eitaa logo
هِیْئَتْ رُقَیِهْ بِنْتْ اَلْحُسِیْنْ(ع)
101 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
43 ویدیو
1 فایل
❀﴾﷽﴿❀ کانال رسمی ✨ هیئت رقیه بنت الحسین(ع) ✨ 🔸اطلاع رسانی جلسات؛ارائه گلچینی از مراسمات و...🔸 🔹کانال توسط خادمین واحد سایبری هیئت اداره میگردد🔹 ◀️ارتباط با ادمین: @Khademolhasan78 آدرس:دزفول/بخش چغامیش/شهرک بنه عیسی/مسجد صاحب الزمان عج
مشاهده در ایتا
دانلود
💠🌷💠 #بـــــــا_شـہـداء 🌹 یک همرزم... ✌️ یک دنیا افتخار... 🧔🏻 من همرزم شهید محمدتقی سالخورده بودم. با آقا محمد تقی توی یک محور بودیم محمد تقی هم فرمانده یکی از محورها بود. 👥👥 تعدادی از بچه های گردان از خودمون بودن و یه سری از بچه های افغان به ما اضافه شدن, توی درگیری ها چند تا بچه های افغان افتادن تو محاصره دشمن. ✊ اینجا بود که واقعاً اون رشادت محمد تقی رو دیدم که قبلاً درباره اش زیاد شنیده بودم! 🌷 محمد تقی فرمانده ای بود که در درجه اول جون نیروهاش براش اهمیت زیادی داشت. 💥 اون تنهایی تونست جون ۲۰ تا از بچه هارو که تو آتش دشمن گیر افتاده بودن رو نجات بده! ⁉️ بعد عملیات بهم گفت باورت نمیشه تیرهایی که باید به من می خورد ولی بهم اصابت نمی کرد، نمیدونم چرا؟! 🗓️ شاید بشارت شهید شدن در ۲۱ فروردین رو بهش داده بودن!! ⏳یکی دیگه از کارهایی که محمد تقی انجام میداد این بود که همیشه دائم الوضو بود یعنی اگه یه چرت کوچیک میزد و ما بیدارش می کردیم م یرفت وضو می گرفت و می خوابید! 📲 محمد تقی در عین حال که فرمانده بود ولی آخر همه ی پیامهایی که به ما میداد می نوشت: 🌹پچوکتم برار... 🚩هِیْئَتْ رُقَیِهْ بِنْتْ اَلْحُسِیْنْ(ع) 💠: eitaa.com/roghayehbentalhosein_1393 #شهید_مدافع_حرم_محمد_تق_سالخورده
🕕 💠🌷💠 #بـــــا_شـہـداء 🕊| وقتی که #شهید شد، قمقمه اش پر از آب بود و لب های خشکش ما را به یاد تشنه لبان کربلا می انداخت! او لب به آب نزده بود تا بعد از شهادت از جام ساقی کربلا آب بنوشد. 💔 با شنیدن تشنه کامی مصطفی ناراحت شدم، اما وقتی فکر کردم که این آرزوی خودش بوده و به این آرزو نائل شده، وقتی ساعت دقیق شهادتش را پرسیدم، جواب دادند: ⌚ ده دقیقه الی یک ربع قبل از اذان ظهر روز #تاسوعا، یعنی دقیقا همان روز و همان لحظه ای که ٢۴ سال پیش او را نذر عمویم #عباس (علیه السلام) کرده بودم! ✋🏻 من نذرم را ادا کردم و برای این که نگویند مادر سنگدلی هستم، نمی گویم خوشحالم، می گویم خدا را شاکرم، ما را لایق ادای این نذر دانست و مصطفی را با قیمت خوب از من خرید! 🏴 هر دوی ما به آرزوی خود رسیدیم، من فرزندم را فدای اهل بیت کردم و مصطفی به #شهادت رسید. |🕊 🚩هِیْئَتْ رُقَیِهْ بِنْتْ اَلْحُسِیْنْ(ع) 💠: eitaa.com/roghayehbentalhosein_1393 #شهید_مدافع_حرم_مصطفی_صدرزاده
🕕 💠🌷💠 #بــــــا_شـہـداء 🌹خــادم حرم #حضرت_معصومه (سلام الله علیها) 👣 هیچ وقت در حرم #حضرت_فاطمه_معصومه (س) با کفش دیده نشد، از وقتی خادم حرم شد. 🌷 می گفت: به من مهدی نگویید، بگویید «غلام کریمه!» 🖊️ امضاهایش با نام مهدی ایمانی غلام کریمه نقش می بست. 🚩هِیْئَتْ رُقَیِهْ بِنْتْ اَلْحُسِیْنْ(ع) 💠: eitaa.com/roghayehbentalhosein_1393 #شهید_مدافع_حرم_مهدی_ایمانی
🕕 💠🌷💠 #بــــــا_شـہـداء ✍🏻 باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده ایم و شیعه هم به دنیا آمده ایم که مؤثر در تحقق #ظهور مولا(عج) باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی ها، غربت ها و دوری هاست و جز با فدا شدن محقق نمی شود حقیقتاً. 💚 رسـم خـوبان ⏱ محمود رضا بسیار پرکار و تلاشگر بود. تا دیر وقت کار می کرد و گاهی چندین روز به خانه نمی آمد. 📆 حتی با اصرارهای او در محل کارش تصویب شد که جمعه ها هم سر کار بیاید!! 👌🏻 یک بار در حضور #حاج_قاسم_سلیمانی شروع کرد به صحبت کردن برای بچه های گروه، گفته بود: 🌷 من اینطوری فهمیده ام که خداوند #شهادت را به کسانی می دهد که پرکار هستند و شهدای ما غالباً همین طور بوده اند. 🇮🇷 حاج قاسم هم گفته بود: بله همین طور است. 🚪یک بار وقتی بعد از شهادتش به سر کارش رفتم دیدم روی کمدش این جمله از آقا را نصب کرده: 🖼 در جمهوری اسلامی هر جا که قرار گرفته اید، همان جا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است. 🎙به روایت برادر شهید 🚩هِیْئَتْ رُقَیِهْ بِنْتْ اَلْحُسِیْنْ(ع) 💠: eitaa.com/roghayehbentalhosein_1393 #شهید_مدافع_حرم_محمود_رضا_بیضایی
🕕 💠🌷💠 #بـــــــا_شـہـداء 🌇 مستأجرداری شهید مختاربند! 🗓️ من حدود دو سال مستاجر شهید مختاربند بودم. 👌🏻روز اول كه با ايشان براي مبلغ كرايه صحبت كردم با من شرط گذاشت و گفت: 🌙 شيخ شرط من این است که اجاره منزل بايد اول ماه آماده باشد. ما شرط ايشان را قبول كرديم. 💭 اما بعضی مواقع با خودم فكر مي‌كردم آقاي مختاربند كه مسجد چهارده معصوم را مي سازد و از بچه های جبهه و جنگ است چرا اينقدر اصرار دارد كه حتما اول ماه بايد پول آماده باشد، براي من تعجب آور بود. 🚚 حدود دو سالي ما نشستيم بعد از دو سال جايي را پيدا كرديم و آمديم اثاثيه را بار كرديم. ✉️ هنگام خداحافظی مرا صدا زد و يك پاكت به دستم داد. 🧔🏻 تعجب كردم گفتم اين چيست؟ 👌🏻گفت: هديه ای برای خانواده است. ✉️ پاكت را باز كردم و ديدم تمام كرايه اين دو سال را جمع كرده و همه را به من برگردانده، از طرفي معما برايم حل شد و از طرفي خوشحال شدم كه تمام پولها به من برگردانده شد! ✨ بله خداوند مي‌داند توفيق شهادت را به چه كسي عطا كند! 🚩هِیْئَتْ رُقَیِهْ بِنْتْ اَلْحُسِیْنْ(ع) 💠: eitaa.com/roghayehbentalhosein_1393 #شهید_مدافع_حرم_حمید_مختاربند
🕕 💠🌷💠 #بـــــا_شـہـداء 💕 #خط_عاشقی 🕌 چهل هفته شب های جمعه از خرم آباد تا جمکران می آمدیم؛ حاج آقا نذر داشت. 👦🏻 مجید آن موقع کوچک بود همراهمان می آوردیمش... با من و پدرش طی کرده بود که اگر به مسجد رسیدیم و خواب بود، باید بیدارش کنیم. آن روز توی راه خوابش برده بود، دل مان نیامد صدایش بزنیم! 🚘 رفتیم زیارت مان را کردیم. وقتی رسیدیم به ماشین بیدار شده بود. 👦🏻 گفت: شما دوباره من رو بیدار نکردین؟! 👑 ولی من خواب دیدم #امام_زمان اومدن اینجا و یه تاج سفید گذاشتن روی سر من! 🎙️راوی: مادر شهید 📔 برادر فداکارش، حسین کاجی، ص ۱۳. 🤲🏻 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج 🚩هِیْئَتْ رُقَیِهْ بِنْتْ اَلْحُسِیْنْ(ع) 💠: eitaa.com/roghayehbentalhosein_1393 #شهید_مجید_زین_الدین
🕕 💠🌷💠 #بــــا_شـہـداء ✋🏻 سلام؛ من در جمع شما هستم... 🌌 سردار شهید قاسم سلیمانی از شهید مهدی زین الدین می گوید، وقتی که آن شهید والامقام را پس از شهادتش در خواب می‌بیند و چنین روایت می‌کند: 🎙️«هیجان‌ زده پرسیدم: ⁉️ آقا مهدی مگه شما همین چند وقت پیش شهید نشدی؟! ⏳حرفم را نیمه‌ تمام گذاشت. مکثی کرد و بعد با خنده گفت: 🌷 من در جمع شما خواهم بود و در جلسه‌ها شرکت می‌کنم. مثل اینکه هنوز باور نکرده ای شهدا زنده هستند! 👁️ عجله داشت و می‌خواست برود. یک بار دیگر چهره‌ درخشانش را کاویدم. 👌🏻کلامی با بُغض و شاید گریه از گلویم بیرون پرید: پس حالا که می‌خواهی بروی، لااقل یک پیغامی بده تا به بچه‌ها برسانم. 🌷 گفت: قاسم، من خیلی کار دارم، باید بروم. هر چه می‌گویم زود بنویس. 🖊️ سریع دنبال یک کاغذ گشتم و برگه کوچکی پیدا کردم. خودکارم را هم از جیبم در آوردم و گفتم: بفرما برادر؛ بگو تا بنویسم. 🌷 گفت: بنویس سلام، ‌من در جمع شما هستم!! همین چند کلمه را بیشتر نگفت. 🤝🏻 موقع خداحافظی، با لحنی که چاشنیِ التماس داشت، گفتم:‌ بی‌ زحمت زیر نوشته ر ا هم امضا کن! ✍🏻 برگه را گرفت و امضا کرد. کنارش نوشت: 💚 سید مهدی زین ‌الدین. 👁️ نگاهی بهت ‌زده به امضا و نوشته‌ زیرش انداختم و با تعجب پرسیدم: چی نوشتی آقا مهدی؟ تو که سید نبودی؟! 🌷گفت اینجا مقام سیادت هم به من داده‌اند. 🌌 از خواب پریدم. موج صدای آقا مهدی هنوز توی گوشم هست: ✋🏻سلام، من در جمع شما هستم!!» 🏴هِیْئَتْ رُقَیِهْ بِنْتْ اَلْحُسِیْنْ(ع) 💠:eitaa.com/roghayehbentalhosein_1393 #شهید_مدافع_حرم_حاج_قاسم_سلیمانی #شهید_مهدی_زین_الدین
🕕 💠🌷💠 #بــــا_شـہـداء ⏳به وقت شهادت... 🚌 بعد از شهادت ابوالفضل به کربلا رفتیم. ☀️ خردادماه بود و هوا گرم. 🕌 از مقام امام زمان (عج) تا پشت حرم حضرت عباس (ع) راه زیادی بود؛ حدود ۴۵ دقیقه. ساعت هم سه بود و هنگام استراحت ماشین‌ها. 👌🏻همان‌طور که پیاده می‌آمدیم مادرش گفت: «ببین ابوالفضل، بابا که قلبش را عمل کرده، من هم که کمر ندارم. زهرا خانم هم که پاهایش درد گرفته، مهدی هم خسته شده، یک ماشین بفرست!!» 👴🏻 حاج آقا گفت: «خانم چه می‌گویی؟ ابوالفضل این وسط ماشین از کجا بیاورد؟ او اکنون جایش خوب است!» 🚘 همان‌طور که سه تایی می‌خندیدیم، یک ماشین که داشت می‌رفت برای تعویض خادم‌ها نگه داشت جلوی پای‌مان. پرسید: ❓«علقمه؟» 🚘 سوار شدیم، اما سه تایی تا موقع رسیدن گریه می‌کردیم. 👴🏻 حاج آقا گفت: «شهدا همه جا حاضرند. ما‌ها دقت نمی‌کنیم تا لیاقت نظر شهدا را داشته باشیم». 🎙️راوی: پدر شهید 🚩هِیْئَتْ رُقَیِهْ بِنْتْ اَلْحُسِیْنْ(ع) 💠: eitaa.com/roghayehbentalhosein_1393 #شهید_مدافع_حرم_ابوالفضل_شیروانیان
🕕 💠🌷💠 👆 👈 شهید مهدی زین الدین *ای کاش کمی از شما رایادمی گرفتیم ..* 🌷🌹🌹🌷 🚩هِیْئَتْ رُقَیِهْ بِنْتْ اَلْحُسِیْنْ(ع) 💠: eitaa.com/roghayehbentalhosein_1393
🕕 💠🌷💠 👞 بچه ها می گفتند: ما صبح ها کفش هایمان را واکس خورده می دیدیم و نمی دانستیم چه کسی واکس می زند؟! 🌌 بعدا فهمیدیم که وقتی نیروها خوابند واکس را بر می دارد و هر کفشی که نیاز به واکس داشته باشد را واکس می زند. 👌🏻مشخص شد این فرد همان فرمانده ما شهید عبد الحسین برونسی بوده است. 🗓️ بیست و سوم اسفند ماه سالگرد شهادت سردار مخلص و بی ریای دفاع مقدس، دل داده ی (سلام الله علیها)، شهید حاج عبدالحسین برونسی با ذکر و فاتحه گرامی باد. 🌹 الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم 🚩هِیْئَتْ رُقَیِهْ بِنْتْ اَلْحُسِیْنْ(ع) 💠: eitaa.com/roghayehbentalhosein_1393 🌷 🗓️
🕕 💠🌷💠 🌹 🌷 ☕ در سال‌های چای مرهمِ خستگی جسمیِ رزمندگان اسلام بود. 🚩 در میان لشکرها رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا اُنس و الفت بیشتری با چای داشتند! 👥👥 روزی در محضر آقا مهدی باکری و شهید حاج ابراهیم همت (فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله ﷺ) بودیم که در آن صحبت از کنترل مناطق عملیاتی بود. 🌹 حاج همت به آقا مهدی گفت: نگهبانان لشکر شما برای نیروهـای سایر لشکرها سخت می‌گیرند و اجازه نمی‌ دهند راحت عبور و مرور کنند مگر ترکی بلد باشند!! 🌷 آقای مهدی در پاسخ گفت: شما یقین دارید که آنها نگهبانان لشکر ما هستند؟ 🌹 حاج همت گفت: من نه تنها نگهبانان لشکر شما را می‌شناسم حتی حدّ خط لشکر عاشورا را هم می‌شناسم!! 🌷 آقا مهدی با تعجب پرسید: چطور چگونه می‌شناسید؟ 🌹 حاج همت در جواب گفت: شناختن حد و حدود لشکر شما کاری ندارد، اصلاً مشکلی نیست هر خطی که از آن دود به هوا بلند شده باشد آن خطِ لشکر عاشوراست چون همیشه کتری‌های چای لشکر شما روی آتش می‌جوشد...!! 👥👥 همگی خندیدیم... 🚩هِیْئَتْ رُقَیِهْ بِنْتْ اَلْحُسِیْنْ(ع) 💠: eitaa.com/roghayehbentalhosein_1393 🌹 🌷
🕕 💠🌷💠 💐 تو خواستگاری مهریه رو خونواده ها گذاشتن ۵۰۰ تا سکّه ولی قرار بین من و اون ١٤ تا سکّه بود، بعد ازدواج هم، همه سکّه ها رو بهم داد! 💍 مراسم عقد و عروسیمونوتو خونه ی خودمون گرفتیم خیلی ساده! 🌧️ هنوز عقد نکرده بودیم تو خواب دیدم کنار یه قبر نشستم، بارون می بارید روی سنگ قبر نوشته بود: 🌷 «شهید مصطفی احمدی روشن»!! 🌌 از خواب پریدم، بعدِ ازدواج خوابمو واسش تعریف کردم می ترسم این زمانه بگیرد تو را ز من... 👌🏻خندید و به شوخی گفت: «بادمجون بم آفت نداره» ⁉️ ولی یه بار خیلی جدّی ازش پرسیدم کی شهید میشی مصطفی…؟! ⏳بدون مكث، گفت: «۳۰ سالگی!!» 🌧️ بارون می بارید، شبی که خاکش می کردیم... 🎙️به روایت همسر شهید 🌷 شهید مصطفی احمدی روشن ☢️ شهید هسته ای 🚩 هِیْئَتْ رُقَیِهْ بِنْتْ اَلْحُسِیْنْ(ع) 💠: http://eitaa.com/roghayehbentalhosein_1393