eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
643 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
نسیم فقاهت و توحید
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_هفتم 💠 یک نگاهم به قامت غرق #خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز
✍️ 💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن حلیه کنم. در هیاهوی بیمارانی که عازم رفتن شده بودند حلیه کنارم رسید، صورت پژمرده‌اش به زنده ماندن یوسف گل انداخته و من می‌ترسیدم این سفرِ آخرشان باشد که زبانم بند آمد و او مشتاق رفتن بود که یوسف را از آغوش لختم گرفت و با صدایی که از این به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد :«نرجس کن بچه‌ام از دستم نره!» 💠 به چشمان زیبایش نگاه می‌کردم، دلم می‌خواست مانعش شوم، اما زبانم نمی‌چرخید و او بی‌خبر از خطری که می‌کرد، پس از روزها به رویم لبخندی زد و نجوا کرد :«عباس به من یه باطری داده بود! گفته بود هر وقت لازم شد این باطری رو بندازم تو گوشی و بهش زنگ بزنم.» و بغض طوری گلویش را گرفت که صدایش میان گریه گم شد :«اما آخر عباس رفت و نتونستم باهاش حرف بزنم!» 💠 رزمنده‌ای با عجله بیماران را به داخل هلی‌کوپتر می‌فرستاد، نگاه من حیران رفتن و ماندن حلیه بود و او می‌خواست آنچه از دستش رفته به من هدیه کند که یوسف را محکم‌تر در آغوش گرفت، میان جمعیت خودش را به سمت هلی‌کوپتر کشید و رو به من خبر داد :«باطری رو گذاشتم تو کمد!» قلب نگاهم از رفتن‌شان می‌تپید و می‌دانستم ماندن‌شان هم یوسف را می‌کُشد که زبانم بند دلم شد و او در برابر چشمانم رفت. 💠 هلی‌کوپتر از زمین جدا شد و ما عزیزان‌مان را بر فراز جهنم به این هلی‌کوپتر سپرده و می‌ترسیدیم شاهد سقوط و سوختن پاره‌های تن‌مان باشیم که یکی از فرماندهان شهر رو به همه صدا رساند :«به خدا کنید! عملیات آزادی شروع شده! چندتا از روستاهای اطراف آزاد شده! به مدد (علیه‌السلام) آزادی آمرلی نزدیکه!» شاید هم می‌خواست با این خبر نه فقط دل ما که سرمان را گرم کند تا چشمان‌مان کمتر دنبال هلی‌کوپتر بدود. 💠 من فقط زیر لب (علیه‌السلام) را صدا می‌زدم که گلوله‌ای به سمت آسمان شلیک نشود تا لحظه‌ای که هلی‌کوپتر در افق نگاهم گم شد و ناگزیر یادگاری‌های برادرم را به سپردم. دلتنگی، گرسنگی، گرما و بیماری جانم را گرفته بود، قدم‌هایم را به سمت خانه می‌کشیدم و هنوز دلم پیش حلیه و یوسف بود که قدمی می‌رفتم و باز سرم را می‌چرخاندم مبادا و سقوطی رخ داده باشد. 💠 در خلوت مسیر خانه، حرف‌های فرمانده در سرم می‌چرخید و به زخم دلم نمک می‌پاشید که رسیدن نیروهای مردمی و شکست در حالی‌که از حیدرم بی‌خبر بودم، عین حسرت بود. به خانه که رسیدم دوباره جای خالی عباس و عمو، در و دیوار دلم را در هم کوبید و دست خودم نبود که باز پلکم شکست و اشکم جاری شد. 💠 نمی‌دانستم وقتی خط حیدر خاموش و خودش عدنان یا است، با هدیه حلیه چه کنم و با این حال بی‌اختیار به سمت کمد رفتم. در کمد را که باز کردم، لباس عروسم خودی نشان داد و دیگر دامادی در میان نبود که همین لباس آتشم زد. از گرما و تب خیس عرق شده بودم و همانجا پای کمد نشستم. 💠 حلیه باطری را کنار موبایلم کف کمد گذاشته بود و گرفتن شماره حیدر و تجربه حس که روزی بهاری‌ترین حال دلم بود، به کام خیالم شیرین آمد که دستم بی‌اختیار به سمت باطری رفت. در تمام لحظاتی که موبایل را روشن می‌کردم، دستانم از تصور صدای حیدر می‌لرزید و چشمانم بی‌اراده می‌بارید. 💠 انگشتم روی اسمش ثابت مانده و همه وجودم دست شده بود تا معجزه‌ای شود و اینهمه خوش‌خیالی تا مغز استخوانم را می‌سوزاند. کلید تماس زیر انگشتم بود، دلم دست به دامن (علیه‌السلام) شد و با رؤیایی دست نیافتنی تماس گرفتم. چند لحظه سکوت و بوق آزادی که قلبم را از جا کَند! 💠 تمام تنم به لرزه افتاده بود، گوشی را با انگشتانم محکم گرفته بودم تا لحظه اجابت این معجزه را از دست ندهم و با شنیدن صدای حیدر نفس‌هایم می‌تپید. فقط بوق آزاد می‌خورد، جان من دیگر به لبم آمده بود و خبری از صدای حیدرم نبود. پرنده احساسم در آسمان پر کشید و تماس بی‌هیچ پاسخی تمام شد که دوباره دلم در قفس دلتنگی به زمین کوبیده شد. 💠 پی در پی شماره می‌گرفتم، با هر بوق آزاد، می‌مُردم و زنده می‌شدم و باورم نمی‌شد شرّ عدنان از سر حیدر کم شده و رها شده باشد. دست و پا زدن در برزخ امید و ناامیدی بلایی سر دلم آورده بود که دیگر کارم از گریه گذشته و به درگاه زار می‌زدم تا دوباره صدای حیدر را بشنوم. بیش از چهل روز بود حرارت احساس حیدر را حس نکرده بودم که دیگر دلم یخ زده و انگشتم روی گوشی می‌لرزید... ✍️نویسنده: 🌸 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅پرسش: 6ماهي هس ک عروسيموگرفتم اومدم خونه خودم ولي الان فک ميکنم منوخانمم ب دردهم نميخوريم بايدچکارکنم 🌺پاسخ: بهتر است شما قدری به گذشته و زمانی که قصد انتخاب ایشان داشتید فکر کنید و علت انتخاب ایشان را دوباره بررسی کنید. از طرفی از آنجا که همیشه افکار ما درست به ما پیام نمی دهند و ممکن است خطاهای ذهنی و شناختی در ذهن ما وجود داشته باشد . باید از خودتان بپرسید چرا من فکر می کنم به درد هم نمی خوریم ؟ تمام دلایلی که منطقی است را روی کاغذ بیاورید. از طرفی نقاط مثبت و خوبی ها و امتیازات انتخابتان را هم روی کاغذ بنویسید سپس مشغول تحلیل سود و زیان انتخابتان شوید قطعا هر انتخابی ممکن است امتیازاتی داشته باشد و یک سری مسایلی که با طبع ما سازگار نیست هم داشته باشد. هیچ وقت شما نمی توانید انتخابی داشته باشید که صدرصد سود داشته باشد و بدون مسأله باشد.اگر دیدید امتیازش بیشتر از دردسرش است قطعا انتخاب خوبی داشتید و نباید گول افکار خودتان را بخورید و زندگی خودتان و طرف مقابل را خراب کنید. در ضمن شما باید هدف از زندگی مشترک و اصلا باید دنبال چه چیزی در زندگی مشترک بود را هم به صورت منطقی بررسی کنید. ممکن است انسان بر اساس خیال پردازی هایی مثل اینکه ازدواج می کنم که همه کارهایم را طرف مقابلم انجام دهد و من پادشاهی کنم اشتباه است و یا باورهای غلط دیگر نسبت به زندگی مشترک. اساتید روان شناس خانواده می فرمایند کسی که می خواهد ازدواج کند باید 80 درصد آرزوهایش را خاک کند بعد وارد زندگی شود چون معمولا آنچه که ما از زندگی زناشویی تصور می کنیم واقعیت ندارد و فرد باید خودش را برای مسؤولیت پذیری و مراقبت از زن و زندگی آماده کند. از طرفی انسان ها انعطاف پذیر هستند پس اگر فکر شما واقعی و منطقی هم باشد لزوما درمانش طلاق نیست بلکه شما بایدابتدا خودشناسی و دیگر شناسی خودتان را بالاببرید و با هم درمورد موضوعات مختلف ، انتظارات ، خواسته ها و خطوط قرمز و اهداف و روحیات همدیگر بیشتر صحبت کنید و آنچه هستید و آنچه می خواهید همسرتان باشد را به ایشان انتقال دهید و با کمک همدیگر و درکنار همدیگر مشغول برآورده کردن نیازهای همدیگر که همان فلسفه زندگی زناشویی است بشوید. @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السَّلامُ‌عَلَيْكَ‌یا‌بقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحُجَّةِ الثّانی عشر اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ اَلسّلامُ عَلَیْکَ‌یا مَولایَ یاصاحِبَ‌الزَّمان اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا فارسُالْحِجاز اَلسَّلامُ‌عَلَیْکَ یاخَلیفَةَ الرَّحمَنُ‌ویاشَریکَ‌الْقُران وَیااِمامَ الْاُنسِ‌وَالْجان بلند مرتبہ شاهِ زمان سلامٌ علیڪ سلام بر تو و بر ماه روے تابانٺـ...!! ✧════•❁❀❁•════✧ ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درست از همونجا كه فكر نميكنی میرسونه .. ۳ ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
🔴 از آیت الله بهاالدینی سوال کردند : 🔵 آیا حضرت معصومه میتواند کل حاجات همه مردم شهر قم را بدهد ؟ 🌕 ایشان در جواب فرمودند : میرزای قمی که در کنار حرم حضرت معصومه در قبرستان شیخان مدفون است به تنهایی میتواند کل حاجات همه مردم شهر قم را بدهد و حضرت معصومه آنقدر مقام و منزلت نزد خداوند دارد که میتواند کل حاجات تمام مردم دنیا را بدهد. @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در نگاه کسی که درکی از پرواز نداره هر چی اوج بگیری کوچکتر دیده میشی معیار موفقیتت رو با دیدگاه اطرافیانت اندازه گیری نکن.. @rkhanjani