خوشحالم که موهایم سفید شده و پیشانیم خط افتاده و میان ابروهایم دوتا چین بزرگ در پوستم نشسته است. خوشحالم که دیگر خیالباف و رؤیایی نیستم، دیگر نزدیک است که سی و دو سالم بشود. هرچند که سی و دو ساله شدن یعنی سی و دو سال از سهم زندگی را پشت سرگذاشتن و به پایان رساندن. اما در عوض خودم را پیدا کردهام...
#فروغ_فرخزاد
🩵⚘️🩵
نه آرامشت را به چشمی وابسته کن، نه دستت را به گرمای دستی دلخوش، چشم ها بسته می شوند و دست ها مشت می شوند و تو می مانی و یک دنیا تنهایی.
#فروغ_فرخزاد
🌿🩵❤️
تصمیم گرفتم شما را فراموش کنم و مطمئن باشید
فراموش خواهم کرد. به عقیده و فکر شما بی اندازه اهمیت میدادم ولی بی ثباتی آن بر من ثابت شد
دنیا خیلی بزرگ است، من اگر شمارا که صورت آرزوها و امیالِ باطنم بودید از دست دادهام،
مسلماً در این دنیای بزرگ کسی را پیدا خواهم کرد که به عواطف و احساساتم بی اعتنا نباشد.
به علاوه اگر من شمارا از دست داده ام
شما هم در عوض دلی را از دست دادهاید
که تپش های عاشقانه آن را
در هیچ جای دیگر نخواهید یافت.
- از نامه های فروغ فرخزاد به پرویز شاپور
#فروغ_فرخزاد
🌿⚘️🩵🩵
من همیشه دوست دارِ یک زندگیِ عجیب و پر حادثه بودهام، شاید خنده ات بگیرد اگر بگویم من دلم می خواهد پیاده دور دنیا بگردم، من دلم می خواهد توی خیابان ها مثل بچه ها شاد باشم، بخندم، فریاد بزنم. من دلم می خواهد کاری کنم که نقضِ قانون باشد. شاید بگویی دیوانه ام، ولی اینطور نیست من از اینکه کاری عجیب بکنم لذت می برم.
#فروغ_فرخزاد
🌺🩵🌺🌺🌺
نه آرامشت را به چشمی وابسته کن، نه دستت را به گرمای دستی دلخوش، چشم ها بسته می شوند و دست ها مشت می شوند و تو می مانی و یک دنیا تنهایی.
#فروغ_فرخزاد
🩵🌺🩵🩵
«هیچ چیز راحتم نمیکند. نه دریا، نه آفتاب، نه درختها، نه آدمها، نه فیلمها، نه لباسهایی که تازه خریدهام. نمیدانم چه کار کنم. بروم و سرم را به درختها بکوبم، داد بزنم، گریه کنم؛ نمیدانم.»
#فروغ_فرخزاد