eitaa logo
ویلای نفرین شده💀
2.4هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
619 ویدیو
4 فایل
ابتدای رمان ویلای نفرین شده👇 https://eitaa.com/rohe_sara/18093 #تبلیغات 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1871446027C496dce5861
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از رمانِ حامی 🤍
یهودیان چجوری در چهارگوشه جهان پخش شدن؟؟ ❌ تاریخ آوارگی یهودیت حکایت انگشتر حضرت سلیمان ❌چرا مسجدالاقصی و فلسطین برای یهودیان مهمه؟؟ ❌دلیل اهمیت معبد حضرت سلیمان چیه؟؟؟ 🔥این کانال واسه هر آدمی لازمه👇🏼🔥 https://eitaa.com/joinchat/2656829959Cd3cfbc81ce
🕸 لبم رو گزیدم تا خندم نگیره. دیوونه بودم! صداش از پشت سرم نمیومد. یه لحظه ترسیدم. چرخیدم دیدم هیچ کس پشت سرم نیست. قلبم داشت وایمیساد. آب دهنمو قورت دادم و صداش زدم:هیراد؟! یهو یکی دم گوشم آروم گفت:من اینجام. جیغ بلندی کشیدم و از پله ها دویدم پایین. نزدیک پله های آخر بودم که نمی دونم چی شد حس کردم رو هوام. تا چشامو باز کردم با شکم اومدم رو زمین. کل بدنم تیر کشید. هیراد بلند بلند می خندید و من تو اون وضعیت نمی دونستم باید چی کار کنم. بخندم،از درد گریه کنم،فحشش بدم،داد بزنم...! با آخ ا اوخ خودم رو جمع و جور کردم و نشستم. برگشتم سمتش دیدم روپله ها نشسته و هنوزم رگه هایی از خنده تو صورتش هست. تا حالا خنده ی واقعی و از ته دلش رو ندیده بودم. دردی که توی دل و قفسه ی سینم پیچیده بود باعث شد جوش بیارم و بگم: فکر می کنی خیلی با نمکی؟ اگه جاییم می شکست کی جوابگو بود؟ حتما تو. خندش رو خورد و دوباره جدی شد: حالا که چیزیت نشد. دفعه ی آخرت باشه با بزرگترت اینجوری حرف می زنی. دفعه ی بعد بدترش سرت میاد. _یه جوری می گه بزرگتر انگار چند سالشه. از بس همه جلوت دولا راست شدن هوا برت داشته عمو جون.
هدایت شده از عــــشق ممنـــوعه؛
❌🚫ورود افراد زیر هجده سال ممنوع🚫❌ ✅برترین و با اعتبارترین کانال ایتا در حوزه‌ی مشکلات خصوصی آقایان، دیابت 🚧مشکلات زناشویی آقایان زمینه ساز 80% طلاق ها در ایران🚧 ⛔هشدار جدی برای تمام آقایان ایران⛔ برای شروع روند درمان سریعا فرم زیر را پر کنید تا مشاورین کلینیک باهاتون تماس بگیرند👇👇 https://digiform.ir/formakbari https://digiform.ir/formakbari آقایون برای درمان بیماری‌های زناشویی حتما لینک پایین را مشاهده نمایید 👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2609381655Cc73358c9d5 ✅️معتبر ترین کانال ایتا در زمینه طب سنتی✅️
بخش دوم _نه بابا.خوشم اومد.پس آقا موشه زبونتو نخورده.تا الان این زبون دراز کجا بود؟ _همونجایی که باید باشه.اصلا خودت برو بالا.من نمیام. _به....لا اله الا الله.نیا.انگار واسش دعوت نامه فرستادم.چون می دونستم این پایین تنهایی ممکنه خودتو خیس کنی گفتم باهام بیای. داشت به شخصیتم توهین می کرد.گفتم:حیف فامیلی.وگرنه می دونستم چه جوری جوابتو بدم. _فکر کن نیستم.جواب بده ببینم. دنبال یه جواب دندون شکن بودم که چشمم خورد به پارچ آبی که روی میز بود.فکر پلیدی به سرم زد.بلند شدم . لباسام رو صاف کردم.شالم رو که افتاده بودم رو شونه هام رو سر کردم و گفتم:اصلا اشتباه کردم. برو به کارت برس. هیرا:آها.حالا شد.نمیای دیگه؟ آروم آروم رفتم سمت میز و گفتم:نه.می خوام کلش بازی کنم. پوزخند زد و اونم از رو پله ها بلند شد. تا پشتم رو بهم کرد سریع پارچو برداشتم و دویدم سمت پله ها.همینکه رسیدم بهش و خواستم آبو خالی کنم روش،یهو نمی دونم چی شد دیدم خیس خالی ام. نامرد فهمیده بود و وقتی پارچو آوردم بالا سرشو گرفت سمت خودم...
هدایت شده از عــــشق ممنـــوعه؛
📣جشنواره شروع شده بدو بیا 🏃 ایرانی بااااید برنج ایرانی اصیل بخوره 🍚 ایرانی هستی و هنوز برنج طارم خالص نخوردی🙄 ‌‌ ‌ 🧕🏼محصول من و پدرم👨🏽‍🦳 📣اینجا طارم هاشمی محلی بی واسطه ‌ ‌‌ ‌ ‌ ❌❌فقط۸۵تومن ❌❌ کلیک کن هم برنج ایرانی بخر 🌾 هم کلی تکنیک و ترفند پخت برنج رو یاد بگیر 🍚 🔻ارسال به سراسر کشور کاملا رایگانه💯 🔻ضمانت مرجوعی هم دارن🥹 🔻چی از این بهتر 😉 از کشاورز زحمتکش بدون واسطه با قیمت مناسب مستقیم خرید کن 💰🛍️ https://eitaa.com/joinchat/1616511353C9ec7ae4374 📢شعار ما: 💸پول حلال🔻سودکم ✅تضمین کیفیت
زود تند ۳ نفر برید پارت سورپرایز شبانه بدم😍☝️
شرمنده بچه ها من دیشب خوابم برد پارت سورپرایز نتونستم بدم😭
بخش سوم با دهن باز،همونجور که از سر و روم آب می چکید زل زدم بودم به رو به رو. هیراد بازم خندید وگفت: با من در نیفت کوچولو. پارچو داد دستم و گفت: برو آبش کن. یخم بنداز خنک شه اومدم پایین آب خنک می خوام. راهشو کج کرد و از پله ها رفت بالا. وقتی از شوک خارج شدم داد زدم: بی فرهنگ ِ پرو. جواب نداد. موهام رو از صورتم پس زدم و با عصبانیت رفتم پایین. حرصم رو روی قدم های محکمی که بر می داشتم خالی کردم. بدجور کنف شده بودم. پارچو کوبیدم رو میز و رفتم تا اتاق تا لباسامو عوض کنم. شالمو پرت کردم وسط اتاق و مانتوم رو در آوردم. موهام رو باز کردم و رفتم نشستم جلوی آینه. یکم به خودم نگاه کردم. حس کردم لاغر شدم.رنگ و رومم پریده بود. پوفی کردم و مشغول شونه زدن موهام شدم. شونه رو گذاشتم رو میز توالت و بلند شدم. نمی دونم چرا حس کردم یکی داره نگام می کنه. برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم.کسی نبود. درم بسته بود. شونه ای بالا انداختم و به حالت عادی برگشتم . اما با چیزی که تو آینه دیدم جیغ بلندی کشیدم و بی اختیار مشت ی حواله ی آینه کردم....
هدایت شده از عــــشق ممنـــوعه؛
❗️اعتیاد جرم نیست ،بیماریست❗️ برگرفته از به روزترین روش های طب سنتی 🍏دارای تاییدیه سیب سلامت 🤐باایجاد بی میلی کامل به مواد 🔰باهمکاری پژوهشکده گیاهان دارویی 🔶ترک اعتیاد انواع مخدر ⭕️بدون درد و خماری ⭕️بدون بستری و استراحت 💯 تضمین صد درصدی درمان ⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣‌‌‌‌‌‌‌‌🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 برای دریافت مشاوره رایگان به لینک زیر وارد شوید .👇👇 https://eitaa.com/joinchat/832045542Cc2942bfa55
بخش چهارم آینه تیکه تیکه شد و همه جا پر خورده شیشه شد. چرخیدم و زل زدم به همونجایی که بازم اون دختر رو دیدم. اما هیچ کس نبود.دقیقا بغل در وایساده بود و صورتش با موهاش پوشیده شده بود. از ترس نفس نفس می زدم. با بهت زل زده بودم به همونجا که یهو در با شدت باز شد و قامت هیراد نمایان شد. چهرش آشفته و نگران بود.نگاهش کشیده شد سمت تیکه های آینه که همه جا پخش شده بود. داشتم پس میفتادم که گفت:دستت.. دستم رو آوردم بالا.خیلی می لرزید.خون با سرعت از سر پنجه هام سرازیر بود. _چی کار کردی تو؟ به بغلش اشاره کردم و با لرز گفتم:اونجا بود. به کنارش نگاه کرد و گفت:کی؟کجا بود؟ _همون.همون دختره.. انگار واسش عادی شده بود..هوفی کرد و اومد سمتم. بازوهام رو گرفت و نشوندتم روی صندلی میز توالت.گفت:اینجا تمام خورده آینس. از جات تکون نخور تا تمیزش کنم.الان یه چیزی میارم دستتو ببند. از اینکه تو اتاق تنها باشم می ترسیدم.داد زدم:نه نرو... وایساد و گفت:از دستت داره خون می ره. _من می ترسم تنها اینجا بمونم. _خیلی خب. پاشو بریم بشین تو هال. پاهام از شدت ضعف می لرزید.بلند شدم و دنبالش رفتم. دست سالمم رو گرفتم زیر دست زخمیم تا خونش زمینو کثیف نکنه
هدایت شده از عــــشق ممنـــوعه؛
ریزش موهامو تو ۸ روز قطع کردم😁 جاریم اینقدر حسودی می‌کرد😒😝 قبلا خونه پر بود از مو، با شوهرم همیشه دعوا میکردیم حتی توی غذا مو پیدا میشد خیلی افسرده بودم😩 من و شوهرم دوتامونم شده بودیم تا اینکه توی ایتا گشتم بلاخره راه قطعیشو پیدا کردم راه‌حل براتون این پایین سنجاق کردم بزن ببین👇😳 https://eitaa.com/joinchat/2728919628Cf6e6e06d85 الان از پرپشت بودن مو رنج میبریم😂 توام‌بیا برای خودت یا همسرت راهکار بگیر❤️
🕷 نشستم روی مبل توی هال.خیره شده بودم به اتاقی که توش بودم. همه جا خورده آینه ریخته بود.هی سرک می کشیدم که ببینم اون دختره بازم میاد یا نه. اینقدر محوش شده بودم که وقتی هیراد نشست کنارم هین بلندی کشیدم و ازش فاصله گرفتم دستاش رو به علامت تسلیم برد بالا و گفت:منم هیراد.نترس. سری تکون دادم و نفس عمیق کشیدم. باند و کاسه ی آب و بتادین رو گذاشت رو میز و گفت:می تونی ببندی یا خودم ببندم؟ _خودم می بندم.ممنون. چیزی نگفت و رفت از تو حیاط جارو و خاک جمع کن رو آورد و مشغول تمیز کردن اتاق شد. گفتم:نمی خواد.بذار خودم تمیز می کنم. هیراد:لازم نکرده.تو اون دستت رو ببند تا تمام خونت نرفته. نوچی کردم و با آب و دستمال دست خونیم رو تمیز کردم.بعدم روش بتادین زدم. جیگرم سوخت اما به زور تحمل کردم. با دست سالمم باند رو برداشتم و پیچیدم دور دست زخمیم.بعدم با سوزن قفلی بستمش. خیلی می سوخت. اصلا نفهمیدم چرا اون حرکت احمقانه رو کردم. کارم که تموم شد سرمو بلند کردم.هیراد با دقت تمام داشت گند کاری منو جمع می کرد. دیدنش با اون همه قمپز و ابهت،وقتی داشت جارو می کشید خیلی بامزه بود و تازگی داشت...