چیزی است و در این مرز و بوم چیز دیگر...»(کتاب آینه جادو، مقاله مونتاژ به مثابه معماری در سینما) @rezakarimi
یک حدیث و‌دو ‌تفسیر از و حدیث مهمی نقل شده و جزء وصایای حضرت امام مجتبی (ع) نیز آمده است به این مضمون : "« وَ اعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لِآخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَدا »: برای دنیایت چنان باش که گوئی جاودان خواهی ماند و برای آخرت چنان‌ باش که گوئی فردا می‌میری . این حدیث معرکه آراء و عقائد ضد و نقیض شده است: 1.برخی می‌گویند مقصود اینست که در کار دنیا سخت نگیر و بگو " دیر نمی‌شود " ولی نسبت به کار آخرت همیشه بگو وقت بسیار تنگ است. 2. در مقابل، بعضی دیگر گفته اند اسلام دستور به سهل انگاری نداده بلکه معنی کن لدنیاک کانک تعیش ابدا یعنی آن چنان اساسی و با آینده نگری‌ انجام بده که گوئی تا آخر دنیا زنده هستی. مرحوم دولابی این حدیث را نه در بحث دنیا و آخرت بلکه ذیل مبحث اغتنام فرصت بیان می کند: برای دنیایت چنان کار کن که گویی برای ابد زنده خواهی بود (دیر نمی‌شود، عجله نکن، وقت هست). «و اعمل لآخرتک کانک تموت غدا»: و برای آخرتت چنان کار کن که گویی فردا خواهی مرد (فرصت کم است، سریع باش). (مصباح الهدی، باب اغتنام فرصت) شهید مطهری به دیدگاه دوم تمایل دارد. تفسیر او این است که این حدیث دو بخش دارد و از نظر امور دنیوی اصل ، " بقاء حیات‌ و ادامه عمر " است و از نظر امور اخروی ، " عدم بقاء عمر و کوتاهی آنست " و نهایتاً هم برای دنیا و هم برای آخرت باید عمل کرد. او برای این نظر به روایاتی استناد می کند که می گویند: اعمل عمل امرء یظن انه لن یموت ابدا. (سیری در نهج البلاغه، ص314) اما به نظر می رسد جاودان پنداری در صنایع دنیا مذموم باشد چنانچه که اگر این حدیث را بر قرآن عرضه کنیم می بینیم خدا خطاب به قوم عاد از زبان پیامبرش سازه هایی را که به امید جاودان ماندن ساخته اند در میان نکوهش های آنان یاد می کند: وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ (شعراء129). علاوه بر این، روایتهایی مانند‌ «اِعمَل لِدُنياكَ بِقَدرِ مُقامِكَ فيها» (جامع الأخبار : ص 511، ح1432)» و « أن تَعمَلَ لِدُنیاکَ بِقَدرَ عُمرِکَ فیها» نشان می دهد روایت اِعمَل لِدُنياكَ كَأَنَّكَ تَعيشُ أبَدا به معنی ساختن های جاودان نمی تواند باشد. پس در مورد روایاتی که عمل را به نیت جاودانگی و حیات ابدی توصیه می کنند می توان گفت که لزوماً عمل فقط برای دنیا نیست. ولی اگر برای دنیا زندگی می کنیم باید به اندازه کوتاهی آن عمل کنیم بلکه باید در دنیا برای آخرت عمل کنیم نه برای دنیا. جالب اینجاست که قبل از روایت مذکور در وصایای امام حسن ع می خوانیم : فَأَنْزِلِ الدُّنْيَا بِمَنْزِلَةِ الْمَيْتَة: با دنیا به منزله مردار برخورد کن! که حلال آن هم دوست داشتنی نیست!( كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص: 228). البته شهید مطهری به درستی بیان می کند که نباید در کار اصلاح دنیا کوتاهی کرد و نمی توان به نام دین دنیا را ترک کنیم. پس این حدیث نباید به منزله ترک دنیا باشد. دنیا و آخرت هریک به اندازه وزن و ارزش خود باید مورد توجه قرار بگیرند. اما این حدیث نباید به معنی جاودانه عمل کردن فعالیت دنیایی تفسیر شود چون با آیات و روایات هماهنگی ندارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در مورد یک است اما به قالب مشهور ژانر محدود نشده و ابعاد انسانی اجتماعی و سیاسی ماجرا را هم نشان می دهد. نحوه برخورد محافظه کارانه دولت با بحران و نزدیک شدن به شخصیت و مسئولین ، انتقاد از وضع سیاسی و امنیتی حکومت، حضور افراد مردمی در مبارزه با بحران... همه این ابعاد سبب شده با یک داستان همه جانبه مواجه باشیم. نمایش ترس و فاجعه، مرگ تدریجی افراد، تولد کودکان آلوده، کشتن حیوانات آلوده، قبرهای سیمانی اجساد آلوده و... با انواع تکنیک های داستانی و فیلمبرداری و‌میزانسن و‌ دکوپاژ و حتی رنگ سرد فیلم در نمایش فضای تیره و تار زندگی در سابق موفق عمل کرده است. جملات قصار شخصیتها مخصوصا آنها که درمورد حقیقت و دروغ گفته شده در فیلم قابلیت تیتر شدن دارند. قصه گویی جذاب و ظریف است و برخلاف که آن را تیپیکال مبتذل توصف کرد به نظرم شرایط بحران را خوب به خواننده منتقل می کند. اما با این حال این اثر توسط آمریکایی ها ساخته شده و حالت های آمریکایی و زبان انگلیسی شخصیتهای روسی قابل توجه است. این مینی سریال ‌فرصتی بود تا لیبرالیسم دوباره از کمونیسم انتقام بگیرد. گفتن از شوروی و‌کمونیسم همیشه برای غرب گرایان فرصتی است تا نقدهای خود را علیه دشمنان خود مطرح کنند اما نباید عبرت از تاریخ فقط به یک جریان خاص محدود شود. قرار نیست هرکه آمریکایی نیست به نام کمونیسم مورد هجمه قرار بگیرد بلکه شعار نه شرقی نه غربی همچنان قابلیت بازتعریف دارد. غربی ها هنوز تاریخ شوروی فروپاشیده را رها نکرده اند و ما هم‌نباید آن را فراموش کنیم.
فیلم () در آمریکا ساخته شده ولی از فرهنگ هالیوودی جداست و محسوب می شود. داستان فیلم‌ درباره یک موفق و وظیفه شناس است که هنوز نتوانسته آتش زندگی اش را اطفاء کند. این اثر برنده و و نشده و از نظر سینمایی شاهکار نیست و ستارگان در آن حضور ندارند و فکر نمیکنم منتقدین‌ غرغرو از آن خوششان بیاید اما یک روانشناس می تواند این فیلم را برای زوجهای در معرض طلاق توصیه کند و به اثربخشی آن امید داشته باشد. در این فیلم با وجود آنکه‌در هزاره سوم (۲۰۰۸) ساخته شده اما چت با زنان بیگانه و رابطه با مرد غریبه صریحاً قبیح نشان داده می شود؛ چیزی که در هالیوود یا مهم‌نیست یا قبح آن شکسته می شود. علاوه بر روانشناسی این فیلم تبلیغ هم هست. گفته شده سازندگان‌اثر، برای تبلیغات این فیلم از رسانه‌های تلویزیونی و یا بیلبورد استفاده نکردند، بلکه ازطریق نمایش قبل از اکران برای روحانیون کلیسا و همچنین گروه‌های مذهبی کلیسا، فیلم خود را تبلیغ کردند. محبت مسیح و آموزه فداشدن مسیح در فیلم آشکارا تبلیغ می شوند. اما می توان صلیب و نقد مسیحیت ‌را در پرانتز گذاشت و دیالوگ اسلام و مسیحیت را با فیلم به راه انداخت و اصول محبت کردن را از آن آموخت. اینجاست که توصیه پدر که می خواهد پسرش طلاق را به تأخیر بیندازد ما را یاد می اندازد. مهم‌تر از همه این فیلم‌ درباره خداست و بارها شخصیتها درباره خدا و ایمان حرف می زنند. گویا می‌خواهد بگوید: اگر خوب خدا را بشناسیم خوب زندگی می‌کنیم.
رضا بابایی این روزها به نویسنده ای عصبانی و انتقادی تبدیل شده و کمر همت بسته تا هنجارهای نظام رسمی دین را به چالش بکشد.  گرچه راقم این سطور موافق هر نوعی از اجبار در حجاب نیست (بین حجاب قانونی و اجباری می توان تفکیک کرد) و همه ابعاد تفکرات مشهور و قالبی از پوشش را مطابق هدف قرآن نمی داند (و لذا جداگانه باب تفکر در آیات پوشش را آغاز کرده ام) اما نوشته اخیر بابایی فراتر از نظام رسمی حجاب است و در باب پوشش  حاوی اظهارات مبهم تفسیری است. او میگوید پوشش زن، مهم‌ترین مسئلۀ فرهنگی، دینی، حقوقی و امنیتی ایران در چهل سال گذشته و تنها یا مهم‌ترین توقع جمهوری اسلامی از زن مسلمان و حتی نامسلمان است!!  این اظهاز نظر بسیار غیرمنصفانه و در جهت سطحی دیدن دغدغه های قانون و اسناد فرهنگی و آثار و سخنان بزرگان که هم درباره مسائل زنان در غیرحوزه پوشش سخن گفته و هم مسائل آموزش، علم و تربیت را در همه حوزه ها هدف قرار داده اند. طبیعتا نتیجه این  اظهار نظرهم هم‌غلط‌در اندرغلط خواهد بود!! فعلا با این بی انصافی کاری نداریم و وارد اصل مطلب می شویم. نکته مهم تر این است که او به استناد متون دینی ادعا می کند پوشش زن مانند پوشش مرد، امری عرفی است که البته شریعت نیز توصیه‌هایی دربارۀ آن دارد. بنابراین، پوشش زن و مرد، تحت هیچ قانون ثابتی! درنمی‌آید! اما هیچ استنادی را مطرح نمی کند تا کلمات سیال و مبهم او را بتوان دقیقاً تحلیل کرد. بابایی در همین نوشته در ادعایی عجیب می نویسد: پوشش عرفی زن، مستقلا در هیچ جامعه‌ای مفسده‌ عمومی و فراگیر برنمی‌انگیزد؛ حتی اگر آن پوشش بسیار کمتر از پوشش زن در عرفی دیگر و در جامعه‌ای دیگر باشد! او برای اینکه ذهن خواننده را پذیرای این ادعا کند آدرس غلط می دهد و  می گوید پوشش زن مالایی در ایران بدحجابی است و آنچه شرع در ایران به آن رضایت می‌دهد، در افغانستان بدحجابی است. چرا؟ چون عرف این جوامع متفاوت است؛ اگرهرسه کشور، اسلامی است. او زیرکانه از گفتگو درباره کف و حداقل پوشش فرار می کند و از آثار فرهنگی بدپوششی غربی های چشم و دل سیر! سخنی نمی گوید. بابایی در ادامه بازهم بر سیال بودن قانون پوشش در اسلام تأکید می کند و بدون تحلیل آیات و روایات پوشش، به حاشیه وارد می شود و مدعی می شود در قرآن و روایات، هیچ توصیه‌ای دربارۀ حجاب زن نیامده است که در زمان نزول قرآن یا صدور روایات، متعارف نبوده است. هرچند در ادامه ادعای خود را نقض می کند و می گوید  گروهی از اعراب تازه‌مسلمان، همین‌مقدار را هم مراعات نمی‌کردند و قرآن از آنان می‌خواهد به پوشش معمول و متعارف در جامعه تن دهند! اکنون معلوم نیست دستور قرآن مخالف عرف است یا مروج عرف؟!  بابایی که نمیخواهد منکر آیات پوشش شناخته شود ادامه می دهد: در برخی آیات و روایات که شمار آنها نیز اندک است! و حتی مخاطبان خاص!(مانند همسران پیامبر یا مؤمنان سرشناس، کنیزان و زنان اهل کتاب) دارد، پاره‌ای! توصیه‌ها دربارۀ حجاب به چشم می‌خورد که اندکی! فراتر و گاهی فروتر از عرف زمان است.  او به این نحوه نقل مبهم از قرآن و حدیث بسنده نمی کند و ادعای خود را تکرار کرده و اضافه می کند: این توصیه‌ها تعیین حجاب شرعی برای همۀ مسلمانان در همۀ زمان‌ها و مکان‌ها نیست؛ بابایی این حقیقت بزرگ را نادیده می گیرد که پوشش نشانه شناخته شدن و فخر مؤمنین است و فقط بحث را عرفی می انگارد. اگر قرآن حدود پوشش را دقیقا تعیین نکرده ولی در روایات دقیقا تعیین شده(وجه و‌ کفین) برای این است که برخی مراتب پوشش با بالا رفتن رتبه ایمان شایستگی تحقق دارند پس تعیین نکردن حدود همیشه برای عرفی کردن آن نیست بلکه گاهی برای ارزش دادن به آن و دور نگه داشتن از افراد ناشایست است.  در قرآن دو آیه صریحا در باب پوشش و چند آیه غیرمستقیم در این موضوع آمده است ولی معلوم نیست معیار بابایی چیست که آنها اولاً اندک ثانیاً دارای مخاطب خاص و ثالثاً عرفی تفسیر می کند. مگر مثلاً آیات ربا و شراب چند مورد هستند؟ آیات پوشش اولاً در حد خود اندک نیستند و ثانیاً برای تشخیص و تمایز مؤمنین از غیر خود هستند و ثالثا در بخشی از مسائل خود تحت قواعد دینی به عرف منتهی می شوند.  پیش از این در نوشته خود در باب آیات پوشش در مورد مسائل فوق نوشته ام و اکنون میخواستم قضاوتهای غیرمنصفانه روشنفکر خشمگین را بی پاسخ نگذاشته باشم.
یعنی عجله کردن و‌‌اقدام قبل از تفکر. یعنی جسارت دادن به ذهن برای ورود به رازهای ناگشوده که منجر به تفسیر به رأی می شود. یعنی جهان را نشانه دیدن و فکر کردن در آیات خدا. با این شرط مهم که بدانیم انما الایات عندالله. تکفیر یعنی سبقت گرفتن عمل بر فکر و تفکیر یعنی سبقت گرفتن فکر بر عمل و تفکر یعنی اتحاد فکر و عمل.
هدایت شده از استنطاق
یک آیه و دو قرائت در آیه حَتّٰى إِذَا اِسْتَيْأَسَ اَلرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جٰاءَهُمْ نَصْرُنٰا (یوسف١١٠) حداقل دو قرائت وجود دارد که یکی ضمیر ظنّوا را مرسل الیهم (مردم) برمی گرداند و دیگری ضمیر را به رسل. و جالب اینجاست هر دو قرائت هم‌ روایت و آیه در تأیید خود دارند. علامه طباطبایی و آیت الله جوادی با قرائت دوم مخالفت می کند. علامه معتقد است: مايوس شدن رسولان از ايمان قوم خود(لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ)، پندار مردم برای دروغ (بَلْ نَظُنُّكُمْ كاذِبِينَ) و یاری مؤمنین (وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ) در قرآن آمده است و این بهترين معناست و در روایات هم آمده است و در بعضى از روايات دارد که رسولان احتمال دادند كه نكند آن كسى كه براى ايشان وحى آورده شيطان بوده كه خود را بصورت فرشته درآورده، روايات قابل اعتمادى نيست. اما برخی مانند مرحوم دولابی هر دو قرائت را می پذیرند. از او در کتاب مصباح الهدی ذیل بحث اضطرار به منظور تبیین قرائت دوم می می خوانیم: حتی پیامبرانی که صاحب کتاب نبودند، گفتند: وعده‌های نصرتی که خدا داده است، نکند آب قاطی دارد.در اینجا اولاً فقط صبر انبیای غیراولوالعزم لبریز شده است؛ همانطور که خدا صبر اولوالعزم را برای پیامبر یادآور می شود: فَاصْبِرْ كَمٰا صَبَرَ أُولُوا اَلْعَزْمِ مِنَ اَلرُّسُلِ (احقاف٣٥) و ثانیاً بر اساس روایت تفسیر عیاشی می توانیم بگوییم معنی صحیح «آب قاطی دارد» گمان علیه‌دریافت خودشان است نه ارسال وحی الهی؛ یعنی تمثل ملائکه خالص نبوده و شیطان بر صورت ملائکه‌ تمثل پیدا کرده است. نتیجه این ظن گفتن جمله متی نصرالله است: مَسَّتْهُمُ اَلْبَأْسٰاءُ وَ اَلضَّرّٰاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتّٰى يَقُولَ اَلرَّسُولُ وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتىٰ نَصْرُ اَللّٰهِ أَلاٰ إِنَّ نَصْرَ اَللّٰهِ قَرِيبٌ (بقره٢١٤). پس در قرائت دوم لزوماً از ظنوا انهم قد کذبوا نبایدکذب را در ظن به خدا نسبت داد بلکه رسل گمان کردند که نکند وحی را اشتباه دریافت کردند نه اینکه وحی اشتباه بوده است. *** به طور کلی این آیه در بیان اضطرار منجربه فرج است. از یک روایت می فهمیم صبر دو درجه دارد: صبر با یقین و صبر بدون یقین و هر دو این دو نتیجه می دهند: إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَعْمَلَ بِالصَّبْرِ مَعَ الْيَقِينِ فَافْعَلْ فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَاصْبِرْ فَإِنَّ فِي الصَّبْرِ عَلَى مَا تَكْرَهُ خَيْراً كَثِيراً وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مَعَ الصَّبْرِ وَ أَنَّ الْفَرَجَ مَعَ الْكَرْبِ‏ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً (الكافي 2- 91- 12). این دو قرائت را شاید بتوان با این دو نوع صبر منطبق کرد. از طرف دیگر از می فهمیم که دو نوع ناامیدی داریم: استیئاس و یأس. هر دو این واژه از یأس هستند ولی باید فرق داشته باشد. در یک آیه می خوانیم اسْتَيْأَسَ الرُّسُل (یوسف110) ولی قبلا خوانده ایم که َ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ (یوسف87). شاید منظور از استیئاس فنای صبر باشد. امام رضا ع فرمود: فَعَلَیکُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّهُ إِنَّمَا یجِی‏ءُ الْفَرَجُ عَلَى الْیأْس (کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 645) از طرف دیگر امام صادق ع از پیامبر نقل کردندکه عِنْدَ فَنَاءِ الصَّبْرِ يَأْتِي الْفَرَجُ ( وسائل الشيعة، ج‏15، ص: 264). پس فنای صبر همان یأس (از مردم ) است.
داستان‌ذبح اسماعیل عجیب و تأمل برانگیز است و به ویژه عقل مدرن آن را تعجب برانگیزتر می داند. کتاب ترس و لرز را در شرح این ماجرا نوشت. به نظرم راه فهم صحیح این ماجرا فهم عبودیت و «تسلیم» است. کلمه اسلما (ابراهیم و اسماعیل تسلیم شدند) کلمه کلیدی این داستان در قرآن است. به مناسبت عید قربان یادداشتم در نقد قرائت روشنفکرانه از ماجرای ذبح اسماعیل را بازنشر می کنم. http://r1001.blog.ir/1394/07/07
فیلم در مورد موضوعات ملتهب و مشکلات اخلاقی جامعه ماست که بسیار آرام و سالم روایت می شود. گرچه در فیلم به اتفاقات ذاتاً خطرناکی مانند ترک خانواده، بی عاطفگی، پول حرام، خشونت و قتل اشاره می شود اما با این حال خود نمایش فیلم خطرناک و ناسالم‌نیست و می توان با خانواده و نسل جوان آن را راحت‌ تماشا کرد. گرچه مسائل اخلاقی متعددی در فیلم مطرح می شوند‌ و بازیها و نماهای زیبایی در آن دیده می شوند و طبعاً فیلم نسبت به دیگر آثار میرکریمی جذاب تر و درگیرکننده تر شده است اما‌ همچنان نقص فیلم ‌در جذابیت آن است. *** چند سال پیش حاتمی کیا نامه ای در ستایش فیلم به نوشت و همانجا علیه موضع گرفت. ولی این دوستی در یک ‌سطح به صورت متقابل ادامه پیدا نکرد.  و دو فیلمساز کاربلدِ ایرانی در درون انقلاب هستند اما تفاوتشان این است که حاتمی کیا داغ و گرم روایت می کند اما میرکریمی آرام و سرد و فنی فیلم می سازد.  تفاوت میرکریمی با اصغر فرهادی این است که اندیشه مدرن و اخلاق سکولار در آثار او قوت ندارد و انسان گرایی او بومی تر است.  آتش فیلمهای حاتمی کیا نگذاشته او در جهان مشهور شود اما میرکریمی مانند فرهادی جایزه های بین المللی در کارنامه خود دارد و خودش هم چند سال است که دبیر جشنواره جهانی فیلم فجر شده است با این حال باید اذعان کرد فیلمهایش مانند آن دو ‌جذاب و درگیرکننده نیست و مانند آن دو جریان ساز نشده است. این سه کارگردان نماد سه نوع فیلمسازی شاخص در سینمای ایران هستند. آیا می توان منتظر نمونه چهارم بود؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک روایت چند بُعدی از جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی در گوشه ای گمنام از کشور است که در دو‌ساعت مفصلاً از آغاز و ‌پایه‌گذاری تا فصل برداشت یک مسجد فرهنگی را بازخوانی می کند. مزیت این مستند اولاً بیان اهمیت کار فرهنگی و تربیتی ثانیاً نمایش یک حرکت ثالثاً پیوند مسجد با برخی حوادث تاریخ پس انقلاب و رابعا ً روایت سیره است که طعم و اثر آن مثلاً با روش متفاوت است. چند بعدی بودن این مستند به همراه خلاقیت مستندساز در تدوین، موسیقی، انیمیشن، تصاویرآرشیوی و زیرنویس ها و... اثرگذاری را بیشتر کرده است. این فصل تازه ای در بود. دانلود از