eitaa logo
📚رمان عاشــ❤ــقانه مَذهَـبـیٖ💕
2.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
793 ویدیو
31 فایل
🌸 💌رمان های #عـاشــــ‌مذهبی‌ـــقانه💝 💌کپی مطالب فقط با لینک کانال و نام نویسنده مجاز است🚫 💕 💌کانال دوم ما↓ @im_princess 💕
مشاهده در ایتا
دانلود
چند روزے از دیدارم با هادے در خانه‌‌شان گذشت .‌‌.. میدانستم ڪہ سوگند از روز گذشتہ مجددا بہ دفتر بازگشتہ و ڪارش را از سر گرفتہ... از میثاق بعید میدانستم ڪہ مجددا اجازہ برگشت سوگند را بدهد ولے اینبار شاید دلش بہ حال سوگند سوختہ یا از هادے و نظرش مطمئن بودہ .... میدانستم میثاق بیشتر از هادے طرفدار عماد است... عماد سالهاے سال در ڪنار میثاق قد ڪشیدہ و اورا بزرگتر خود میداند و ڪم پیش مے آید ڪہ میثاق چیزے را بخواهد و عماد اطاعت نڪند... و یقینا سڪوت آن روزهایش و گذشتنش از سوگند هم درخواست میثاق از او در خَفا بودہ.... خلاصہ ... هادے و حرفهاے تلمبار شدہ اش ...بغض فروخوردہ ے سالهایش ... دردِ بے مداواے قلبش و زخمِ عمیق روحش ؛ از ذهنم بیرون نمیرفت... دلم میخواست میشد ذهن آدمها را از گذشته‌هاے تلخشان پاڪ ڪرد و قلبشان را براے ورود آدمهاے جدید آمادہ ساخت... اما حیف و صد حیف ڪہ آدمیزاد حتے چیزهایے ڪہ ادعا میڪند فراموش ڪردہ را هم از یاد نبردہ ...چرا ڪہ اگر از یاد بردہ بود نمیدانست بایددر مورد چہ چیزے ادعا ڪند .... Sapp.ir/roman_mazhabi 🌱🌱🌱🌱 روزها از پے هم رفت و دیگر خبرے از نشانہ ها و پیغام هاے مرموزانہ نبود ... اواسط اسفند ماہ بود و نزدیڪ سالگرد فوت بابا جابر. هرسال ؛ براے سالگرد مامان مرضے آش رشتہ میپخت و پخش میڪرد... رسمے ڪہ قریبِ ۵_۶ سال در خانوادہ ما اجرا شدہ بود... آن سال اما ڪمے متفاوت تر... چراڪہ اینبار از رو در رو شدن با هادے پسرِ خالہ مهین، ترس داشتم... احساس میڪردم نمیتوانم زیر سقفے نفس بڪشم ڪہ هادے و میثاق هردو حضور دارند... رقبایے ڪہ سالها رفاقت داشتند ..‌. آن سال همه‌ے اتفاقاتش متفاوت بود و عجیب ...روز سالگرد هم عجیب تر از عجیب... ✍🏻نویسنده:الهہ رحیم پور اینستاگرام:e.lahe_rahimpoor ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━┓ 📚Sapp.ir/roman_mazhabi ┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛ ❤کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آی‌دی کانال مجاز است❤