🔰 #اولین شهید مدافع حرم #عراق
در هیات ها همیشه سرپا بود و خدمت می کرد اگر غذایی می دادند تا مطمئن نمی شد که همه غذا خوردند سر سفره نمی نشست. مهربان بود و همیشه لبخندی بر روی لب داشت.🌸
آخرین باری که علی برای خداحافظی منزل ما آمده بود، چهره اش بسیار فرق کرده بود. علی ظاهرا به خانه همه فامیل و آشنا ها سر زده بود و طلب حلالیت کرده بود.👌
یک شب خواب دیدم یکی آمد و به من گفت «حسین» دوست داری پدر شهید شوی⁉️من گفتم بدم نمی آید ولی پسرم دو هفته دیگر ازسوریه برمی گردد. از خواب پریدم و به فکر فرو رفتم. به خانواده و خانمش هم در مورد خوابم هیچ چیزی نگفتم. گفتم رویای صادقانه است و از کنار این موضوع گذشتم.✔️
سرانجام روز موعود رسید و علیرضا قرار شد پس از چند ماه از سوریه برگردد. منتظرش بودیم ساعت خیلی دیر می گذشت. خیلی چشم براه بودیم، گویا بخاطرمسائل امنیتی ساعت پرواز را چندبار تغییر داده بودند. سردار سلیمانی هم توی همان پرواز علیرضا حضور داشت.💔
شهید علیرضا مشجری
#دیروزسالروز_شهادتش بوده.شادی روحش صلوات🕊
♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
#خُـــدآیــے_شـــو 🌺
♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
هدایت شده از تبلیغات گسترده ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیا اینطورین؟😂
یه دابسمش سمی 🤣
#اولین کانال دابسمش در ایتا😋😋
https://eitaa.com/joinchat/2694512699C441a7c350c
https://eitaa.com/joinchat/2694512699C441a7c350c
کانال دوممون هست بچه ها، همه جوین بدن لطفا سریع🔴❌
https://eitaa.com/joinchat/2694512699C441a7c350c
❌ظرفیت9 تا دیگه❌
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈
✨ قسمت👈سی و نهم✨
گفت: خوبم.نگران نباشید.
بدون اینکه سرشو بالا بیاره،گفت:
_از اولی که اومدم،منتظر بودم شما یا خانواده تون در این مورد چیزی بگین. برام مهم بود #اولین مطلبی که در این مورد میگین چی هست و چجوری میگین. خودمو برای هرچیزی آماده کرده بودم جز سؤالی که پرسیدین.😊👌
-یعنی به این موضوع فکر نکرده بودید؟😟
-بهش فکر کرده بودم ولی انتظار پرسیدنش از جانب شما،اونم به عنوان اولین سؤال نداشتم.🙈
-انتظار داشتین چی بگم؟😟
-هرچیزی جز این....🙈
نفس عمیقی کشید و گفت:
_اگه حرف دیگه ای نیست بریم پیش بقیه.😊
دو هفته #وقت گرفتم،...
نه برای فکر کردن. مطمئن بودم امین خیلی خوبه ولی مطمئن نبودم میتونم تو #جهادش کمکش کنم.🤔😟
من دو هفته وقت گرفتم تا #به_خودم فکر کنم.تا ببینم میتونم مانعش نباشم و #پرپروازش باشم.😓😥
دو هفته گذشت....
خیلی با خودم فکر کردم و خیلی از خدا #کمک خواستم.✨🙏
دو ساعت قبل از اینکه خاله ی امین تماس بگیره،..
مامان اومد تو اتاقم.داشتم نمازمیخوندم. وقتی نمازم تموم شد،مامان کنارم نشست و گفت:
_به نتیجه رسیدی؟😊
سرمو انداختم پایین و گفتم:
_مامان،حلالم کنید،شما بخاطر من خیلی اذیت میشین...😊من...میخوام...با..آقای رضاپور.... ازدواج کنم.🙈😬
جونم دراومد تا تونستم بگم...
مامان پیشونیمو بوسید و گفت:
_ان شاءالله خوشبخت بشی.😊
بعد رفت بیرون.بلند شدم و دوباره نماز خوندم... ☺️💖✨
ادامه دارد...
✍نویسنده بانو #مهدییار_منتظر_قائم
💎کپی با ذکر صلوات...📿
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━┓
📚Sapp.ir/roman_mazhabi
┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
❤قسمتهایی رو که دوست دارید لایک کنید❤