غوره ها حلوا نشد از صبرمان در زندگی ما فقط باصبر عادت بر غم خود کرده ایم...

چو خیال تو در آید به دلم رقص کنان چه خیالات دگر، مست در آید به میان

هر که فریاد رس روز مصیبت خواهد گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش بنده حلقه به گوش ار ننوازی برود لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش

بگیر آنقدر محکم در بغل دلبسته ی خود را که در بر دارد انگاری هلویی هسته ی خود را صلات ظهر هم باشد، شبم آغاز خواهد شد به محض اینکه می بندی دو چشم خسته ی خود را شدم چون آینه محو وجود بی مثال تو بیا در من ببین شخصیت برجسته ی خود را تمام عمر مثل سایه دنبال خودم بودم چطور از من جدا کردی منِ وابسته ی خود را ؟ گره روی گره افتاده وا کن اخم هایت را نکش در هم دو ابروی به هم پیوسته ی خود را نه با دنیا بکن ظلم و نه با من که خودی هستم که چاقو می برد هر چیزی الا دسته ی خود را ؟

‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌این ویس خیلی مهم هست خوب گوش بدین

🎥 تو مجری قانونی نه قانونگذار

❤ خودت شاید نمیدانی چه کردی با دلم اما دل یک آدم سر سخت را بردی خداقوت

درمانِ منی! گفته پزشکم که همیشه در خانه‌ی خود قُرصِ قمر داشته‌ باشم

عشق خود را تا کجا از خویش پنهان میکنیم من که می میرم تو را هم گریه رسوا میکند

❤ چشمان تو مضمون غزل های حماسی تدوین شده در قالب قانون اساسی

عشق خود را تا کجا از خویش پنهان میکنیم من که می میرم تو را هم گریه رسوا میکند

من گمانم کشف الکل منشأش چشم تو بود تا نگه کردی به «رازی»باب شد مِی خوارگی