eitaa logo
یک جرعه شعر... حسین جعفری
408 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
1 فایل
غزل. ادبیات. جوک. رباعی. آموزش شعر. ویراستاری.سفارش.مطالب روز. هجو طنز مصاحبه ها. عکس های انجمن ادبی. تبلیغات ...سرود. ترانه. افتخارات. معرفی کتاب های شعر چاپ شده و ...
مشاهده در ایتا
دانلود
یا فاطمه الزهرا س فاطمیه چگونه شد به زمین سایه ی سرم افتاد کسی به در لگدی زد که مادرم افتاد مگر که شدت آن ضربه تا چه حدی بود که در شکست و کنارش کبوترم افتاد هنوز فاصله ای داشت تا در و دیوار که داد زد ، علی : چادر از سرم افتاد صدای نعره ی قنفذ چقدر مهلک بود چقدر لرزه بر این قلب مضطرم افتاد نوشته اند ندید آن سخیف مادر را همین که مادرم افتاد آن درم افتاد همینکه خورد نگاهم به چادر خاکیش دلم به یاد غریبی معجرم افتاد چنان به تنگ بلورش هجوم سنگ رسید که تکه تکه شد و در برابرم افتاد دو دست بسته ی بابا نشد که باز شود چو داد می زد و می گفت کوثرم افتاد حسین جعفری eitaa.com/robaei @robaei کانال شعر ایتاحسین جعفری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از M,m
دورش به طواف صد مَلک دارد او حیدر مددی به سینه حک دارد او وقتیکه زمین و آسمان نامش هست دیگر چه نیازی به فدک دارد او 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برخورد ناشایست سحر قریشی با پارکبان زحمتکش شهرداری مغرور شدی بهشت تو جامعه شد در گیر به سرنوشت تو جامعه شد ما جای تو دستِ ،،پارکبان،، می بوسیم شرمنده ی کارِ زشت تو جامعه شد حسین جعفری: @hosein_jafarii2 کانال تلگرام ‌ Jfry2164 اینستاگرام حسین جعفری
در آخور پول و نفت نوبت دارند یک دست که توی جیب ملت دارند هرچند مدیران رده بالایند تقسیم غنائم است و شرکت دارند حسین جعفری: @hosein_jafarii2 کانال تلگرام ‌ Jfry2164 اینستاگرام حسین جعفری
💢ضرب المثل بزخری کردن مردی گاو خود را برای فروش به شهر برد. چند نفر که با هم شریک بودند، با حیله‌گری می‌خواستند گاو او را از چنگش در بیاورند، و قرار گذاشتند هرکدام از راهی بیاید و به او بگوید: این بز را چند می‌فروشی؟ حیله‌گر اولی آمد و پس از سلام و احوال‌پرسی گفت: قیمت این بز چقدر است؟ مرد ناراحت شد و گفت: مگر کوری؟ این گاو است، بز نیست. حیله‌گر دوم از مسیر دیگری آمد و گفت: ای آقا! این بز فروشی است؟ مرد گفت: این گاو است بز نیست. سومی هم نزدیک آمد و همین حرف را زد. مرد با خود فکر کرد: نمی‌شود سه نفر مختلف، هر سه اشتباه کنند، شاید این که به نظر من گاو است، بز باشد. چهارمین فرد از راه رسید و گفت: مگر قصد فروش این بز را نداری، چرا آن را نمی‌فروشی؟ مرد که به شک افتاده بود گاو را به عنوان بز و به قیمت بسیار پایین فروخت. از آن زمان به بعد ضرب المثل بزخری کردن به کنایه از «کم جلوه دادن قیمت یک کالا» رایج شد. ‌‌‎‌ 👳 @mollanasreddin 👳
💢انسانیت خانم و آقایی در شهر میانه آذربایجان شرقی بە میدانی که کارگران در آن می ایستند تا کاری پیدا کنند،میروند و میگویند به سه کارگر نیاز دارند ولی بیشتر از بیست هزار تومان برای یک روز کار به آنها نمیدهند خیلی ها عقب گرد میکنند و نمیروند ولی از میان آن همه کارگر سه نفر که نیاز مند بودند به ناچار برای بیست هزار تومان همراه آن زن و مرد میروند که کار کنند وقتی به خانه آن زن و مرد میرسند حسابی مورد پذیرایی قرار میگیرند سپس یکی از کارگران میگوید که کار ما را بگویید تا کار کنیم صاحبکار میگوید ما کاری نداریم که انجام بدهید فقط چند لحضه صبر کنید تا دستمزدتان را بیاورم بدهم پس از دقایقی صاحب خانه با شش میلیون تومان پول نقد وارد اتاق میشود و به هر نفر از کارگران دو میلیون تومان میدهد و میگوید که این شش میلیون پول مسافرتمان بود که نرفتیم و شما که به خاطر بیست هزار تومان مجبور شدید بیایید کار کنید حتما خیلی نیازمندید و این پول را به شما میدهیم که شاید خدا هم از ما راضی باشد. ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‎‌ 👳 @mollanasreddin 👳
‏طرف وکیله، تو پیجش زده: هرگونه سوال حقوقی داشتید، زیر این پست، بپرسید. یه نفر نوشته: ببخشید، حقوقا رو کی میریزن؟!!😑😂😂 ‍‌‎‌‌ 🤗 فــروارد یــادت نـره❤ پشمل آبادی شو 👇 https://eitaa.com/joinchat/575996140C35de099f42
اصفهانیه با يه زن كارمند ازدواج ميكنه قرار ميزارن اصفهانیه خرجي خونه رو بده زنش كرايه خونه رو بعد از بيست سال زندگی مشترک زنش ميفهمه خونه ماله شوهرش بوده هر ماه كرايه خونه رو از زنش ميگرفته ميداده بابت خرجي خونه😅😂 درود به شرف هر چی اصفهانی😜 🤗 فــروارد یــادت نـره❤ پشمل آبادی شو 👇 https://eitaa.com/joinchat/575996140C35de099f42
یک سال شده در انتظارت هستم یاد تو و چشمان خمارت هستم شده دلخوشی شاعر بانو سی ثانیه بیشتر کنارت هستم حسین جعفری: @hosein_jafarii2 کانال تلگرام ‌ Jfry2164 اینستاگرام حسین جعفری eitaa.com/robaei @robaei کانال شعر ایتاحسین جعفری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در خویش، فکر کرد بر پرده ی نمایش آورد از جاده ی جنسیت بودن یک دور زده به سوی ... حسین جعفری jfry2164 اینستاگرام @hosein_jafarii2 کانال شعر تلگرام Hosein Jafari eitaa.com/robaei @robaei کانال شعر ایتاحسین جعفری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر پدر ازهم جدا شده اند دختر و مادر سه ماه است که همدیگر را ندیده اند دختر در روی سن درحال اجرای برنامه است که بدون اطلاع قبلی دختر مادر را به روی سن میبرند بقیه ماجرا را خودتان ببینید جدا شدن پدرومادر با داشتن فرزند چقدر غم انگیز است M
یک عکس،هزار خاطره، صدها درد زن، کودک ، همسایه، مادر، ذهن مرد بحران، غمگین ، تراژدی ، در یک قاب تاریکی ، غصه، گذشته یادم آورد حسین جعفری: @hosein_jafarii2 کانال تلگرام ‌ Jfry2164 اینستاگرام حسین جعفری
🔻دزد باورها گویند روزی دزدی در راهی بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش بازگرداند. او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟ گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند و من دزد مال او هستم، نه دزد دین! اگر آن را پس نمی دادم و عقیده صاحب آن مال خللی می یافت، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است.
💢زبان گربه ها داستان مردی که زبان گربه ها را آموخت مردی به پیامبر خدا ،حضرت سلیمان ، مراجعه کرد و گفت: ای پیامبر میخواهم، به من زبان یکی از حیوانات را یاد دهی. سلیمان گفت: توان تحمل آن را نداری. اما مرد اصرار کرد سلیمان پرسید، کدام زبان؟ جواب داد: زبان گربه ها، چرا که در محله ما فراوان یافت می شوند. سلیمان در گوش او دمید و عملا" زبان گربه ها را آموخت روزی دید دو گربه با هم سخن میگفتند. یکی گفت: غذایی نداری که دارم از گرسنگی میمیرم. دومی گفت: نه، اما در این خانه خروسی هست که فردا میمیرد، آنگاه آن را میخوریم. مرد شنید و گفت: به خدا نمیگذارم خروسم را بخورید، آنرا خواهم فروخت، فردا صبح زود آنرا فروخت گربه امد و از دیگری پرسید: آیا خروس مرد؟ گفت: نه، صاحبش فروختش، اما، گوسفند نر آنها خواهد مرد و آن را خواهیم خورد. صاحب منزل باز هم شنید و رفت گوسفند را فروخت. گربه گرسنه آمد و پرسید: آیا گوسفند مرد؟ گفت: نه! صاحبش آن را فروخت. اما صاحب خانه خواهد مرد، و غذایی برای تسلی دهندگان خواهند گذاشت و ما هم از آن میخوریم! مرد شنید و به شدت برآشفت نزد پیامبر رفت و گفت: گربه ها میگویند امروز خواهم مرد! خواهش میکنم کاری بکن! پیامبر پاسخ داد: خداوند خروس را فدای تو کرد اما آنرا فروختی، سپس گوسفند را فدای تو کرد آن را هم فروختی، پس خود را برای وصیت و کفن و دفن آماده کن! . حکمت این داستان : خداوند الطاف مخفی دارد، ما انسانها آن را درک نمی کنیم. او بلا را از ما دور میکند، و ما با نادانی خود آن را باز پس میخوانیم !!! 👳 @mollanasreddin 👳
هوالباقی تسلیت جناب استاد سید عطا هاشمی یاس تو چقدر شکل نیلوفر شد پژمرد گل جوان تو پرپر شد قربان مرام چشم تو هستم که در فاطمیه به یاد زهرا ،،س،، تر شد حسین جعفری