eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
659 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
از جهنم تا بهشت 🌺👇
با سردرد بدي از خواب بيدار ميشم ، هوا تاريك شده بود ، گوشيم رو از روي عسلي كنار تخت برميدارم و روشن ميكنم. دو تا پيام. آرمان _ سلام جيگر. چي شد؟ چه كردي؟ وارد عمل بشم يا حل شد؟ اميرحسين_ سلام. خوبي؟ بابت امروز عذر ميخوام زياده روي كردم. بهتر شدي؟ هروقت خواستي بگو باهم حرف بزنيم. ديگه حوصله گريه نداشتم ، لب هام رو روي هم فشار ميدم تا بغضم سر باز نكنه. بدون مكث براي اميرحسين تايپ ميكنم _ خواهش ميكنم ، ببينيد آقاي حسيني من و شما به درد هم نميخوريم ، من هيچ علاقه اي به شما ندارم . همين. همه چي تمومه. اميدوارم خوشبخت بشيد. هق هق گريه فضاي اتاق رو پر ميكنه ، سريع وارد صفحه پيام آرمان ميشم ، تمام نفرتم رو سرش خالي كنم. _ اره عوضي اره تموم شد. پست فطرت. تموم شد ، زندگيمو ازم گرفتي ، تموم شد. برو گمشو. برو بمير . گوشي رو پرت ميكنم و صداي شكستن چيزي در سكوت اتاق طنين انداز ميشود و بعد صداي هق هق گريه من. مني كه مجبور به گذشتن بودم ، مجبور به گذشتن از كسي كه شده بود همه زندگيم. ولي كش دادن به اين موضوع فقط و فقط باعث اذيت شدن هردومون ميشد. به اتاق اميرعلي ميرم ، در ميزنم و وارد ميشم. طبق معمول مشغول كتاب خوندن بود. اميرعلي_ سلام. _ عليك. امير . يه خواهش داشتم ازت. اميرعلي_ بفرما خانوم بي اعصاب. _ من.....من....من بع اين نتيجه رسيدم كه من و آقاي حسيني به درد هم نميخوريم. ميخوام.....ميخوام تو اين رو به مامان و بابا بگي. اميرعلي چند ثانيه به من نگاه ميكنه و بعد يه دفعه با صداي بلندي ميخنده. _ عه. چته؟ سريع جدي ميشه و ميگه _شوخي جالبي نبود. _ امير. من كاملا جديم. اميرعلي_ هيچ معلوم هست چي ميگي؟ _ اره اره معلومه. نميخوام به زور ازدواج كنم. اميرعلي_ زور؟ كي زورت كرده بود؟ اصلا اصلا يه دفعه چي شد؟ شما كه خوب بوديد باهم. _ ميشه بيخيال شي؟ من به خود آقاي حسيني گفتم، تصميم قطعي رو هم گرفتم. بدون اينكه منتظر هيچ حرف یا عکس العملی بایستم از اتاق خارج میشم ، دیگه حتی اشکی هم برام نمونده که بخواد بیاد. امیرعلی به مامان و بابا میگه ، اوضاع خونه بهم میریزه، رابطه همه با من سرد میشه ، آرمان مدام سوهان روحم میشه و یک هفته از جدایی امیرحسین میگذره ، من ذره ذره ذوب میشم بدون اینکه از اطرافیانم کسی باخبر بشه. بند های کتونیم رو میبندم و خودم رو با دو به در حیاط میرسونم ، با دیدن بی ام وه آرمان حال خرابم خراب تر ميشه ، بي توجه به سمت خيابون حركت ميكنم. دنبالم راه ميوفته و مدام بوق ميزنه. اعصابم خورد ميشه ، با عصبانيت برميگردم به طرفش و باصداي بلندي داد ميزنم ، ها؟ ها؟ چيه ؟ زندگيمو خراب كردي بس نبود ؟ آرمان_ عه. چته ؟ رم كردي؟ _ خفه شو. گمشووو آرمان_ اومدم بگم دارم ميرم تركيه ، يه كار كوچيك دو سه روزه دارم ، برميگردم. وقتي برگشتم ميام خاستگاري. باي. سوار ماشين ميشه و ميره. صداي جيغ لاستيك هاي ماشين سوهان روحم ميشه و من فقط سرجام مي ايستم و به جايي كه آرمان بود خيره ميشم. من اگه بميرم هم حاضر نيستم با آرمان ازدواج كنم. بيخيال كلاس به خونه برميگردم ، به اتاق پناه ميبرم. ياد صوت زيارت عاشورا خوندن اميرحسين تو شلمچه ميوفتم ، ميگفت منبع آرامشش زيارت عاشورا هست ، تاحالا امتحانش نكرده بودم ولي اگه ميتونست اميرحسينم رو آروم كنه مطمئنا ميتونست آرامش من رو هم تضمين كنه. مفاتيح رو از تو كتابخونه بر ميدارم. از فهرست ، زيارت عاشورا رو پيذا ميكنم. زيارت عاشورا ميخوانم به رسم عاشقي_ السلام و عليك يا ابا عبدالله...... سر از سجده برميدارم ، اشك هام مهر رو خيس كردن ، واقعا كه زيارت عاشوراء اربابم آرامش محض بود. با صداي پيام به سمت گوشيم ميرم ، رمزش رو باز ميكنم. يك پيام خوانده نشده از پرنيان _ سلام حانيه جون. ببخشيد مزاحمت شدم. چرا چرا اينكارو كردي؟ به خدا داداشم داره داغون ميشه، تو اين يه هفته نه خواب و خراك داره نه باكسي حرف ميزنه. فقط مطمئن دليلت چيزي به جز نبود علاقه هست ، فقط ميخواد دليلت رو بدونه. ظاهرا اين آرامش ادامه دار نبود، اميرحسين من به خاطر من ، حالش بد بود. نميتونستم بشينم و كاري نكنم ، نميتونستم بي تفاوت باشم. سريع حاضر ميشم ، ساعت 3 بعدازظهر بود. پاورچين پاورچين از اتاق بيرون ميام. ظاهرا همه خواب بودن . سوييچ ماشين بابا رو برميدارم و بيرون ميرم ، پيش به سوي منزل عشق. توراه هرچي شماره اميرحسين رو ميگيرم، صداي خانومي كه خاموشي دستگاه رو اعلام ميكنه ، رو مغزم رژه ميره. بلاخره ميرسم........ افسوس دست روزگار خیلی زود آهنگ جدائی را می خواند. ⬅️ادامه دارد... 🌸 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎏 💟عید نوروز و فضای صمیمانه ای که بر روابط با دوستان و اطرافیان در این ایام حاکم است، فرصت مناسبی را ایجاد خواهد کرد تا قدمی هرچند کوچک برای ترویج حجاب برداریم😍 💓 پیامبر اکرم- صلوات الله علیه- فرمودند: امّت من تا هنگامى که یکدیگر را دوست بدارند، به یکدیگر هدیه🎁 دهند و امانتدارى کنند، در خیر و خوبى خواهند بود. (عیون اخبار الرضا ج۲ ، ص۲۹ ، ح۲۵) می توانید در ایام نوروز که اغلب به دید و بازدید سپری می شود، از این فرصت که فضای صمیمی تری☺️نیز حاکم است برای دادن هدایای خود استفاده نمایید. ادامه دارد•°• 🌸 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 السلام علیک یا صاحب الزمان ( عج ) قرائت بسیار زیبای دعای عهد با صدای سید حجت بحرالعلومی همراه زیرنویس فارسی @rkhanjani
الگوی مصرف در زندگی روزمره.mp3
1.68M
🎤بشنوید/ بیانات آیت الله تحریری در رابطه با: در زندگی روزمره 💐با ما همراه باشید... https://eitaa.com/seratemostaghim_ir 🌺🍀🌺☘🌺☘🌺🍀🌺☘🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: 🦋• • اِلهی هَب لی کَمالَ الاِنقِطاع اِلَیکَ پایان ماه شعبان رسیده ؛ مرا پاک کن... این دل برای ماه خدا ؛ رو به راه نیست💔
💠آیت الله فاطمی نیا حفظه الله 🔸خداوند اصلا نمیخواهد بنده اش گناهی را که مرتکب شده است به کسی بگوید، بعضی ها می آیند به مردم میگویند که من یک وقتی فلان گناه را مرتکب شده ام! چرا می آیی گناهت را میگویی!؟ اگر گناهی کردی وپشیمانی، توبه کن! خداوند می بخشد. 🔸اصلا خدا دوست ندارد مومنین لکه دار شوند! شیوه ی خدا این است که همیشه زیبایی ها را ظاهر میکند؛ ازدعاهای خیلی عظیم القدر است که میفرماید : "یامن اظهرالجمیل و ستر القبیح" ای خدایی که زیبا راظاهر میکنی و قبیح را میپوشانی الان اگر ما در اجتماع آبرویی هم داریم ، برای این است که خداوند زیبایی های ما را ظاهر کرده است! اگر خداوند بدی های ما را ظاهر میکرد، آیا دیگر آبرویی داشتیم!؟ @rkhanjani
📢 در سال جديد سعی کنیم که در باطن و در ظاهر و در معنوياتمان و در همه عرصه‌ها عيب‌های گذشته مرتفع شود و سال آینده‌مان بهتر از سال گذشته‌مان باشد. «وقتي سال نو می‌شود و بهار می‌‌شود، يك سال جديد آمده است و يك سال هم رفته است. در روايات آمده: هر شب و روزی كه می‌آيد، ندا می‌دهد و می‌گويد: من ديگر تكرار‌شدنی نيستم. بهره خودت را از من ببر. فردا شب، فردا شب است. نگو من فردا شب، نمازشب می‌خوانم! من ديگر نيستم! من روز قيامت كه شهادت می‌دهم، صفحه وجود من از نور نافلهٔ شبِ تو خالی است. سال به‌طريق‌اولی وقتی كه رفت ديگر برنمی‌گردد. امسال هم كه آمد ديگر برگشتنی نيست. بنابراين همان‌طور كه دستور داده‌اند که هر شبانه‌روز، خودتان را به حساب و كتاب بكشيد، باید يك مراقبه‌ای هم نسبت به سال گذشته داشته باشيد. اين بوته‌ای كه من در خانه‌ام داشتم، خشك شد، دوباره الآن گل داده است. من در اين يك سال چه كرده‌ام؟ حساب و كتابی از خودش بكشد و نسبت به امسالش با خدای متعال عهدها و قرارهایی ببندد و از نفْس خودش تعهداتی بگيرد. امسال بايد در وادی حق يك قدم جلو برويم؛ عالم‌تر و متقی‌تر و خداشناس‌تر و خدوم‌تر شويم و عيب‌های ما كم شود. فرمود: كسی كه دو روزش مساوی است ضرر كرده است. حالا كسی كه دو سالش مساوی است، چطور؟ فرمود: كسی كه امروزش از دیروزش بدتر است، ملعون است و از رحمت خدا دور است. كسی كه امسالش از پارسالش بدتر شود، چه؟ يك محاسبه‌ای از خودمان بكنيم ببينيم پارسالمان بهتر از سال قبل بوده و عيب‌های ما كجا بوده است؟ اگر انسان، اهل مراقبه و محاسبه نباشد، همه عالم هم معلم شوند، هيچ چيز دست او را نمی‌گيرد. معلم مثل طبيب است، نسخه را می‌دهد، بايد خود شما دارو را مصرف كنی و خودت مراقب احوال خودت باشی. بنابراين در امسال که سال جديدی است، بايد برای خودمان برنامه‌ريزی جديدي داشته باشيم و برنامه‌ريزی‌های ما خيالی هم نباشد، با واقعيت منطبق باشد؛ ولی برنامه روبه‌پيش باشد. در باطن، ظاهر و در معنوياتمان و در همه چيزمان بايد تصميم بگيريم عيب‌های گذشته مرتفع شود، در سال آينده ان‌شاءالله اين عيب‌ها برطرف شود. سعی كنيم امسال ما بهتر از سال گذشته ما باشد. صحيح نيست انسان دوسالش مثل هم باشد؛ نماز ، روزه و شب‌زنده‌داری امسال با سال قبل بايد فرق داشته باشد؛ زبانش و گوشش باید فرق کند». 🌸 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"زن، بایـد شـادی آفریـن خانه باشد...!" 🍃 سنگ صبور خانه، زن است و همیشه بایستی نبض عواطف و جو اخلاقی خانه را معتدل نگاه دارد.🌸 👈 پس گره از ابرو باز کنید و با استقبال گرم و صورت خندان،☺️ گلهای محبت را در زندگی شکوفا کنید... 🌺 🌿👈 حضرت علی(ع) فرمودند: زن گل است؛ پس باید همچون گل شکفته در گلستان خانواده، شادی آفرین باشید.🌺 🌸@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از جهنم تا بهشت 🌺👇
دستگيره در رو ميكشم و از ماشين پياده ميشم ، چادرم رو روي سرم مرتب ميكنم قدمي برميدارم اما پاهام سست ميشن " با رفتن و ملاقاتش فقط جدايي سخت تر و وابستگي بيشتر ميشه ، اصلا معلوم نيست خانوادش راهم بدن يا نه. واي خدا. چرا اومدم. سريع به ماشين برميگردم ، سوار ميشم و حركت ميكنم ، بايد برم به همونجايي كه اميرحسين رو از خدا خواستم و همون مرداي ناب خدايي رو واسطه قرار بدم. . گل هاي نرگس رو تو دستم جا به جا ميكنم و آروم قدم ميزنم ، با دقت كه يه وقت پام روي قبري نره. قطعه 40 . سرداران بي پلاك . از ورودي كه وارد ميشم گل هاي نرگس رو روي قبور شهداي گمنام ميزارم ودر اولين قطعه روبه روي فانوسي سر قبر يكي از شهدا ميشينم. با ولع بو ميكشم اين عطر مقدس رو ، اين آرامش رو ، اين عشق رو. چه حس و حال خوبي داشت رفاقت با شهدا. زيارت عاشوراي كوچيكي رو از تو كيفم در ميارم و شروع ميكنم به خوندن. _ السلام و عليك يا اباعبدالله السلام و عليك يابن الرسول الله به سجده كه ميرسم ، سرم رو روي سنگ قبر روبه روم ميزارم و سجده ميرم ، يه سجده طولاني ، با اشك ، آه و حسرت و يا شايد التماس . براي برگردوندن همه زندگيم. سرم رو از سجده بلند ميكنم. به رو به روم خيره ميشم و به اشتباهاتم فكر ميكنم از همون بچگي تا الان. تا اینکه میرسم به حال. اولین اشتباه ، چقدر زود از رحمت خدا ناامید شدم. چرا به امیرحسین نگفتم. خدااااایااااا ناامیدی گناهه ولی خستم. دیگه نمیکشم...... خودم رو روی قبر میندازم و گریه که نه ضجه میزنم _ خدایا چرا ؟ چرا محکوم شدیم به این جدایی؟ چرا امیرحسینم رو ازم گرفتی ؟ چرا؟ چرا انقدر اشتباه کردم ؟............ هوا تاریک شده ، فانوسای روشن سر قبر شهدا فضا رو خاص کرده و زیبایی فوق العاده ای به فضا میبخشن. با وجود فانوس ها باز هم محیط حالت سایه روشن و کمی تاریکه. حتما تا الان مامان اینا حسابی نگران شدن ، هنوز سیر نشده بودم ولی باید میرفتم ، با همون هق هق گریه از جام بلند میشم ، آروم آروم به سمت ماشین حرکت میکنم که صدایی میخکوبم میکنه_ حانیه ساداتم؟ چشمام رو میبندم ، مطمئنا توهمی بیش نیست ولی کاش این توهم دوباره تکرار بشه ، کاش دوباره صداش رو بشنوم حتی تو خیال. بگو بگو . چشمام رو باز میکنم و با چشمای سرخ و پف کرده امیرحسین روبه رو میشم ، با بهت بهش خیره میشم. یه دفعه جلوی پام زانو میزنه ، گوشه چادرم رو میگیره و روی صورتش میزاره و با صدای گرفته ای که همه دنیای من بود میگه _ چرا خودت و منو اذیت میکنی؟ حانیه چرا؟ فقط دلیلش رو بگو ؟ چرااااااا؟ "چرا صداش میلرزه؟ چرا صداش گرفته؟ چرا چشماش سرخه؟ چرا شونه هاش میلرزه؟ چرا داره گریه میکنه ؟ به خاطر منه؟ به خاطر کارای منه؟ " کنارش روی زمین زانو میزنم ، سرش رو بالا میاره و زل میزنه تو چشمام . با صدای لرزون و بریده بریده بدون مقدمه براش تعریف میکنم ، از آشناییم با آرمان ، از رفتنش ، از برگشتش ، از تهدیدش. و امیرحسین تمام مدت سکوت کرده بود و گوش میداد. حرفام تموم میشه ، سرم رو بالا میارم تا عکس العملش رو ببینم که با صورت سرخ ، چشمای بسته و لب هایی که روی هم فشار داده بود مواجه میشم ، میدونستم دلیلش غیرته. غیرتی که این روزها کم پیدا میشد. دوباره بهش خیره میشم چیزی رو زیر لب زمزمه میکنه . بعد از چند ثانیه چشماش رو باز میکنه و با آرامش و لبخند میگه _ خب؟ همین؟ با تعجب بهش نگاه میکنم. خودش ادامه میده _ روز خاستگاری هم گفتم ، من با گذشتت زندگی نمیکنم بلکه میخوام ایندت رو بسازم. مهم حاله نه گذشته. درسته ؟ نمیدونستم چیزی بگم ، چقدر این مرد بزرگ بود ، چقدر با گذشت و فداکار بود . _ یع....یعنی..... تو....تو....هنوزم....حاضری با من ازدواج کنی ؟ از جاش بلند میشه و به سمت قسمت خروجی حرکت میکنه و میگه: امیرحسین _ دروغ گناهه ولی مصلحتیش نه. دروغی که از تفرقه جلوگیری کنه مصلحته. کلافه دستش رو تو موهاش میبره و آروم جوری که سعی داشت من نشنوم میگه البته کلاه شرعی بعد دوباره ادامه میده ، یکی با من سر مسئله کاری لج بوده و بعد تو رو تهدید میکنه تو هم ناچار به پذیرش این میشی که به من اینجوری بگی و از هم جدا بشیم. بعد به سمت من برمیگرده و با لبخند میگه _ شما نمیاید؟ با تعجب بهش خیره میشم ، با بهت و بدون هیچ حرفی بلند میشم و به طرفش میرم. امیرحسین _ ماشین اوردی؟ سرم رو تکون میدم. امیرحسین _ خانوم افتخار میدن منم برسونن؟ دوباره سرم رو تکون میدم. تازه فرصت میکنم براندازش کنم، چقدر لاغر شده بود ، دوباره بغض و بغض. نمیتونستم انقدر مهربونی ، گذشت و بزرگی رو درک کنم. حقا که بنده خدا بود، حقا که پیامبر حضرت محمد ، مولاش امام علی و اربابش امام حسین بود. ادامه 👇 🌸 @rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_هفتاد_و_پنجم دستگيره در رو ميكشم و از ماشين پياده ميشم ، چادرم رو
ادامه رمان👇👇👇 حقا كه الگوش اماماي بزرگوار و شهدا بودن ، امیرحسین نمونه بارز و کامل یه مسلمون شیعه بود....... _ میشه بشینی پشت فرمون. امیرحسین _ چه عجب لب باز کردی ، فکر کردم زبونتو موش خورده. _ امیرحسین . تو خیلی خوبی با ذوق بهم نگاه میکنه و میگه امیرحسین _ واقعاااا؟ قدرمو بدون پس بعد هم یه لبخند دندون نما تحویلم میده و ادامه میده_ خوبی از بانوئه که مارو خوب میبینه. چقدر دلم میخواست همونجا سجده شکر برم ، برای این عشق ، برای این زیبایی ، برای این مرد ، برای این لطف خدا....... دلم گرفته ، ای دوست ! هوای گریه با من ؛ گر از قفس گریزم ، کجا روم ، کجا ، من ؟ ادامه دارد... 🌸 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part38_جان شیعه اهل سنت.mp3
5.11M
📚رمان " جان شیعه، اهل سنت"(38) ♥️" عاشقانه هاای برای مسلمانان" رویکرد این اثر وحدت شیعه و سنی است. “جان شیعه، اهل سنت” رمانی بلندی است که حکایت از ازدواجی خاص و زندگی مشترکی متفاوت از چیزی که تا به حال در رمان های عاشقانه خوانده ایم، می کند. این کتاب فراتر از تصور مخاطبانش به مفهوم واقعی اتحاد و برادری بین شیعه و سنی پرداخته است. ✍ اثر فاطمه ولی نژاد 🌸@rkhanjani
🎋مسافرین محترم یکم رعایت کنین‼️🤚🤣🤣🤣 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎قالَ عَلی عَلَیه‌السَلام: 🌸إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً؛ فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ، وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِضِ. 💎امام علی علیه‌السلام: 🌺دل‌ها گاهی نشاط دارند و گاهی ملامت، اگر نشاط داشت آن را به مستحبات وادارید؛ و اگر ملامت دست داد، به واجبات بسنده کنید. 📚حکمت ۳۱۲نهج البلاغه @rkhanjani
💠زمانِ حال، هدیه‌ای از طرف خداست که گذشته‌ات را جبران، و آینده‌ات را بسازی. @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســـلام ای حجت خــدا بر روی زمین... السلام علیـک یا اباصالح المــــهدی(عج) ســـلام آقا جان روزمان را با سلام بر تو آغاز میکنیم" @rkhanjani