eitaa logo
📚رمان عاشــ❤ــقانه مَذهَـبـیٖ💕
2.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
793 ویدیو
31 فایل
🌸 💌رمان های #عـاشــــ‌مذهبی‌ـــقانه💝 💌کپی مطالب فقط با لینک کانال و نام نویسنده مجاز است🚫 💕 💌کانال دوم ما↓ @im_princess 💕
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 😍❤️ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️ 🌺 ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
~•°•~•💓•~•°•~ ⃣6⃣ محمد کاملا بهم رسیده بود که یاعلی گفتم و شروع کردم به دوییدن محمدم نامردی نکرد و دویید دنبالم🏃 اون ساعت از روز همه جا خلوت بود یک آن غفلت کردم و اون بهم رسید و بازومو از پشت کشید درد زیاد باعث شد توقف کنم و برگردم طرفش😣 بایه صدای پر از بغض و خشم و چشمای پر از اشک زل زدم توی چشماشو و دستام و مشت کردم و شروع کردم به کوبیدن تو سینش و گفتم : چیه لعنتی😡چیکارم داری😡 چرا مزاحمم میشی😡 چرا دست از سرم بر نمیداری😡 ازت متنفرم محمد میفهمی😡متنفررررم😭 یهو محمد منو کشید توی بغلش و محکم بغل کرد... شک بزرگی بهم وارد شده بود... حتی نفس کشیدنم یاد رفته بود... حتی نمیتونستم حتی پلک بزنم... بوسیدن روی سرم توسط محمد مثل یه تلنگر بود برای به کار افتادن مغز و قلبم😣 تازه فهمیدم کجام و چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود😭 چقدر به این آغوش برای آرامش احتیاج داشتم😭 چقدر این پسر برام شیرین و دوس داشتنی بود😭 اشکای من لباس محمدو خیس میکرد و من لذت میبردم از آغوش تنها عشق زندگیم...😭 محمد: فائزم... خیلی دوست دارم... دلم خیلی برات تنگ شده بود... دیگه هیچ وقت تنهام نزار...😢 حرفای محمد باعث شد توی یه لحظه تمام اتفاقات از اون روز صبح توی خیابون تا اون شب توی حرم یادم افتاد... همه حرفاش دروغه... اگه دوسم داشت چرا تاحالا نیومده بود... چرا با همه نجنگید تو این مدت برام... چرا... هه... داشته میمرده... از ظاهرش کاملا معلومه... وقتی قیافه و حال الان خودمو با اون مقایسه کردم بیشتر اعصابم خورد شد و به دروغ بودن حرفاش پی بردم😡 با خشم خودمو از آغوش محمد بیرون کشیدم. از کارم شکه شد و همینجور مات و مبهوت داشت نگاهم میکرد. انگار اصلا توقع نداشت😔 _ببینید آقای حسینی من تمام حرفامو از طریق خانوادم به شما اطلاع دادم. امشبم ساعت دوازده برای همیشه هر نسبتی که با شما دارم تموم میشه. پس لطفا برید دنبال زندگیتون. بزارید منم به زندگیم برسم. محمد: فائزه... زندگیت اینه؟؟؟ تویه آینه یه نگاه به خودت کردی؟؟؟ اگه این زندگیه پس چه فرقی با مردن داره؟؟؟ چرا میخوای پا رو دلت بزاری؟؟؟ جواب بده فائزه؟؟؟ قانعم کن تا برم و دیگه پشت سرمو نگاه نکنم. _ببین آقای حسینی همین که شما دارید زندگی میکنید کافیه. من پا رو دلم نمیزارم. من نمیخوام با شما ازدواج کنم. نمیتونید مجبورم کنید. محمد: آقای حسینی و مرگ😡 مگه من محمدت نبودم؟ چه زود فراموش کردی همه حرفاتو... _شما فقط برای من حکم یه غریبه رو دارید. دیگه نمیخوام ببینمتون. محمد: باشه... فقط بگو دوسم نداری... میرم فائزه.... ... ❤🍃 @taranom_ehsas 💙🍂 @roman_mazhabi 💜🍁 کپی فقط با ذکر لینک کانال......
~•°•~•💓•~•°•~ ⃣6⃣ خدای من... محمدچی ازم میخواست... بگم دوسش ندارم... مگه میشه همچین چیزی بگم... نه... نه... غیرممکنه... من دوسش دارم... ولی...ولی اون که دوسم نداره... اون این همه دروغ به من گفت... چرا من نگم... محمد: فائزه بگو دیگه... به خدا قسم... (نفس عمیق کشید) به جون خودت قسم... اگه بگی دوسم نداری.... دیگه... دیگه منو تو زندگیت نخواهی دید... برای همیشه میرم و دیگه مزاحمت نمیشم...😔 هه... پس منتظر یه بهانه اس تا بره و راحت شه از دستم... بعد از یه سکوت طولانی سرمو گرفتم بالا و تو چشماش خیره شدم... _دوست ندارم😭 چند دقیقه طول کشید تا بفهمه چی گفتم... محمد با بهت و ناباوری نگاهم میکرد...😳 منم سرمو انداختم پایین و از کنارش رد شدم... حالم خوب نبود اصلا😭 چند قدم که ازش دور شدم صدای از پشت سر صدام زد: فائزه... _بله...😔 محمد بهم نزدیک شد و یه جعبه کوچیک آبی گذاشت توی دستم🎁 محمد: تولدت مبارک زندگیم...😔 محمد اینو گفت و مقابل چشمای پر از سوال و مبهوت من رفت... خدایا... امروز تولد منه....؟ امروز بیست و یکم آذره... چطور یادم نبود... محمد یادش بود...😢 خدایا... نکنه... نه... 😢 چشمام پر از اشک شد و دنبالش دوییدم... سر کوچه که رسیدم نه خبری از محمد بود نه ماشینش... باورم نمیشد رفته باشه... برای همیشه... تقصیر خودمه... خودم باعث شدم بره... خدایا... کمکم کن دارم دیوونه میشم... ولی اون دختر خالشو دوس داره... من مطمئنم... 😭 اون.... اون حتی... نبودن من براش مهم نبوده... اون... اون...😭 دوباره رفتم دانشگاه.... همه یجوری نگاهم میکردن... فکر کنم اکثرا شاهد مکالمه عجیب و غریب تنها دختر چادری کلاسشون با یه پسر بودن.... سریع دوییدم سمت نیمکتی که روش نشسته بودم... دوربین و کیفم هنوز اونجا بود... به ساعت نگاه کردم... هنوز کلاس داشتم... ولی... با دو خودمو به در دانشگاه رسوندم... منتظر تاکسی شدم... الان فقط دلم آرامش میخواست... درد و دل میخواست... آرامشی از جنس شهدا... دردو دلی با شهدا... 😭 ... ❤🍃 @taranom_ehsas 💙🍂 @roman_mazhabi 💜🍁 کپی فقط با ذکر لینک کانال......
~•°•~•💓•~•°•~ ⃣6⃣ بعد کلی معطلی بالاخره یه تاکسی رد شد و سوار شدم. هدیه محمد هنوز توی دستم بود و بازش نکرده بودم. آروم در جعبه رو باز کردم... خدای من *مرغ آمین* سریال شهرزاد بود😭 سریال شهرزاد تازه قسمتای اولش بود که پخش میشد... اون روزی که فرهاد مرغ آمین رو انداخت گردن شهرزاد آرزو میکردم کاشکی هنوزم محمد بود و برام مرغ آمین میگرفت و مینداخت گردنم...😭 خدایااااا😭 چقدر من بدبختم...😭 من دارم برا کسی گریه میکنم که بهم دروغ گفت... کسی که دوسم نداشت... کسی که دخترخالش عشق شه... کسی که فریبم داده بود و هنوزم داره میده... 😭 ولی اگه من اشتباه کرده باشم چی... نکنه.... نه... نه... من اشتباه نکردم...😭 حتی نمیخواستم یک درصد این احتمالو بدم که اشتباه کردم...😭 چون نکرده بودم... مطمئنم... مرغ آمین رو توی دستم گرفتم و دستم رو از شیشه ماشین بیرون گرفتم... راننده : خانم رسیدیم. _ممنون. پول تاکسی رو حساب کردم و از ماشین پیاده شدم. از پله های گلزار شهدا پایین رفتم. نم نم بارون شروع شده بود و مثل همیشه بارون بهم حس خوبی میداد...😢 از پله های اصلی هم پایین اومدم و به سمت چپم حرکت کردم تا برم مزار شهید مغفوری.... شهیدی که دوسش داشتم و همیشه بهم حاجت داده بود... با کلی درد و دل داشتم میرفتم پیشش که یهو متوقف شدم... از تصویری که رو به روم میدیدم شکه شدم... ... ❤🍃 @taranom_ehsas 💙🍂 @roman_mazhabi 💜🍁 کپی فقط با ذکر لینک کانال...... آرشیو رمان های این کانال👇 eitaa.com/taranom_ehsas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنران : آیت الله مجتهدی تهرانی افسانه ی دنیا دو روزی نبود بیش ... ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️ 🌺 ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
『.•🌿𖧷• . ‌ بہ‌حس‌ریشھ‌وآشوب‌برگھاسوگند ڪمی‌پرنده‌واندکی‌پرواز برایِ‌من‌ڪافی‌ست : ) ‌ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️ 🌺 ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
•🖇📚• 📌 . ﴿وَالَّذِينَ‌كَفَرُواأَعْمَالُهُمْ‌كَسَرَابٍ‌بِقِيعَة ٍ‌يَحْسَبُهُ‌الظَّمْآنُ‌مَاءً﴾ اعمالِ ڪافران، همچون سرابی‌سٺ درڪویرڪھ از دور آن‌را آب می‌پندارند (:💧 - نوࢪ ۳۹ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️ 🌺 ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
•••• گفتم شبۍ ڪنار تو افطار میڪنم آقا نیامدۍ رمضان هم تمام شد... ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️ 🌺 ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
♥️☘️ °ضريحڪ‌مفزعنا‌الأمنع، به‌ڪلّ‌نازلة‌تدفع ° 🕊ضريحِ‌ٺو پناهگاه‌امن‌ماسٺ😌 ڪھ‌‌بھ‌حُرمٺ‌آن،🌼 هر‌بلایے دور‌میشود✨📿 ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️ 🌺 ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
🌸✨ هر روز 70 بار استغفاررا ترڪ نڪݩ📿 عموما عصر و دم غروب شیعیان را غم مےگیرد و با استغفار برطرف مے شود✋🏻 با این استغفار دݪ پاڪ مےشود و شیطان بہ دݪ پاڪ راھ ندارد🧡 ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️ 🌺 ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
حضرت امام على عليه السلام میفرمایند : در ماه رمضان ، بسيار استغفار و دعا كنيد ؛ زيرا با دعا از شما دفعِ بلا مى شود و با استغفار ، گناهانتان پاك مى گردد . 📚 کافی ، جلد 4، صفحه 88 ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️ 🌺 ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
🌸🍃 مادࢪم از تو بسیاࢪ ممنونم😍 ڪه به من بزࢪگترین هدیه💝ࢪا دادی😊 هدیه ے تو جهانِ بسیاࢪ زیباییست ڪه عطࢪ بهشت رامیدهد🌸🍃 مادࢪم تو امانت حضرت زهرا را در دستانم🤲🏻 گذاشتے،،،تاج👑 افتخاࢪےڪه تا ابد بࢪ سࢪم نشاندی🌹 ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️ 🌺 ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️