#عشق_واقعی♥️
دزفول كه رفتيم، عباس كم كم در گوش من حرفهایی خواند كه قبل از آن نشنيده بودم. میگفت:
«آدم مگر روی زمين نمیتواند بنشيند، حتماً بايد مبل باشد؟ به نظر تو حتماً بايد توی ليوان كريستال آب خورد؟»
میرفت و میآمد و از اين حرفها میزد. در آن سن و سال طبيعی بود كه من وسايلم را دوست داشته باشم. ولی داشتم چيز بزرگتری را تجربه میكردم؛ زندگی با آدمی كه جور ديگری فكر میكرد. بالأخره يك روز بهش گفتم:
«منظورت چيه؟ میخوای تمام وسايلمان را بدهی برود؟»
چيزی نگفت.
گفتم: «تو من را دوست داری و من هم تو را. برای من هم مهم همين است. حالا می خواهد اين عشق توی روستا باشد يا توی شهر. روی مبل باشد يا روی گليم!»
گفت: «راست میگویی؟»
راست میگفتم!
همسر #شهید_عباس_بابایی
#دفاع_مقدس
@rezatofaniyan