هدیه به ارباب صلوات
شور یا زمینه سیاه پوشان و محرم سبک م
زمانه گریه بر ارباب عالم شد
مشکی بپوشید که بازم محرم شد
دوباره باز شعرو نوحه ی محتشم
نقش به روی هر بیرق و پرچم شد
اسم تو دوباره تکثیر می شه
باز هوای شهر نفس گیر می شه
بیاد هر کسی تو روضت اقا
از گناه و زشتی تطهیر می شه
وای من وای من ای حسین
به تن کنید رخته عزای ارباب و
فبک علی الحسین موقع ماتم شد
کنار قتلگاه با سوزو اشک و اه
روضه خونت زهرا با قامته خم شد
تورو وقتی تک و تنها دیدن
به حال زار تو می خندیدن
توی فرصت کم و کوتاهی
عبا و عما مت و دزدیدن
وای من وای من ای حسین
تا افتادی بر خاک روی لبه زینب
نوای محزونه حسین حسینم شد
زیر سم مرکب اخر تنه پاکت
چه نامرتب شد چه نا منظم شد
هر چی داشتی به غنیمت بردن
همه ی تنت رو غارت بردن
تا دیدن به روی خاک افتادی
اهل خیمه رو اسارت بردن
وای من وای من ای حسین
رضا نصابی
هدیه به حضرت زینب شب دوم ورودی
تو دله من درد و غصه گرفته پا
دلشوره افتاده به جونه من اینجا
حس می کنم این و که اخر راهه
فاصله می افته حسین میونه ما
هوای اینجا چقد دلگیره
چقد اینجا نیزه و شمشیره
اون طرف صف کماندارا و
اون طرف بارون سنگ و تیره
وای من وای من ای حسین
چند روز بعد داداش باتن غرق خون
می افتی بی حال و خسته روی خاکا
عبا و عمامت انگشت و انگشتر
می ره به غارت این پیروهنت حتی
نیزه رو روی پرت می زارن
چکمه رو رو پیکرت می زارن
چند روز بعد می دونم که داداش
خنجرو رو حنجرت می زارن
وای من وای من ای حسین
چند روز بعد داداش خواهر تو می شه
میونه این لشگر بی یاورو تنها
چند روز بعد داداش شروع می شه غارت
دستامو می بندن وقتی که نیست سقا
می ری و خیمه به هم می ریزه
می ری و حسین دلم می ریزه
می ری و بعد تو می دونم که
لشگری روی سرم می ریزه
#شب_دوم_محرم
رضا نصابی
هدیه به حضرت رقیه صلوات
شور یا زمینه
یاس توام اما برگ و برم سوخته
پروانه ام اما بال و پرم سوخته
از غمه دوریه تو بس که اشک ریختم
تا به سحربابا چشم ترم سوخته
زخمه کهنه دلم سر وا کرد
زمونه با دخترت بد تا کرد
بشکنه اون دستی که سیلی زد
من و بیشتر شبیه زهرا کرد
امون ای وای امون از غربت
در وسط اتیش هم لباس پارم
هم روسری و هم این معجرم سوخته
بر اثر رده شلاقه زجر پست
هم دست و هم کتف و هم کمرم سوخته
برای شب غمم اخر نیست
شبیه من هیچ کسی مضطر نیست
دست سنگینی داره بابا زجر
ضربه دستش از لگد کم تر نیست
امون ای وای امون از غربت
عمه به جای من سپر می شد هر جا
ازخود من بیشتر این سپرم سوخته
شبیه لبهای تو خونه این لبهام
شبیه موی تو موی سرم سوخته
من و گریه از تقلا انداخت
من و درد و غصه از پا انداخت
واسه ساکت شدن من نامرد
جلو من سرت رو بابا انداخت
#شب_سوم_محرم
رضا نصابی
هدیه به حضرت زینب صلوات
شور یا زمینه شب ۴ محرم
مثل بابام حیدر منم جگر دارم
برا دفاع از تو سینه سپر دارم
اشاره کن تا که به پات بدم این سر
فکر نکنی ترسی من از خطر دارم
پره غصه و محن هستم من
هم حسین و هم حسن هستم من
جگرشیری دارم می دونی
مرتضی به شکل زن هستم
امون ای وای امون از غربت
فداییه اصغر فداییه اکبر
در بساطم تنها این دو پسر دارم
اورده ام همرام لشگرم و داداش
به همراه خودمن دو شیر نر دارم
یکی سنگ میونه ابروشون زد
یکی با دشنه به پهلوشون زد
یکی از راه رسیدو محکم با
لگدش به سرو به روشون زد
امون ای وای امون از غربت
ای همه ی هست و دارو نداره من
چی کار کنم از دل غمت رو بردارم
می بینی از غصت دلم پریشونه
می بینی از غصت دیده ی تر دارم.
تنشون دوخته به هم با تیر شد
سهم این دوتن چقدر شمشیرشد
مثل اکبر شدن اربا اربا
رو خاکا پیکرشون تکثیر شد
#شب_چهارم_محرم
رضا نصابی
هدیه به امام حسن صلوات
شور یا زمینه شب پنجم
روضه ی عبدالله روضه ی گوداله
روضه ی سنگینه پیکر ی پا ماله
روضه ی عبدالله روضه ی جانسوز
می ریم به قتگاه این شب و هرساله
شب پنجم شب سوز و اهه
شب پنجم شبه قتگاهه
می خونیم از یتیم مجتبی
شب پنجم شب عبداللهه
وای من وای من ای حسین
صدا می زد عمه رها کن این دستم
عمو حسین من زخمی و بد حاله
تحملم دیگه به سر اومد عمه
حرمله رو از دور ببین چه خوشحاله
نداره تاب سخن می بینی
نداره رمق به تن می بینی
نوک نیزه شو سنانه نامرد
می کنه توی دهن می بینی
وای من وای من ای حسین
هر کی داره سهمی می بره از این تن
دورو بره جسمش ببین چه جنجاله
ببین چقد شمشیر روی تنش ریخته
ببین عمو مو که زخمی و بی حاله
نیز شو رو ی پرش می زاره
جلو چشم مادرش می زاره
ببین این شمر خدا نشناس و
چکمه شو رو پیکرش می زاره
#شب_پنجم_محرم
رضانصابی
هدیه به امام حسن صلوات
شور و زمینه لطمه زنی حضرت قاسم
افتادی بر خاک و ز خون تری قاسم
زخمیه تیرو تیغ و تبری قاسم
با این جای زخمه عمیقه در پهلوت
تو تصویری زنده از مادری قاسم
پیرنت پاره شده می بینم
دهنت پاره شده می بینم
زیر تیغ و تبر و سر نیزه
بدنت پاره شده می بینم
وای من وای من ای حسین
روی تن پاکت نعل ها گذاشتن پا
نمونده از جسمه تو اثری قاسم
طشتی ندارم تا برات بیارم من
تو هم مثل بابات خون جگری قاسم
چجوری جسم تورا بردارم
دوباره باید عبا بردارم
این تن غرق به خون و باید
از رو خاک جدا جدا بردارم
وای من وای من ای حسین
روی تنت کردن هروله و دیدم
روی سرت ریختن چند نفری قاسم
لحظه ی اخر تو به روی دامانم
جون میدی و جونم رو می بری قاسم
پر وبال تو رو صیاد چیده
تن تو دور و برت پاچیده
بمیرم که نعل مرکب قاسم
بد جوری صورتت و بوسیده
#شب_ششم_محرم
رضا نصابی