eitaa logo
رضا یزدانی
813 دنبال‌کننده
69 عکس
81 ویدیو
0 فایل
آثار: 🔺️مجموعه شعر حاشا| نشر شهرستان ادب 🔺️حجره شماره دو | نشر سوره مهر 🔺️ابوالفضل مرگ‌برشاه | نشرراه‌یار 🔗اینستاگرام:www.instagram.com/rezayazdaanii 🔗روبیکا:https://rubika.ir/rezayazdaanii https://ble.ir/rezayazdaanii :بله🔗 ارتباط: @Rezaayar
مشاهده در ایتا
دانلود
Haj Meysam MotieeShab1Fatemieh2-1397[03] (1).mp3
زمان: حجم: 15.6M
در می‌زنن؛ زهرا نرو! این بار من میرم با هر صدای در زدن، صدبار می‌میرم هر شب سراغ حال و روز بی قرارت رو از خون رو دیوار می‌گیرم من موندم و شب‌گریه های بی صدا! زهرا! جز تو ندارم توی این شهر آشنا زهرا! اما تو هم چن روزیه کم صحبتی با من من حیدرم؛ با من چرا زهرا؟ «حرفی بزن دورت بگردم، چیزی بگو دردت به جونم از دست من رفتی عزیزم، دلتنگتم ای مهربونم» از چادرت باید بفهمم حال و روزت رو؟ همراز تو آیا نباید مرتضی باشه؟ ای آسمون من! تو، هم شب گریه کن هم روز کی گفته اشکت بی صدا باشه؟ وقتی که حرف رفتن تو میشه میمیرم دنیای من چیزی به جز لبخند زهرا نیست همسایه ها دیروز توی کوچه می‌گفتن این فاطمه عمرش به دنیا نیست... «حرفی بزن دورت بگردم، چیزی بگو دردت به جونم از دست من رفتی عزیزم، دلتنگتم ای مهربونم» مداح: شاعر: نغمه پرداز: @rezayazdaanii
تویی که هیزم آوردی برای شعله، یادم هست تو را هر شب به اسم کوچکت مادر دعا می‌کرد 🔗کانال اشعار رضا یزدانی 📍@rezayazdaanii
Haj Meysam Motiee1075781378_14109323.mp3
زمان: حجم: 7.77M
[منِ نمک نشناس] خونه ت رو آتیش میزدن، فقط تماشا کردم گفتن علی رو می‌برن، دیدم و حاشا کردم چقدر در خونه ما رو می زدی منِ نمک نشناس، نیومدم یاری‌ت با پهلوی شکسته حتی اومدی گفتی علی تنهاس، نیومدم یاری‌ت ببخش مادر، منو ببخش مادر من سینه زنو ببخش مادر ببخش مادر ببخش مادر ببخش مادر منو ببخش مادر اینکه تو افتادی رو خاک، چقدر دلم رو سوزوند گریه می‌کردم واسه تو، چشمام به اون در می‌موند چقدر می‌گفتی که کجاس غیرتتون بهت زدن سیلی، جلو چشِ حیدر ببخش اگه نشد بهت کمک کنم هی زیر لب گفتم، چی می‌کشه حیدر ببخش مادر، منو ببخش مادر من سینه زنو ببخش مادر ببخش مادر، ببخش مادر، ببخش مادر منو ببخش مادر تاگریه کردی، مرد و زن، همه بهت خندیدن شرمنده‌ام أمّ الحسن، همه بهت خندیدن خودم دیدم تموم همسایه‌‌هاتون آوردن از خونه، چه هیزمی اون شب خودم دیدم حسین چقدر ترسیده بود دستاشو محکم بست، توو دستای زینب ببخش مادر، منو ببخش مادر من سینه زنو ببخش مادر ببخش مادر ببخش مادر ببخش مادر منو ببخش مادر مداح: شاعر و نغمه‌پرداز: 🔗کانال اشعار رضا یزدانی: 📍@rezayazdaanii
📍دو رباعی فاطمی پشت در خانه هیزم شعله‌وری آه تو نداشت در دل شهر اثری ما دربه‌دران خانه‌ات نشنیدیم از این درِ بسته روضه‌ی بازتری آتش: شده از خجالت روی تو آب بستر: شده بعد رفتن تو بی‌خواب دستاس: برای دست‌بوسی دلتنگ سجاده: برای پای‌بوسی بی‌تاب 🔗کانال اشعار رضا یزدانی: 📍@rezayazdaanii
چرا باید خروش اشک هایت بی صدا باشد؟ ببار ای آسمان من که رازم بر ملا باشد ببار ای آسمان مرتضی! هم روز و هم شب را که تنها گریه‌ی تو یار تنهایی ما باشد چرا از چادرت باید بفهمم حال و روزت را؟ چرا همراز تو دیگر نباید مرتضی باشد چرا این قدر رو می‌گیری از من آفتاب من؟ نمی خواهی ببینم گوشه چشم تو را؟ باشد مخوان ای زندگی من دعای مرگ را دیگر مخواه ای آشنایم غربتم را از خدا! باشد؟ تو باید سالهای سال ماه خانه ام باشی و باید سایه ات روی سر این طفل‌ها باشد صدای در؛ نگاه کودکان خیره به سوی تو صدای در؛ ولی ای کاش این بار آشنا باشد بریز آب روان اسماء ولی آهسته آهسته به طفلانم بگو تا گریه‌هاشان بی صدا باشد ولی در زیر پیراهن عجب داغی خدای من همین؟ می خواستی آتش بگیرم با وفا؟ باشد 🔗کانال اشعار رضا یزدانی: 📍@rezayazdaanii
دری را که مَلَک با احتیاط - آهسته - وا می‌کرد که حتی کوبه‌اش هم حق تعالی را صدا می‌کرد که حتی طرز دق البابش آداب و رسومی داشت چه آسان آسمان را از زمین آن در جدا می‌کرد همین که بسته می‌شد‌، باز می‌شد بغض دلتنگان همین که باز وا می‌شد، گره بسیار وا می‌کرد کسی آن سوی در می‌زیست که عالم به قربانش! که عطر نان خود را نیز تقدیم خدا می‌کرد زنی بود آنچنان که قاصرم از مدح و توصیفش که وصفش را کسی هم‌چون علیِ مرتضا می‌کرد همین که باخبر می‌شد فقیری پشتِ در مانده سراسیمه نماز مستحبش را رها می‌کرد کمک می‌کرد هر خلق خدا را بی گمان، حتی اگر آتش درِ آن خانه عرض التجا می‌کرد به دست و پاش می‌افتاد اگرکه تازیانه‌ هم زنِ این خانه بی‌شک حق رحمت را ادا می‌کرد چه آسان خاک کوچه چادرش را -آه- می‌بوسید کسی که خاک را با یک نظر چون کیمیا می‌کرد یتیم آمد، فقیر آمد، اسیر آمد، محبت دید زن این خانه حتی دشمنش را اعتنا می‌کرد کجا او بی تفاوت بود؟ او کی سرگرانی داشت؟ کجا او اهل منت بود؟ او کی ادعا می‌کرد؟ *** تویی که هیزم آوردی برای شعله -یادم هست- تو را مادر به نام کوچکت هر شب دعا می‌کرد! @rezayazdaanii
▪️رباعی‌های فاطمی▪️ پشت در خانه هیزم شعله‌وری آهِ تو نداشت در دل شهر اثری ما دربه‌دران خانه‌ات نشنیدیم از این درِ بسته روضه‌ی بازتری آتش: شده از خجالت روی تو آب بستر: شده بعد رفتن تو بی‌خواب دستاس: برای دست‌بوسی دلتنگ سجاده: برای پای بوسی بی‌تاب در گوشِ جهان گلایه‌ی گریه توست این شعر پر از کنایه‌ی گریه توست هرچند که سایه‌بان گرفتند از تو عالم همه زیر سایه‌ی گریه توست @rezayazdaanii
[اگر...] آن شب نمی شد آتش غم شعله‌ور ، اگر یا که نبود مادرمان پشتِ در اگر یا اینکه بازوان نحیفش در آن میان در پیش تازیانه نمی‌شد سپر اگر یا دستِ کم به پیش نگاه ابوتراب دستی نمی‌گذاشت به رویش اثر اگر صیّاد اگر به لاله‌ی زخمیِ مرتضی هم بی‌هوا نمی‌زد و هم بی‌خبر اگر قصه نمی‌کشید به تنهاییِ حسین... قصه نمی‌کشید به تنهاییِ حسین در کوچه یار داشت علی، ده نفر اگر... @rezayazdaanii