eitaa logo
کانال کمیل
288 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
5.1هزار ویدیو
71 فایل
سفیرعشق شهیداست و ارباب عشق حسین‌علیه‌السلام وادی عشاق کربلاجایی که ارباب عشق سربه‌باد می‌دهدتا اسرارعشاق را بازگوکند که‌برای عشاق راهی‌جز ازکربلا گذشتن نیست🌷 کپی باذکرصلوات برمهدی عج eitaa.com/joinchat/2239103046Cd559387bf0
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🕊🌹🥀🌹🕊🌷 چہ می فھمیم چیست مردم؟ و همنشینش ڪیست مردم؟ تمام جست و جومان حاصلش بود: 👈 .... 🌴 🌴🌹 🌴🌴 شادی روح و
15.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سنگ قبر شهیدی که میخکوب تان میکند ، اگر هنوز دلتان نمرده باشد یادشهدا کمتراز شهادت نیست شادی روح امام و شهدا صـــــــــــــــلوات
ابوحامد، یکی از بچه‌های مستعد به اسم خدابخش خاوری را برای آموزش زرهی به دمشق فرستاده بود که در ملیحه خوش درخشید. خیلی شوخ و پرانرژی بود و حضورش باعث می‌شد همه‌ی کسانی که کنارش بودند، شارژ روحی شوند. برای همین، به علی شارژی معروف بود. منطقه‌ی عملیاتی ملیحه، پر از ساختمان‌های بلند و کوچه پس‌کوچه بود و تانک‌ها قدرت مانور زیادی نداشتند. راننده‌های سوریِ تانک، به هیچ‌وجه حاضر نمی‌شدند داخل کوچه‌ها بیایند؛ اما علی شارژی دست‌فرمانی عالی در راندن تانک داشت. داخل کوچه می‌شد، چند بار شلیک می‌کرد و سریع می‌پیچید داخل یک کوچه‌ی فرعی. یک بار به یکی از خانه‌هایی که پانزده نفر از مسلحین داخلش بودند، آن‌قدر نزدیک شد که لوله‌ی تانک را از پنجره داخل و بعد شلیک کرد.» ● کتاب «ابو باران» ● خاطرات مدافع حرم، مصطفی نجیب از حضور فاطمیون در نبرد سوریه ● تصویر: شهید خدابخش خاوری (علی شارژی)، سوریه
💐🍃🌸🍃🌸🍃💐 يا بخور يا گريه كن دعاي كميل از بلندگو پخش مي‌شد، در گوشه و كنار هر كس براي خودش مناجات مي‌كرد. آن شب ميرزايي و جعفري بالاي تپه نگهبان بودند. ميرزايي حدود دو كيلو انار با خودش آورده بود روي تپه موقع پست بخورد. وقتي هنگام دعا عبارت‌خواني مي‌كردند، آن‌ها را فشرده مي‌كرد و بعد از ذكر مصيبت و گريه، آن‌ها را يكي‌يكي همان‌طور كه سرش پايين بود مي‌مكيد! كاري كه گمان نمي‌كنم كسي تا به حال كرده باشد. به او مي‌گفتم بابا يا بخور يا گريه كن، هر دو كه با هم نمي‌شود، ولي او نشان مي‌داد كه مي‌شود! شادی روح شهدا و امام شهدا
💐 تصویر مشترک از شهیدان مدافع حرم و که هر دو همراه با شهید علی امرایی در سوریه با هم شهید شدند. دشمنان به‌جای حاج قاسم، خودرویی را که این سه شهید با آن در حال تردد بودند را مورد هدف قرار داد.
یکی از نقل می‌کرد: قبل از عملیات در سال ۱۳۶۵ بود یک روزی پس از استراحت کوتاه که از شناسایی شب قبل برگشته بودیم، دیدم تنهایی به سمت سنگری که کمی از فاصله داشت می رفت و پس از ساعتی بر می گردد. یک روز کنجکاو شدم و تصمیم گرفت نقی را تعقیب کنم و ببینم به کجا می رود. چند صد متری که از محل اردوگاه ( سنگر پشت خط) دور شدم.... دیدم نقی پشت تپه ای نشسته و به تنهایی مشغول خواندن مناجات و (ع) می باشد. این کار تا اینجا تعجبی نداشت و عادی بود چون اهل دل بود. اما وقتی زاویه دید خود را عوض کردم، ناگهان متوجه نسبتاً بزرگی شدم که از ناحیة کمر تا جلوی صورت بلند شده است. ابتدا خواستم فریاد بکشم و وی را از خطری که در مقابلش بود با خبر سازم، ولی ترسیدم، وضع بدتر شود و آسیب جدی به او برساند، لذا تصمیم گرفتم، ساکت باشم اما در کمال ناباوری دیدم وقتی تمام شد. هم آرام، آرام از مقابل او دور شد. بلافاصله جلو رفتم و با ناراحتی به او گفتم: هر چیزی حدی دارد، این چه وضعی است اگر این به تو آسیب زده بود چکار می کردی؟ سعی داشت از پاسخ من برود، با اصرار من لب به سخن گشود و گفت: این کار هر روز این است، هر روز می آید اینجا و من وقتی می‌خوانم می آید و هنگامی که تمام می‌شود می‌رود در این موقع بود که از من گرفت تا وقتی که است این جریان را برای کسی نکنم
برای سلامتی رهبر معظم انقلاب حتماً صدقه و ذکر صلوات یادتان نرود. خدا شیعیان امیرالموئمنین (ع) را در پناه خود نگه دارد وسایه ولی امرمسلمین حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای(حفظه الله) را بر سر شیعیان نگه دارد ان شاءالله و ماشاالله ولاحول ولاقوه الابالله العلی العظیم
سلاماً علی من حاربّو الّیل و عِند الصّباح بالاکفانِ قد عادوا سَــلامْ بَـرْ کَــسٖـانـے کـہ شَــبْ را مــےجَـنْگَـنْد وَ صُـبٖـح هِــنْگام، بــٖا ڪَـفَنْ بَـر مےگَرْدَنْـد ....
🌷🕊🥀🌺🥀🕊🌷 یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم . اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر . کم مانده بود سکته کنم سر شکسته بود و داشت می آمد . با خودم گفتم : الان است که یک برخورد با من بکند . چون خودم را بی می دانستم ، آماده شدم که اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش را بدهم . او یک از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو و بعد از سالن رفت بیرون . این برخورد از تا توگوشی برایم سخت تر بود . در حالی که دلم می سوخت ، با ناراحتی گفتم : آخه یه بزن همانطور که گفت : مگه چی شده؟ گفتم : من زدم رو شکستم ، تو حتی نکردی ببینی کار کی بوده همان طور که را پاک می کرد ، گفت : این جا کردستانه ، از این باید ریخته بشه ، این که چیزی نیست . چنان مرا خودش کرد که بعدها اگر می گفت ، می مردم .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در این کوچه های بن بست نَفْس ، پرواز ممکن نیست!💔 باید چگونه زیستن بیاموزیم از آنان که گمنام رفتند...📿💫 •