📌تقدیم به امام مظلوم
حسین بن علی علیه السلام
اگر دلت سوخته است
از #مصیبت حاج قاسم عزیز که می دانم سوخته است
و اگر مصیبت زده ای که می دانم هستی
و اگر دلت می سوزد
و اشکت جاری می شود...
زیارت #عاشورا بخوان
و بر #حسین علیه السلام گریه کن
آنکه مظلومانه او را کشتند؛
و بر خلاف شهید عزیزمان که
میلیون میلیون در تشییع اش حاضر شدند و او را اکرام کردند
و با عزت بر او نماز گزاردند
آری عاشورا بخوان
بر امام عزیزتر از جانت
و بر تمام کسانی که حلت بفنائه هستند
و در جوار اویند سلام بده؛
سلامی از روی شوق و سوز و حسرت
مانند سلامی که صبح و شام
امام زمانت بر او علیه السلام سلام می دهد و می فرماید: أَندُبَنَّک صَباحاً و مَساءً و لأَبکینَّ عَلَیک بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً.
سلامی که او می شنود
و سلامی جوابت را می دهد؛
سلامی که تو را آماده دیدارش می کند
سلامی که به تو امید می دهد که او از تو دور نیست؛
(بنفسی انت من نازح ما نزح عنا)
و اگر آرام نشدی سرت را بر سجده بگذار و بگو اللهم لک الحمد حمد الشاکرین لک علی مصابهم الحمد لله علی عظیم رزیتی...
و در این عبارات تامل کن
چنان که در عبارات آخر نمازی که آقایمان و رهبرمان بر این شهدا خواندند تفکر کن...
و اگر حرارت ات ارام نشد،
دعای علقمه بعد از عاشورا را بخوان
و امریکا و اسرائیل و آل سعود و همپیاله های داخلی و همپیمانان انان را لعن کن تا به لطف خدا زودتر سفره شان برچیده شود...
@rezayatazendegi
ماجرای تشرف سید رشتی به محضر مبارک ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف
شیخ ما در کتاب «نجم الثاقب» حکایتى نقل کرده که از آن استفاده میشود، باید به خواندن این زیارت مواظبت کرد، و از آن غافل نشد، و آن حکایت چنین است: جناب مستطاب تقىّ صالح، سید احمد بن سیّد هاشم بن سیّد حسن موسوى رشتى، تاجر ساکن رشت (ایدّه اللّه) تقریبا در هفده سال پیش، به نجف اشرف مشرّف شد، و با عالم ربّانى و فاضل صمدانى، شیخ على رشتى (طاب ثراه) که در حکایت آینده ان شاء اللّه ذکر خواهند شد به منزل حقیر آمدند، چون برخاستند، شیخ به صلاح و سداد سیّد احمد بن هاشم اشاره کرد، و فرمود داستان شگفتى دارد، ولى در آن وقت مجال بیان نبود.
پس از چند روزى شیخ على را ملاقات کردم، فرمود سیّد رفت، اما داستان را با قسمتى از حالات سیّد برایم نقل کرد، از نشنیدن آنها از خود او، بسیار تأسف خوردم، گرچه مقام شیخ (رحمه اللّه علیه) بزرگتر از آن بود، که اندکى احتمال خلاف در نقل ایشان برود، و از آن سال تا چند ماه قبل این مطلب در خاطرم بود، تا در ماه جمادى الآخر این سال، از نجف اشرف برگشته بودم، در کاظمین سیّد صالح سیّد احمد بن سید هاشم را ملاقات کردم، که از سامره بازگشته، عازم ایران بود، پس شرح حال او را چنان که شنیده بودم پرسیدم، از آن جمله داستان معهود را مطابق شنیده من بیان کرد، و آن داستان این است که گفت: در سال هزار و دویست و هشتاد به قصد حجّ بیت اللّه الحرام از دار المرز رشت، به تبریز آمدم، و در خانه حاج صفر على تاجر معروف تبریزى منزل کردم چون قافله نبود سرگردان ماندم، تا حاجى جبّار جلودار سدهى اصفهانى قافله اى را جهت رفتن به «طرابوزن» حرکت داد، به تنهایى از او مرکبى را کرایه نمودم و حرکت کردم.
وقتى به منزل اول رسیدیم، سه نفر دیگر به تشویق حاج صفر على به من ملحق شدند، حاج ملاّ باقر تبریزى، که به نیابت از جانب دیگران حج انجام میداد، و نزد علما معروف بود، و حاج سید حسین تاجر تبریزى، و مردى به نام حاج على، که کارش خدمت به افراد بود، به اتفاق روانه شدیم تا به «ارزنة الروم» رسیدیم، و از آنجا عازم «طرابوزن» شدیم، در یکى از منازل بین این دو شهر، حاجى جبّار جلودار نزد ما آمد و گفت: این منزل که در پیش داریم بس ترسناک است، زودتر بار کنید که همراه قافله باشید، چون در سایر منازل غالبا با رعایت مقدارى فاصله، به دنبال قافله حرکت میکردیم، ما هم حدود دو ساعت و نیم، یا سه ساعت به صبح مانده به اتّفاق قافله حرکت کردیم، به اندازه نیم یا سه ربع فرسخ از محل حرکت دور شده بودیم، که هوا تاریک شد، و به طورى برف گرفت، که دوستان هر کدام سر خود را پوشانده به سرعت راندند، من هرچه تلاش کردم با آنها بروم ممکن نشد تا آنکه آنها رفتند و من تنها شدم، از اسب فرو آمده، در کنار راه نشستم، درحالیکه به شدت مضطرب بودم، زیرا نزدیک به ششصد تومان براى مخارج راه همراه داشتم، و نمیدانستم عاقبت کار چه خواهد شد؟ ! پس از تأمّل و تفکّر، بنا را بر این گذاشتم که در همین موضع بمانم، تا سپیده طلوع کند، سپس به همان محلى که از آنجا حرکت کردیم بازگردم، و از آنجا چند نفر نگهبان همراه خود برداشته، به قافله ملحق شوم، در آن حال در برابر خود باغى دیدم، و در آن باغ باغبانى بیل به دست به درختان بیل میزد که برفش بریزد، به طرف من آمد، به اندازه فاصله کمى ایستاد و فرمود: کیستى؟ عرض کردم: دوستان رفتند، و من جا مانده ام، اطلاعى از جاده ندارم، مسیر را گم کرده ام، به زبان فارسى فرمود: نافله بخوان تا راه پیدا کنی من مشغول نافله شدم، پس از فراغت از تهجّد، دوباره آمد و فرمود: نرفتى، گفتم: و اللّه راه را نمیدانم، فرمود: جامعه بخوان، من جامعه را حفظ نداشتم، و تاکنون هم حفظ ندارم، با آنکه مکرّر به زیارت عتبات مشرّف شده ام، از جاى برخاستم و تمام زیارت جامعه را از حفظ خواندم، باز نمایان شد و فرمود: نرفتى، هنوز هستى؟ بى اختیار گریستم و گفتم: هستم راه را نمیدانم، فرمود: عاشورا بخوان، و عاشورا را نیز از حفظ نداشتم، و تاکنون نیز ندارم، پس برخاستم و از حفظ مشغول زیارت عاشورا شدم، تا آنکه تمام لعن و سلام و دعاى #علقمه را خواندم، دیدم باز آمد و فرمود: نرفتى، هستى؟ گفتم: نه تا صبح هستم، فرمود: من اکنون تو را به قافله می رسانم، رفت بر الاغى سوار شد، و بیل خود را به دوش گرفت، و فرمود: ردیف من بر الاغ سوار شو.
سوار شدم، آنگاه عنان اسب خود را کشیدم، مقاومت کرد، و حرکت نکرد، فرمود عنان اسب را به من بده، دادم، پس بیل را به دوش چپ گذاشت، و عنان اسب را به دست راست گرفت، و به راه افتاد، اسب در نهایت تمکین متابعت کرد، آنگاه دست خود را بر زانوى من گذاشت و فرمود: شما چرا نافله نمى خوانید؟ سه مرتبه فرمود:
#نافله، نافله، نافله
و باز فرمود: شما چرا عاشورا نمیخوانید؟ سه مرتبه فرمود:
#عاشورا، عاشورا، عاشورا
و بعد فرمود: شما چرا جامعه نمیخوانید؟
#جامعه، جامعه، جامعه
حکمت ۱۴۷ نهج البلاغه
بخش اول
۱۴۷- وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ ( عليه السلام ) لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ( عليه السلام ) فَأَخْرَجَنِي إِلَي الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ :يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ : إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَي سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَي رُكْنٍ وَثِيقٍ
و درود خدا بر او فرمود: (كميل بن زياد مي گويد: امام دست مرا گرفت و به سوي قبرستان كوفه برد، آنگاه آه پردردي كشيد و فرمود):اي كميل بن زياد! اين قلبها ظرفهايي هستند، كه بهترين آنها نگاهدارنده ترين آنهاست، پس آنچه را مي گويم نگاهدار.
۱- اقسام مردم (مردم شناسي) مردم سه دسته اند، دانشمند الهي و آموزنده اي بر راه رستگاري و پشه هاي دست خوش باد و طوفان و هميشه سرگردان، كه به دنبال هر سر و صدايي مي روند، و با وزش هر بادي حركت مي كنند، نه از روشنايي دانش نور گرفتند، و نه به پناهگاه استواري شتافتند.
تدبر
آیا علم مساوی دانسته هاست؟
اگر کسی کتابهای خوبی بخواند و نتواند آنها را حفظ کند یعنی نتواند معارفش را به جان منتقل کند آیا مساوی کسی است که آیات قرآن و آیات الهی و معارف و علوم بر جانش نشسته است؟
آیا هر علمی انسان را نجات می دهد؟
من جزء کدام دسته هستم؟
استاد و معلم من کیست؟
چگونه می شود قلبم بهترین ظرفها شود؟
اینها برخی سوالات است که به آنها پاسخ می دهی و از خدا می خواهی #شرح_صدر عنایت کند و قلبت را با آب توبه شستشو می دهی و در محضر قرآن و اهل بیت علیهم السلام زانو می زنی و #جامعه کبیره و #عاشورا می خوانی...
پ.ن
...و اشرح صدری و اصلح لی شانی
@rezayatazendegi
*دعای شریفی که حضرت سیدالشهدا علیه السلام در روز #عاشورا تعلیم فرمود*
حضرت زین العابدین علیه السلام فرمود: پدرم در روز عاشورا در حالیکه خون شدیدی از وی می ریخت، مرا به آغوش گرفت و فرمود: پسرم! دعایی را به تو تعلیم می دهم که فاطمه علیهاالسلام به من تعلیم داد. این دعا را جبرئیل به رسول خدا صلّی الله علیه وآله آموخت و ایشان به دخترش تعلیم داد. هر گاه حاجتی، غم و اندوهی، بلایی، و امر بزرگی پیش آمد، این دعا را بخوان:
*«بِحَقِّ يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ، وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، يَا مَنْ يَقْدِرُ عَلَى حَوَائِجِ السَّائِلِينَ! يَا مَنْ يَعْلَمُ مَا فِي الضَّمِيرِ! يَا مُنَفِّسُ [مُنَفِّساً] عَنِ الْمَكْرُوبِينَ! يَا مُفَرِّجُ [مُفَرِّجاً] عَنِ الْمَغْمُومِينَ! يَا رَاحِمَ الشَّيْخِ الْكَبِيرِ! يَا رَازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِيرِ! يَا مَنْ لَا يَحْتَاجُ إِلَى التَّفْسِيرِ! صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ افْعَلْ بِي كَذَا وَ كَذَا».*
و به جای کذا و کذا #حاجت خود را بخواه.
(بحارالأنوار، ج95، ص196به نقل از دعوات راوندی)
* این دعای بسیار شریف را برای فرج مولایمان، حضرت صاحب الزّمان علیه السلام بخوانیم.*
نهج البلاغه
۱۵۴- وَ قَالَ ( عليه السلام ) : الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ وَ عَلَي كُلِّ دَاخِلٍ فِي بَاطِلٍ إِثْمَانِ إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ الرِّضَي بِهِ
و درود خدا بر او فرمود: آن كس كه از كار مردمي #خشنود باشد، چونان كسي است كه همراه آنان #عمل كرده، و هر كس كه به باطلي روي آورد، دو #گناه بر عهده او باشد، گناه كردار #باطل، و گناه خشنودي به كار باطل.
تدبر
تو را به به زمان #گذشته می برند
و هر چه در تاریخ رخ داده است را جلوی چشمانت به نمایش می گذرانند و می آزمایند که واکنش ات چیست؟
در هر حقی آیا همراه پیامبرانی؟
در هر باطلی آیا مبارزه گر هستی؟
آیا #لعنت می کنی واقعا اهل باطل را؟
و آیا #درود می فرستی بر اهل #حق از عمق جان؟
چنانچه تو را به #آینده می برند
و امثال دعای #عهد و آیات شریفه مربوط به آینده بشر را نشانت می دهند...
و البته در همین زمان نیز جنایات و #خیانت ها و #شهادت ها و رشادت ها و گناهکاران و پاکان هستند
و من و تو کدام یک را دوست داریم؟
کدام روش؟
کدام زندگی؟
آیا حسرت زندگی #مجاهدانه و رزمندگی و ساده و پرکار و .... را می خوریم؟
یا پول و مقام برخی در چشمانمان بزرگ است؟
پس گویا #فرازمان و #فرامکان هستی
و گویا #ظرفیت تو بسیار باز می شود
پس اگر بگویند
کل یوم #عاشورا
و کل ارض #کربلا
درست گفته اند...
@rezayatazendegi