eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
669 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #استاد_رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
... 🌲🍃 هر سال که به فصل بهار نزدیک می شدیم، خانه ی ما حال و هوای دیگری پیدا می کرد. از اول اسفند در فکر مقدمات سال تحویل بودیم. من انواع و اقسام سبزه ها مثل گندم و ماش و رشاد(شاهی) را می کاشتم. وقتی سبزه ها بلند می شدند،دور آنها را با روبان های رنگی تزئین می کردم و روی تاقچه ها می گذاشتم. به کمک بچه هایم همه ی خانه را از بالا تا پایین تمیز می کردیم. فرش ها، پرده ها، ملافه ها، همه چیز باید همراه بهار بهاری می شد.بچه ها هم در این روزها ،بدون غر زدن و از زیر کار در رفتن، پا به پای من کمک می کردند. بهار آنقدر برای همه عزیز بود که انرژی همه چند برابر می شد. خرید عید هم برای بچه ها عالمی داشت. گاهی وقت ها می دیدم که بچه هایم،لباس ها و کفش های نویشان را شب بالای سرشان می گذاشتند و می خوابیدند. همه ی این شادی ها با شروع کم کم فراموش شد و فقط خاطراتش ماند. ماه سال 1361، بی قرار و نگران در خانه راه می رفتم. چند ساعت از وقت نماز مغرب و عشا می گذشت،اما هنوز خبری از زینب نبود. زینب ساعتی قبل از اذان برای خواندن جماعت به مسجد المهدی خیابان فردوسی رفته بود. او معمولا نمازهایش را به جماعت در مسجد می خواند و همیشه بلافاصله بعد از تمام شدن نماز به خانه برمی گشت. آن شب وقتی متوجه تاخیر زینب شدم، پیش خودم فکر کردم شاید سخنرانی یا ختم قرآن به مناسبت اولین روز سال در مسجد برگزار شده و به همین دلیل زینب در مسجد مانده است. با گذشت چند ساعت، نگران شدم و به مسجد رفتم اما هیچ کس در مسجد نبود.نماز تمام شده بود و همه ی نمازگزارها رفته بودند. نویسنده متن👆معصومه رامهرمزی @rkhanjani