خاطره 🌹
چرا کاری نمیکنید؟!
استادی می گفت : چند سال پیش دانشمندی غربی و مسیحی که درباره اسلام تحقیق کرده و مستبصر شده بود، پیش من آمد تا به مذهب حقه اهل بیت علیهمالسلام مشرف شود. همراه هم رفتیم خارج از شهر، آنجا باغی بود و شب را آنجا بودیم.
اجمالاً خلاصهای از عقاید شیعه را برایش گفتم خصوصاً این که اساس اسلام بر ولایت دوازده امام معصوم هست و خیلی فشرده و مختصر سرگذشتی از هر یک از ائمه معصومین علیهمالسلام برای او میگفتم و نیز این که هر یک از ائمه علیهمالسلام چه طور و بعد از کدام امام آمدند و نهایت هم به چه شکلی به شهادت رسیدند تا این که رسیدم به امام عصر ارواحنا فداه و مطالبی در مورد این بزرگوار گفتم.
پرسید: خب ایشان کی و به چه نحوی به شهادت رسیدند؟
گفتم: ایشان زنده است و به شهادت نرسیده و خدا نکند ما زنده باشیم و شهادتش را ببینیم.
گفت: پس این آقا الآن کجاست؟
گفتم: حضرت بین خود ماست منتهی ما آقا را نمیشناسیم و خلاصه قدری در مورد معنای غیبت برایش توضیح دادم.
یک دفعه زد زیر گریه و با حیرت و تعجب گفت: این آقای با این عظمت زنده است و بین ما زندگی میکند و شما بیکار نشستهاید؟!! پس چرا کاری نمیکنید؟! چرا از او غافل و بیخبرید؟! چرا تا به حال او را به دنیا معرفی نکردهاید؟!
و او تا صبح توی این باغ راه میرفت و منقلب بود و میگفت؛ امام ما زنده است ولی ما او را نمیبینیم و از او بیاطلاعیم!!...»
#خاطره #مستبصر #غیبت
@khanjanidroos
🔹🍂
#خاطره
هر موقع میخواست از #فضای_مجازی استفاده کنه، حتماً وضو میگرفت و معتقد بود که این فضا آلوده است و شیطان ما رو وسوسه میکنه!
(شهید مسلم خیزاب)
#در_محضر_شهادت
@rkhanjani
~◇🪴
#خاطره
روزی علامه محمد تقی جعفری به دیدار علامه طباطبایی آمده بودند
و به جهت اینکه کار خصوصی داشتند، توسط یکی از اطرافیان به اتاقی هدایت شدند که فرش نداشت.
در تکاپوی تهیهی زیرانداز بودند که علامه جعفری گفتند نیازی نیست و عبای خود را روی زمین پهن کردند.
هر دو علامهٔ بزرگوار روی همان عبا نشستند!
همین قدر ساده و بیتکلف و متواضع.
📚 آشنای آسمان، محمد تقی انصاریان، ص ۶۶.
~◇🪴
#در_محضر_بزرگان #اخلاقی
~◇@rkhanjani