منبع: لهوف، سید بن طاووس : ص ١٧٧.
ثُمَّ أقبَلوا عَلى سَلَبِ الحُسَينِ عليه السلام، فَأَخَذَ قَميصَهُ إسحاقُ بنُ حوبةَ الحَضرَمِيُّ لَعَنَهُ اللّه، فَلَبِسَهُ ، فَصارَ أبرَصَ ، وَامتَعَطَ شَعرُهُ ... وَ رُوِيَ أَنَّهُ وُجِدَ فِي قَمِيصِهِ مِائَةٌ وَ بِضْعَ عَشْرَةَ مَا بَيْنَ رَمْيَةٍ وَ طَعْنَةِ سَهْمٍ وَ ضَرْبَةٍ.
وَ قَالَ الصَّادِقُ ع وُجِدَ بِالْحُسَيْنِ ع ثَلَاثٌ وَ ثَلَاثُونَ طَعْنَةً- وَ أَرْبَعٌ وَ ثَلَاثُونَ ضَرْبَة وأخَذَ سَراويلَهُ بَحرُ بنُ كَعبٍ التَّيمِيُّ لَعَنَهُ اللّه، ورُوِيَ أنَّهُ صارَ زَمِنا مُقعَدا مِن رِجلَيهِ .
وأخَذَ عِمامَتَهُ أخنَسُ بنُ مَرثَدِ بنِ عَلقَمَةَ الحَضرَمِيُّ لَعَنَهُ اللّه، وقيلَ: جابِرُ بنُ يَزيدَ الأَودِيُّ لَعَنَهُ اللّه، فَاعتَمَّ بِها، فَصارَ مَعتوها، وأخَذَ نَعلَيهِ الأَسوَدُ بنُ خالِدٍ
وأخَذَ خاتَمَهُ بَجدَلُ بنُ سُلَيمٍ الكَلبِيُّ لَعَنَهُ اللّه، فَقَطَعَ إصبَعَهُ عليه السلام مَعَ الخاتَمِ، وهذا أخَذَهُ المُختارُ، فَقَطَعَ يَدَيهِ ورِجلَيهِ ، وتَرَكَهُ يَتَشَحَّطُ في دَمِهِ حَتّى هَلَك.
وأخَذَ قَطيفَةً لَهُ عليه السلام ـ كانَت مِن خَزٍّ ـ قَيسُ بنُ الأَشعَثِ لَعَنَهُ اللّه ُ
وأخَذَ دِرعَهُ البَتراءَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ لَعَنَهُ اللّه، فَلَمّا قُتِلَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ، وَهَبَهَا المُختارُ لِأَبي عَمرَةَ قاتِلِهِ .
وأخَذَ سَيفَهُ جُمَيعُ بنُ الخلقِ الأَودِيُّ، وقيلَ : رَجُلٌ مِن بَني تَميمٍ ، يُقالُ لَهُ : الأَسوَدُ بنُ حَنظَلَةَ لَعَنَهُ اللّه ُ .
وفي رِوايَةِ ابنِ سَعدٍ : أنَّهُ أخَذَ سَيفَهُ الفلافِسُ النَّهشَلِيُّ ، وزادَ مُحَمَّدُ بنُ زَكَرِيّا : أنَّهُ وَقَعَ بَعدَ ذلِكَ إلى بِنتِ حَبيبِ بنِ بُدَيلٍ ، وهذَا السَّيفُ المَنهوبُ لَيسَ بِذِي الفَقارِ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ كانَ مَذخورا ومَصونا مَعَ أمثالِهِ مِن ذَخائِرِ النُّبُوَّةِ وَالإِمامَةِ ، وقَد نَقَلَ الرُّواةُ تَصديقَ ما قُلناهُ وصورَةَ ما حَكَيناهُ .
ترجمه : آن گاه ، به تاراج كردن جامه هاى امام حسين عليه السلام روى آوردند . اسحاق بن حَوبه حضرمى ـ كه خدا لعنتش كند ـ ، پيراهن امام عليه السلام را برد و آن را پوشيد ؛ امّا پيسى گرفت و مويش ريخت . . . روایت شده که در پیراهن حضرت صد و ده و اندی جای تیر و شمشیر و نیزه پیدا شد. امام صادق فرمود: در پیکر حسین علیه السلام جای سی و سه نیزه و سی و چهار زخم شمشیر بود.
بحر بن كعب تَيمى ـ كه خدا لعنتش كند ـ ، شلوار امام عليه السلام را به غارت برد و نقل شده كه از دو پا ، فلج و زمينگير شد .
اَخْنَس بن مَرثَد بن علقمه حضرمى ـ كه خدا لعنتش كند ـ ، عمامه امام عليه السلام را برداشت و گفته شده كه جابر بن يزيد اَوْدى ـ كه خدا لعنتش كند ـ ، عمامه را برد و به سرش پيچيد و سبك مغز و كم عقل گرديد . اسود بن خالد هم كفش هاى امام عليه السلام را تاراج كرد و بَجدَل بن سُلَيم كلبى ـ كه خدا لعنتش كند ـ ، انگشتر امام عليه السلام را برداشت . او انگشت ايشان را كه انگشتر داشت ، قطع كرد . [بعدها ]مختار ، او را دستگير كرد و دست و پاهايش را بريد و او را وا نهاد تا در خونش بغلتد و هلاك شود .
قطيفه خز امام عليه السلام را قيس بن اشعث ـ كه خدا لعنتش كند ـ غارت كرد و زرهِ كوتاه (تن پوشِ) امام عليه السلام را عمر بن سعد ـ كه خدا لعنتش كند ـ برداشت و هنگامى كه عمر بن سعد به قتل رسيد ، مختار ، آن را به قاتل وى ، ابو عمره ، بخشيد .
جُمَيع بن خلق اَوْدى ، شمشير امام عليه السلام را برد و گفته شده كه مردى از بنى تميم ، به نام اسود بن حنظله ـ كه خدا لعنتش كند ـ ، آن را به تاراج برد در روايت [محمّد] ابن سعد نيز آمده است كه فلافِس نَهشَلى ، شمشير ايشان را برد و محمّد بن زكريّا افزوده است كه پس از آن ، شمشير به دست دختر حبيب بن بُدَيل افتاد .
اين شمشيرِ به تاراج رفته ، غير از شمشير ذو الفقار است كه با ديگر چيزهاى مشابهش ، جزو گنجينه نبوّت و امامت ، مصون و محفوظ ، نگاهدارى مى شود . راويان نيز در تصديق همين نقل ، مطالبى مشابه آن ، گزارش كرده اند
قالَ الرّاوي : وجاءَ هؤُلاءِ العَشَرَةُ حَتّى وَقَفوا عَلَى ابنِ زِيادٍ لَعَنَهُ اللّه ُ ، فَقالَ اُسَيدُ بنُ مالِكٍ أحَدُ العَشَرَةِ: نَحنُ رَضَضنَا الصَّدرَ بَعدَ الظَّهرِ بِكُلِّ يَعبوبٍ شَديدِ الأَسرِ فَقالَ ابنُ زِيادٍ لَعَنَهُ اللّه ُ : مَن أنتُم ؟ قالوا : نَحنُ الَّذينَ وَطِئنا بِخُيولِنا ظَهرَ الحُسَينِ حَتّى طَحَنّا حَناجِرَ صَدرِهِ .قالَ : فَأَمَرَ لَهُم بِجائِزَةٍ يَسيرَةٍ . قالَ أبو عُمَرَ الزّاهِدُ: فَنَظَرنا إلى هؤُلاءِ العَشَرَةِ ، فَوَجَدناهُم جَميعا أولادَ زِنىً، وهؤُلاءِ أخَذَهُمُ المُختارُ ، فَشَدَّ أيدِيَهُم وأرجُلَهُم بِسِكَكِ الحَديدِ ، وأوطَأَ الخَيلَ ظُهورَهُم حَتّى هَلَكوا.اين ده تن ، [پس از پايان كار] آمدند و در برابر ابن زياد ـ كه خدا لعنتش كند ـ ايستادند و از ميان آنان ، اسيد بن مالك گفت :ما بوديم كه پشت و سپس سينه[ى او] را با همه اسب هاى بزرگ و تيزتك ، خرد كرديم .ابن زياد ـ كه خدا لعنتش كند ـ گفت : شما كه هستيد؟ گفتند: ما كسانى بوديم كه بر پشت حسين ، اسب دوانديم تا آن كه سينه و گلوى حسين را آسياب كرديم .ابن زياد ، فرمان داد جايزه اندكى به آنان بدهند .ابو عمر زاهد مى گويد : ما به اين ده تن نگريستيم و همه آنان را زنازاده يافتيم . مختار ، آنان را دستگير كرد و با زنجيرهاى آهنين ، دست و پاهايشان را بست و بر پشتشان اسب دواند تا به هلاكت رسيدند .
منبع: تذكرة الخواصّ، سبط ابن جوزی: ص ٢٥٤
یکی از مصیبت های تکان دهنده اهل بیت در شام و جسارت به بانوان حرم
منبع: بستان الواعظين و ریاض السامعین اثر عبدالرحمن علی بن جوزی صفحه 263
إنَّ الحُسَينَ عليه السلام استَسقى ماءً حينَ قُتِلَ ؛ فَمُنِعَ مِنهُ ، وقُتِلَ وهُوَ عَطشانُ ، وأتَى اللّه َ حَتّى سَقاهُ من شَرابِ الجَنَّةِ ، وذُبِحَ ذَبحا ، وسُبِيَت حَرَمُهُ وحُمِلنَ مُكَشَّفاتِ الرَّؤوسِ عَلَى الاُكُفِ بِغَيرِ وِطاءٍ، حَتّى دَخَلنَ دِمَشقَ ورَأسُ الحُسَينِ بَينَهُنَّ عَلى رُمحٍ ، إذا بَكَت إحداهُنَّ عِندَ رُؤيَتِهِ ضَرَبَها حارِسٌ بِسَوطِهِ ، ووَقَفَ أهلُ الذِّمَّةِ لَهُنَّ في سوقِ دِمَشقَ يَبصُقونَ في وُجوهِهِنَّ ، حَتّى وَقَفنَ بِبابِ يَزيدَ ، فَأَمَرَ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام فَنُصِبَ عَلَى البابِ وجَميعُ حَرَمِهِ حَولَهُ ، ووُكِّلَ بِهِ الحَرَسُ ، وقالَ : إذا بَكَت مِنهُنَّ باكِيَةٌ فَالِطموها
فَظَلَلنَ ورَأسُ الحُسَينِ عليه السلام بَينَهُنَّ مَصلوبٌ تِسعَ ساعاتٍ مِنَ النَّهارِ . وإنَّ اُمَّ كُلثومٍ رَفَعَت رَأسَها ، فَرَأَت رَأسَ الحُسَينِ عليه السلام فَبَكَت ، وقالَت : يا جَدّاه ـ تُريدُ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ـ هذا رَأسُ حَبيبِكَ الحُسَينِ مَصلوبٌ ، وبَكَت ، فَرَفَعَ يَدَهُ بَعضُ الحَرَسِ ولَطَمَها لَطمَةً حَصَرَ وَجهَها ، وشَلَّت يَدُهُ مَكانَهُ .
ترجمه: امام حسين عليه السلام زمانى كه كشته شد آب خواست ولى به او ندادند و با زبان تشنه كشته شد و نزد خدا رفت و خداوند او را از نوشيدنى بهشتى سيراب ساخت. او را آن چنان ، سر بُريدند و خانواده اش را به اسارت بردند و در حالى سرهايشان باز بود با مَركب هاى بدون جهاز و پالان حركتشان دادند تا وارد دمشق شدند در حالى كه سرِ حسين عليه السلام ، در ميانشان بر بالاى نيزه بود . هرگاه يكى از آنان با ديدن سر مى گريست ، نگهبانان ، او را با تازيانه مى زدند . اهل ذمّه ، در بازار دمشق براى تماشاى آنان ، صف كشيده بودند و به صورتشان ، آب دهان مى انداختند تا اين كه بر درِ كاخ يزيد ، متوقّف شدند .
يزيد ، دستور داد تا سر حسين عليه السلام را بر در بياويزند ، در حالى كه خانواده امام عليه السلام در اطرافش بودند . همچنين ، نگهبانانى را بر آن گماشت و دستور داد كه : هرگاه يكى از آنان گريست ، او را بزنيد .
آنان ، همچنان ماندند ، در حالى كه سر حسين عليه السلام در ميان آنها به مدّت نه ساعت ، در روز آويزان بود . اُمّ كلثوم ، سرش را بلند كرد و سرِ حسين عليه السلام را ديد و گريست و گفت : اى پدر بزرگ (منظورش پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود)! اين ، سرِ حبيب تو حسين است كه آويزان شده است .
سپس گريست . يكى از نگهبانان ، دستش را بالا برد و به صورت اُمّ كلثوم زد كه به تمامى صورت او آسيب زد . در دَم ، دست نگهبان ، از كار افتاد
گریه اهل بیت امام حسین (ع) در شام و جسارت به آ نها
بستان الواعظين و ریاض السامعین؛ عبدالرحمن علی بن جوزی: صفحه ۲۶۳
... فَأَمَرَ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام فَنُصِبَ عَلَى البابِ وجَميعُ حَرَمِهِ حَولَهُ، ووُكِّلَ بِهِ الحَرَسُ، وقالَ: إذا بَكَت مِنهُنَّ باكِيَةٌ فَالِطموها فَظَلَلنَ ورَأسُ الحُسَينِ عليه السلام بَينَهُنَّ مَصلوبٌ تِسعَ ساعاتٍ مِنَ النَّهارِ . وإنَّ اُمَّ
كُلثومٍ رَفَعَت رَأسَها ، فَرَأَت رَأسَ الحُسَينِ عليه السلام فَبَكَت، وقالَت : يا جَدّاه ـ تُريدُ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ـ هذا رَأسُ حَبيبِكَ الحُسَينِ مَصلوبٌ، وبَكَت، فَرَفَعَ يَدَهُ بَعضُ الحَرَسِ ولَطَمَها لَطمَةً حَصَرَ وَجهَها…
ترجمه: یزيد دستور داد تا سر حسين عليه السلام را بر در بياويزند ، در حالى كه خانواده امام عليه السلام در اطرافش بودند . همچنين ، نگهبانانى را بر آن گماشت و دستور داد كه : هرگاه يكى از آنان گريست، او را بزنید. آنان، همچنان ماندند، در حالى كه سر حسين عليه السلام در ميان آنها به مدّت نه ساعت، در روز آويزان بود. اُمّ كلثوم ، سرش را بلند كرد و سرِ حسين عليه السلام را ديد و گريست و گفت : اى پدر بزرگ (منظورش پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود)! اين ، سرِ حبيب تو حسين است كه آويزان شده است . سپس گريست. يكى از نگهبانان ، دستش را بالا برد و به صورت اُمّ كلثوم زد كه به تمامى صورت او آسيب زد.
کیفیت ورود اسرای کربلا به شام و مجلس یزید
المزار الكبير ـ في زِيارَةِ النّاحِيَةِ ـ : رُفِعَ عَلَى القَنا رَأسُكَ ، وسُبِيَ أهلُكَ كَالعَبيدِ ، وصُفِّدوا فِي الحَديدِ فَوقَ أقتابِ المَطِيّاتِ ، تَلفَحُ وُجوهَهُم حَرُّ الهاجِراتِ ، يُساقونَ فِي البَراري وَالفَلَواتِ ، أيديهِم مَغلولَةٌ إلَى الأَعناقِ ، يُطافُ بِهِم فِي الأَسواقِ. المزار الكبير : ص ٥٠٥ ، مصباح الزائر : ص ٢٣٣ ، بحار الأنوار : ج ١٠١ ص ٢٤١ و ص ٣٢٢ .
ترجمه: در «زيارت ناحيه مقدّسه» ـ : سرت را بر نيزه كردند و خانواده ات را مانند بندگان، اسير نمودند و با زنجير آهنين، به بند كشيدند و بر روى مَركب هاى بدون جهاز، سوار نمودند و باد داغ نيم روزى، صورت هاشان را مى سوزانْد. آنان را در دشت ها و صحراها مى راندند و دستانشان را به گردن هايشان بسته بودند و آنها را در بازارها مى چرخاندند.
قرب الإسناد عن عبد اللّه بن ميمون عن جعفر بن محمد عن أبيه [الباقر] عليهماالسلام: لَمّا قُدِمَ عَلى يَزيدَ بِذَرارِيِّ الحُسَينِ، اُدخِلَ بِهِنَّ نَهارا مَكشوفاتٍ وُجوهُهُنَّ ، فَقالَ أهلُ الشَّامِ الجُفاةُ : ما رَأَينا سَبيا أحسَنَ مِن هؤُلاءِ ، فَمَن أنتُم ؟
فَقالَت سُكَينَةُ بِنتُ الحُسَينِ : نَحنُ سَبايا آلِ مُحَمَّدٍ . قرب الإسناد : ص ٢٦ ح ٨٨ ، الأمالي للصدوق : ص ٢٣٠ ح ٢٤٢ ، روضة الواعظين : ص ٢١٠ كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج ٤٥ ص ١٥٥ و ص ١٦٩ ح ١٥ .
ترجمه: قرب الإسناد ـ به نقل از عبد اللّه بن ميمون از امام صادق عليه السلام، از پدرش امام باقر عليه السلام ـ: هنگامى كه خاندان حسين عليه السلام را بر يزيد وارد كردند روز بود و صورت هاى آنان باز بود. شاميان جفاكار گفتند: ما اسيرانى نيكوتر از اينها نديده ايم. شما كيستيد؟! سكينه دختر حسين عليه السلام گفت : ما اسيران خاندان محمّديم.
حکایتی از جنگ جمل-جذاب.pdf
111.2K
حکایتی جذاب از جنگ جمل
پیشگویی امام علی علیه السلام از تعداد افراد سپاه*
شرح مختصری از جنگ جمل
اگر گوشی شما پی دف باز نمیکند متن این پی دی اف اینجاس 👇
https://eitaa.com/sanaderevayat/7
مقدس اردبیلی
یکی از بزرگان، مرحوم عالم بزرگوار افتخار شیعه کسی که بارها خدمت مقدّس حضرت حجة بن الحسن عسکری (ع) رسیده علامه ملا احمد مقدس اردبیلی رضوان اللّه تعالی علی(ع)ه را در خواب دید از او پرسید عالم آخرت را چگونه دیدی و خداوند با تو چه معاملهای کرد؟ این عالم جلیل القدر فرمود: بازار عمل که کساد و بیرونق است نفع نداد ما را مگر صاحب این قبر یعنی حضرت امیرالمؤمنین (ع). یعنی در عالم آخرت کسی ما را نجات نداد مگر آقا علی(ع).
در حدیث است که «الدعاء تحت قبته مستجاب»، یعنی دعا زیر قبه امام حسین(ع) مستجاب است. اگر منظور از این قبّه، همان گنبد باشد که در زمان معصومان چنین گنبدی وجود نداشت؟!
پاسخ اجمالی
در منابع حدیثی، روایات متعددی ناظر به آن است که دعا در زیر قبّه امام حسین(ع) مستجاب است؛ مانند:
پیامبر(ص): «حق زائر امام حسین(ع) بر خدا این است که او را عذاب نکند، دعا در تحت قبه او مستجاب است، و شفا در تربت او قرار داده شده ...».
در یکی از زیارات امام حسین(ع) آمده است: «... السلام على من الإجابة تحت قبته...». سلام بر آنکه استجابت دعا در زیر قبّه او است.
3. روایت شده است «خداوند در عوض شهادت امام حسین(ع) چهار خصلت عطا کرده است: شفا را در تربتش نهاد، اجابت دعا را زیر قبّهاش قرار داد، ائمه بعدى از نسل او هستند، مدت زمانى را که زائرین آنحضرت براى زیارت مىگذرانند، جزء عمرشان به حساب نمىآورد».
در ارتباط با این روایات باید گفت که «قبه» در روایات بالا لزوماً به معنای گنبد نیست تا این پرسش پدید آید که در زمان صدور روایات، مزار مطهر امام حسین(ع) دارای گنبد و بارگاهی نبود تا دعا در زیر آن گنبد مستجاب شود، زیرا در زبان عربی حتی به یک خیمه دایرهای شکل نیز «قبه» گفته میشود:
«القُبَّه من الخِیام: بیتٌ صغیر مستدیر، و هو من بیوت العرب»؛ از میان انواع خیمهها، به نوع کوچک دایرهوار آن قبّه گفته میشود که چنین مدلی مورد استفاده عربها میباشد.
طبیعتاً بعد از شهادت امام حسین(ع)، بارگاه و سایبان کوچکی - حتی با گِل و نی - برای زوار حضرتشان در آنجا وجود داشت و نیز ممکن بود هر زائری - برای مدتی که در کنار قبر سیدالشهداء میماند - خیمه شخصی خود را به صورت موقت برپا میکرد.
روایات بالا که دعا در زیر قبّه آنحضرت را مستجاب میدانند نیز میتواند ناظر به همین خیمهها و سایبانهای کوچک باشدو حتی اگر هیچ سایبانی نیز در آنجا نبود، باز هم اصطلاح «قبّه» در این روایات میتوانست کنایه از بخشی از آسمان باشد که بر فراز مزار آن امام قرار گرفته است.
تفسیر قطعه ای مهم از زیارت نامه حضرت عباس علیه السلام_مهم و کاربردی
وقتی به زیارت قمر بنیهاشم میرویم عرضه میداریم: «لعن الله من قتلک بالایدی وَ اَلْأَلْسُنِ» یعنی خدا لعنت کند آن کسانیکه شما را با شمشیرهایی که در دست داشتند به شهادت رساندند ولی در ادامه میگوییم خداوند لعنت کند کسانیکه با زبانشان شما را به شهادت رساندند.
مگر میشود کسی را با زبان به شهادت رساند؟ بله. امیرالمؤمنین(ع) فرمود؛ «كَم مِن دَمٍ سَفَكَهُ فَمٌ» یعنی چه بسیار خونهایی که از طریق حرف و سخن بر زمین ریخته شد. اگر کسانی حرفهای نامربوط نمیزدند و اگر کسانی نمیگفتند حسین(ع) از دین جد خود خروج کرده است، عبیدالله و عمر سعد جرأت شمشیر کشیدن به روی اباعبدالله(ع) را نداشتند لذا در قضاوتها و گفتارهایمان تجدیدنظر کنیم.
مبادا با گفتار خودمان مقدمهساز از بین بردن آبرو و جان و مال دیگران بشویم؛
این جمله را حفظ کنید خوب است «السان جِرمُهُ صغیر و جُرمُهُ کبیر» دو کلمه است. یک قطعه دارد زیارت حضرت رضا(ع) این هم زبان داخلش است «قتل الله من قتلک بالایدی و الالسن» خدا بکشد کسانی که با دست و زبان قاتل تو شدند؛ یعنی اینقدر نشستند در گوش مأمون خواندند که او را وادار کردند تو را بکشد و الا اگر این زبان بازها نبودند تو کشته نمیشدی.
حادثۀ کربلا و خیلی حوادث را زبان به وجود آورد. برادران و خواهران مواظب زبان باشید، پیغمبر اکرم میفرماید: قیامت شصت درصد مردم به خاطر زبان اهل جهنم هستند. این روایت را اهل تسنن هم در تفسیر «روح البیان» نقل کردند. زبان خیلی موجود خطرناکی است.
گریز:
تنها در «یک قلم» و در همین راستا «سمرهًْ بن جندب» با هدف تحریف شخصیت نورانی حضرت امیر علیهالسلام «۴۰۰ هزار درهم» از معاویه دریافت کرد تا به دروغ یک حدیث نبوي بر علیه امام علی عليهالسلام و در مدح ابن ملجم! جعل نماید..
علامه حلی
نخستین کسی که در دوران حکومتش به مذهب شیعه در ایران رسمیت داد چه کسی بود؟!
غیاث الدین محمد خدابنده مشهور به اولْجایتو یا اُلجایتو (۶۸۰ق - ۷۱۶ق)، از فرمانروایان سلسله ایلخانان ایران که در طول زندگی چند بار مذهب خود را تغییر داد و نخستین کسی بود که در دوران حکومتش به مذهب شیعه در ایران رسمیت داد و به نام امامان شیعه سکه زد و خطبه خواند.
علامه حلّی زاده حله عراق (۶۴۸-۷۲۶ق) فقیه و متکلم شیعه در قرن هشتم قمری. وی بیش از ۱۲۰ کتاب در رشتههای مختلف علمی مثل فقه، کلام، تفسیر، منطق، اصول، و رجال نگاشته که برخی از آنها جزو منابع تدریس و تحقیق در حوزههای علمیه شیعه است. علامه حلی دارای نقش مهمی در گسترش فقه شیعه دانسته میشود تاریخ دقیق ورود او به ایران مشخص نیست؛ اما احتمالاً در سالهای بعد از ۷۰۵ قمری و به دعوت سلطان محمد خدابنده بوده است. محمد خدابنده از پادشاهان سلسله ایلخانیان بود که بر ایران حکومت میکردند. تاجالدین آوجی زمینه حضور علامه حلی به دربار اولجایتو را فراهم کرد. علامه وقتی وارد ایران شد در مجلسی به مناظره با دانشمندان مذاهب فقهی چهارگانه اهلسنت از جمله خواجه نظام الدین عبدالملک مراغهای پرداخت. وی در این مناظره توانست ولایت و امامت علی(ع) و حقانیت مذهب شیعه را نزد پادشاه به اثبات برساند. این اتفاق باعث شد پادشاه مذهب شیعه را برگزیند و نام خود را از الجایتو به سلطان محمد خدابنده تغییر دهد و تشیع را در ایران رواج دهد. منابع مختلفی نیز به تأثیر علامه حلی بر تشیع سلطان محمد خدابنده اشاره دارند.
علامه حلی پس از مرگ سلطان محمد خدابنده در سال ۷۱۶ قمری به شهر حله بازگشت و تا آخر عمر در آنجا اقامت گزید. وی سرانجام ۷۲۶ق در سن ۷۸ سالگی، در شهر حله وفات یافت و در حرم امیرالمومنین به خاک سپرده شد
مرقدعلامه حلی در ایوان طلای حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) می باشد در مقابل قبر او قبر مقدس اردبیلی قرار دارد.
باب الفیل یا باب االثعبان؟
اجمالا چنبن پاسخ دادت شود هرچند شایسته است روحانی محترم کاروان تفصیل موضوع را آگاهی داشته باشد و اما پاسخ اجمالی
مرحوم کلینی در این باره می نویسد: اين درب سابقا به باب الثعبان (درب اژدها) مشهور بوده است. چون در دوران خلافت امير المؤمنين (علیه السلام) اژدهایى از اين در آمده بود و با حضرت على (علیه السلام) سخن گفته بود و حكايت آن ميان خاص و عام مشهور است و در كتابهاى هر دو فريق مسطور است سپس بنى اميه براى نهان كردن اين معجزه، فيلی بر اين درب مسجد بستند و آن را مشهور به باب الفيل كردند.
علامه حلی درباره این قضیه می نویسد:
روى جماعة أهل السيرة أنّه [امیرالمومنین] عليه السّلام كان يخطب على منبر الكوفة فظهر ثعبان فرقى المنبر فخاف الناس و أرادوا قتله فمنعهم، فخاطبه ثمّ نزل، فسأل الناس عنه، فقال: إنّه حاكم من حكّام الجنّ التبس عليه قضيّة فأوضحتها له و كان أهل الكوفة يسمّون الباب الذي دخل منه «باب الثعبان» فأراد بنو أميّة إطفاء هذه الفضيلة فنصبوا على ذلك الباب فيلا مدّة طويلة حتّى سمّي «باب الفيل».منهاج الكرامة في معرفة الإمامة، علامه حلى، صفحه ۱۳۷
مورخان روایت کرده اند که حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) بر منبر مسجد کوفه سخنرانی می کردند، مار بسیار بزرگی ظاهر شد، از منبر بالا رفت، مردم ترسیدند و خواستند تا آن را بکشند پس حضرت آنان را منع کرد و با آن مار بزرگ سخن گفت سپس پایین آمد، مردم از حضرت در این باره پرسیدند؛ فرمودند: او حاکمی از حکام جن بود. قضیه ای برایش مشتبه شده بود پس آن را برایش توضیح دادم. اهل کوفه آن بابی که مار بزرگ از آن وارد شده بود را «باب الثعبان» نامیدند. بنی امیه هنگامی که تصمیم گرفتند این برتری حضرت را بپوشانند بر آن درب برای مدت طولانی فیلی بستند تا به باب الفیل مشهور شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در مورد این افراد بالباسهای یک رنگ و ریخت یکسان از شما می پرسند
اینان معروفند به بُهرِه
بُهره یا بُهرهها، نام گروهی از اسماعیلیان هند است
پیروان این فرقه تا امام صادق(علیهالسلام) را قبول داشته و پس از آن به اسماعیل فرزند ارشد امام صادق(علیهالسلام) اقتدا کردند. شیعیان اسماعیلیه، اسماعیل را امام هفتم خود میدانند. اسماعیل پنج سال پیش از شهادت امام صادق(علیهالسلام) فوت کرد و اکنون مزارش در بقیع میباشد.
هماکنون این گروه اجتماعی در گجرات، بمبئی و هند مرکزی و نیز پاکستان ساکناند و در فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی حضور دارند
جماعتِ اسماعیلیان گجرات را بهاین دلیل «بُهره» نامیدهاند که در اصل جامعهای تجارت پیشه بودهاند
تعالیم ظاهری اسماعیلیه چندان تفاوتی با تعالیم امامیه ندارد. آنان احکام عملی و شرعی اسلام- مانند نماز و روزه و خمس- را باور دارند هرچند درمورد قران و قیامت دیدگاه متفاوتی از شیعه دارند که اینجا جای بجث از آن نیست