eitaa logo
📚رمان عاشــ❤ــقانه مَذهَـبـیٖ💕
2.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
793 ویدیو
31 فایل
🌸 💌رمان های #عـاشــــ‌مذهبی‌ـــقانه💝 💌کپی مطالب فقط با لینک کانال و نام نویسنده مجاز است🚫 💕 💌کانال دوم ما↓ @im_princess 💕
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 ✨ 📚قسمت عاطفه- صبر كنين! صبر كنين! ادامه بحث تا اطلاع ثانوي موقوف! راحله زير لب غريد:😐 - خدا آخر و عاقبت ما رو از دست اين بابا به خير كنه! ديگه چي شده؟ عاطفه انگار بهش برخورد، با لحني كه نشان بدهد ناراحت شده، گفت: - چرا ناراحت مي‌شي راحله جون؟! تا همين چند دقيقه پيش، پانصد سال بود كه زن و مرد مساوي بودن! توي همين چند دقيقه رسيد به پنجاه سال، من مي‌ترسم اگه همين طوري ادامه بدين، ديگه چيزي ازش باقي نمونه كه ما بخوايم سرش دعوا كنيم.😒 راحله خودكارش را كوبيد روي زمين. خودكار مثل فنر چند بار روي زمين چرخ زد، بالاخره جلوي چشمان هاج و واج عاطفه ساكت شد. همزمان راحله هم منفجر شد. مثل اين كه بغض فروخورده اي مدت‌ها باشد كه گلويش را گرفته باشد و حالا بخواهد بريزدش بيرون. يا تلافي تمام ظلم‌ هايي را كه تا به حال به او و مادرش شده بود، بخواهد سر ماها در بياورد: راحله- عزيز من! من نمي دونم شما در مقابل كي و براي چي اين قدر مقاومت مي‌كنين؟! يعني شماها شك دارين كه توي تمدن جديد غرب زن و مرد با همديگر مساوي هستن؟! اين همه نهضت هايي كه در اين مدت در حمايت از حقوق زن‌ها شكل گرفته، كتاب‌هايي كه نوشته شده، قانون‌هايي كه تصويب شده، اين‌ها اين قدر زيادن كه ديگه شكي باقي نمي مونه كه تمدن جديد غرب با هر تبعيضي مخالفه! مثلاً جديدترين قانوني كه در سطح بين المللي تصويب شد، كنواسيون رفع تبعيض از زنان بود كه تا به حال بسياري از كشورها مفاد اون رو قبول كردن و به اون پيوستن. عاطفه همان طور كه خودكار راحله را برداشته بود و بررسي مي‌كرد، پرسيد: - اون وقت اين يارو چه خاصيتي داره؟ فكر كردم دسته خودكار را مي‌گويد، اما احتمالاً راحله فكر كرد كنواسيون را مي‌گويد، كه گفت: - كشورهايي كه به اين كنواسيون مي‌پيوندن بايد سياست رفع تبعيض از زنان را با جديت پيگيري كنن. قوانين مناسب وضع كنن. اون دسته از قوانيني رو كه نسبت به زنان تبعيض آميزن، فسخ كنن. حتي مقررات كيفري ملي رو كه موجب تبعيض نسبت به زنان مي‌شه، لغو كنن. در همه زمينه‌ها بايد برابري مطلق حاكم باشه. عاطفه همان طور كه خم شده بود و خودكار را به سمت راحله گرفته بود، پرسيد: - يعني چه طوري باشه كه برابري مطلق باشه؟ راحله خودكار را گرفت. سرش را هم به عنوان تشكر تكان داد: - يعني بايد زن و مرد از حقوق فردي گرفته تا حقوق اجتماعي، حقوق و مسئوليتهاي يكسان و يكنواخت داشته باشن؛ چه طي دوران زناشويي و چه در موقع جدايي و طلاق! زن بايد بتونه خودش نام خانوادگي و شغلش رو انتخاب كنه. زن و مرد بايد براي انتخاب شغل، فرصتهاي يكساني در اختيار داشته باشن. يعني مرد و زن به يه ميزان بتونن از مزاياي ارتقاي شغلي استفاده كنن. هر دو بتونن از امكانات آموزشي يكسان استفاده كنن. هر دو حق مشاركت سياسي- اجتماعي داشته باشن. بتونن انتخاب كنن و انتخاب بشن. زن‌ها بايد به طور يكسان با مردها حق شركت در فعاليتهاي تفريحي، ورزشي و كليه زمينه‌هاي فرهنگي رو داشته باشن. خلاصه اين كه در برابر قانون يكسان باشن. - فقط همين؟😟 راحله اين قدر احساساتي شده بود كه متوجه لحن طعنه آميز عاطفه نشد: - نخير! من وقتي مي‌گم اين ضعيف بودن زن‌ها بر اساس تلقين و آموزش‌هاي غلطه، دليل دارم. يكي ديگه از بندهاي همين كنواسيون به دولت‌ها هشدار داده كه براي رفع تبعيض از زن ها، بايد حتي آموزش‌هايي كه نقش‌هاي يكساني رو به دخترها و پسرها القا مي‌كنه از سيستم آموزشي كشورها حذف بشن! چون اين آموزش‌ها به دخترها مي‌گه كه « دخترها اين طوري هستن و اين صفات دخترانه است. » و به پسرها مي‌گه كه «پسرها اين گونه اند و اين صفات پسرانه است.»! سمیه- خب كه چي؟🙁 اين دفعه سميه بود كه سوال كرد. راحله با تعجب گفت: - چرا متوجه نيستين؟ آخه اين آموزش‌ها نقش‌هايي كليشه اي رو بر اساس جنسيت القا مي‌كنن. هيچ كدومشون هم واقعي، طبيعي يا فطري نيستن؛ پس دولت‌ها بايد جلوي اين آموزش‌ها را بگيرن. نفسي تازه كرد و... ادامه دارد.... 📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇 ✒️http://eitaa.com/joinchat/1222508549C83b9156ee1
📚 ✨ 📚قسمت راحله- خلاصه اين كه اين نيست كه ما رو از مردها خلق كرده، اين كه ما رو . تمام تلاششون رو هم در طول تاريخ كردن كه اين ضعف به قوت و قدرت بدل نشه. تنها راهش اينه كه ما هم مثل زن‌هاي غرب به خودمون بياييم و براي به دست آوردن حقوقمون قيام كنيم. فاطمه نگاهش را به راحله دوخت؛ پُر سوال و مشكوك: - تو مطمئني كه فقط اين خود زن‌ها بودن كه براي به دست آوردن اين حقوق قيام كردن؟ راحله- متوجه نمي شم؟! فاطمه- آخه به نظر مي‌آد كه مسائل اقتصادي و خواست مردها هم در دادن اين حقوق به زن ها، بي تاثير نبوده؟ عاطفه ابروهايش را بالا كشيد، با بهت به بچه ها، نگاه‌هاي بريده اي كرد و گفت: - من كه گفتم تا خود مردها نخوان، هيچ اتفاقي توي اين دنيا نمي افته؛ حتي وقتي كه زن‌ها بخوان! فاطمه لبخند كوتاهي زد: - « ويل دورانت» در كتاب تاريخ تمدّنش گفته، اصل قضيه اينه كه حدود صد سال پيش كه كارخانه‌هاي مختلف در انگلستان به وجود اومدن، انگلستان با كمبود كارگر مواجه شد. زن‌ها هم به خاطر ساده بودن، كم توقّعي و دور بودن ازاخلاق‌هاي خشونت آميز، مورد توجه كارخانه دارها و سرمايه دارها قرار گرفتن. اما به زن‌ها اجازه نمي دادن پولي رو كه به دست مي‌آوردن، براي خودشون نگهداري يا خرج كنن. سميه فقط يك جمله گفت: - همون غربي كه از رنسانس ديدگاهش تغيير كرده بود، تا صد سال پيش حق مالكيت رو براي زن به رسميت نمي شناخت؟!😏 لحنش گزنده و طعنه آميز بود. راحله چيزي نگفت. احتمالاً حواسش بيشتر به ادامه حرف‌هاي فاطمه بود: - به هر جهت به خاطر همين قانون، زن‌ها هم نمي رفتن توي كارخانه‌ها كار كنن تا جيب مردها پرتر بشه. از طرف ديگه، سرمايه دارها كه به كارگرهاي ساده و قانعي مثل زن‌ها نياز داشتن، اين قانون رو به ضرر خودشون ديدن، به همين دليل قانوني رو در انگلستان تصويب كردن كه زن مالك پول خودش باشه. از همين جا بود كه پاي زن‌ها به كارخانه‌ها و اجتماع بيرون از خانه باز شد و از همون موقع، بقيه سرمايه دارهاي اروپايي هم يكي بعد از ديگري، فرياد آزادي و تساوي حقوق زن و مرد رو سر دادن. فهيمه با حالتي از تاسف گفت: - پس اون چيزي كه به زن‌ها داده شد، يه امتياز بود، نه حقي كه جزو حقوق اوليه اون‌ها بوده و از اون دريغ شده باشه. عاطفه ناگهان آخرين كشفش را اعلام كرد؛ آن هم با جوش و خروش عجيبي! - بچه ها! اين ميون يه چيز ديگه هم هست كه من بهش مشكوكم! كسي توجهي به عاطفه نكرد، ولي عاطفه ادامه داد: - معمولاً وقتي كه دو نفر رقيب همديگه ان، اگر امتيازي به يكي از اون دو تا داده بشه، طرف ديگه ناراحت مي‌شه. مثل خواهر و برادري كه با هم رقيبن. اگه به خواهر امتيازي يا چيزي داده بشه اون برادر حسود فريادش بالا مي‌ره. ولي براي امتياز دادن به زن ها، اين قدر كه مردها دم از دادن آزادي به زن ها مي‌زنن و شلوغ مي‌كنن خود زن‌ها چيزي نمي گن؛ يعني اين ميون اين قدر كه گير مردها مي‌آد، كمتر گيرِ خودِ زن‌ها مي‌آد! راحله از كنار چشم نگاهي به عاطفه كرد، ولي چيزي نگفت. هيچ كس حرفي نزد تا وقتي كه فاطمه گفت: - استادم يه موقع حرف جالبي مي‌زدن. مي‌گفتن كه اگر چه از سال ۱۹۲۰ به بعد حركت احقاق حقوق زنان در دنيا اوج گرفت و كارهاي زيادي هم انجام شد؛ از راهيابي زن‌ها به مقام‌هاي بالاي جامعه تا ورود آزادانه زن به كليه زواياي اجتماعي يا بروز شخصيت‌هاي برجسته از زنان در عرصه‌هاي مختلف علمي، سياسي، اجتماعي. به طوري كه اين فكر به وجود اومد كه مسئله زن و مشكل زن در جهان حل شده و زن هم دوشادوش مرد از كليه حقوق اجتماعي و نعمات زندگي برخورداره. ولي، اگه ما به عمق جوامع بشري، از جمله جوامع متمدن نگاه كنيم. مي‌بينيم واقعيت اينه كه زن امروز هم زير بار ستم تحميلي تاريخ قرار داره. حتي زنِ جامعه متمدن! راحله اعتراض كرد، با تعجب و حيرت: - اين ديگه چه حرفيه! ما اگه از ستم قديمي به زن حرف مي‌زديم، به خاطر اين بود كه اون رو از انسان نمي دونستن. از بسياري حقوق‌ها محروم بود. گفتم كه حتي حق حياتش به دست مرد بود. ولي امروز چي؟ امروز زن هم مثل مرد آزاده! پس چطور مي‌گي كه زير بار ستمه؟! فاطمه با آرامش خاصي گفت: - به خاطر اين كه فقط شكلش عوض شده!😊 - من كه سر در نمي يارم... ادامه دارد.... 📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇 ✒️http://eitaa.com/joinchat/1222508549C83b9156ee1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 ✨ 🔸فصل نهم🔸 📚قسمت - يعني اين كه امروزه هم اون طور كه بايد و شايد به جنبه‌هاي انساني زن توجه نمي كنن. مثلاً رسانه‌هاي غرب، مگر نه اين كه از جنبه‌هاي جسماني زن براي گرم كردن بازار مصرفشون استفاده مي‌كنن و ارزش رو فقط در زيبايي جسماني زن مي‌دونن. 👈اين يعني حذف كردن جنبه‌هاي روحي و معنوي زن.👉 انگار راحله مستاصل شده بود: - من نمي دونم چرا ماها فقط به جنبه‌هاي منفي غرب نگاه مي‌كنيم. مگه در غرب اين همه زنِ متخصص، دانشمند و سياستمدار نيست؟ اون‌ها هم ابزار سوء استفاده مردهان؟! فاطمه گفت: - به قول استادمون، ممكنه اون جا زن‌ها تو ميدون علم و سياست جلو هم برن، ولي به چه قيمتي؟👉🙁👈 به قيمت بدبخت شدن خيلي از زن‌هاي ديگه! به قيمت از هم پاشيده شدن نظام اجتماعي و خانواده ها، به قيمت رشد فساد، به قيمت تباه شده خانواده ها!👉 💭« به چه قيمتي؟، به چه قيمتي؟ » اين جمله مرتب در ذهنم زنگ مي‌زد: مثل يك آونگ جلوي چشم هايم تكان مي‌خورد. - « به چه قيمتي؟ » ... - به چه قيمتي؟ آخه به چه قيمتي مي‌خواي پيشرفت كني زن؟ پدر هنوزعصباني بود و سرش را توي دستهايش گرفت وساكت شد. چشمهايش را بسته بود. مادر هم در اتاق بود شام به دهن همه مان زهر شد. گذاشتم پدر كمي آرام شود، پرسيدم: - چرا نميذارين بره؟ چيزي نگفت. دوباره پرسيدم. باز هم جواب نداد. انگار اصلا نشنيده بود. آرام بازوهايش را گرفتم. يكهو انگار از خواب بلند شده باشد، از جايش پريد اولش انگار گيچ و سرگردان بود. ولي من را كه ديد كمي آرامتر شد: - چيزي مي‌خواستي؟ - گفتم چرا نميذارين بره؟ گيچ خيره شد به من! اشك توي چشمهايش جمع شده بود. - كي؟ - مامان رو ميگم. انگار كه تازه فهميده بود منظور من چيه؟ با تاسف سرش را تكان داد: - تو ديگه چرا؟ توديگه چرا مريم؟ باحيرت وكمي احساس خجالت پرسيدم: - منظورتون چيه؟ - چرا نبايد بزنم؟ - چون من براي تو دارم با اون درمي افتم. - به خاطر من؟! باورم نمي شود آنها به من هم فكر كنند.😒 تا آنجا كه يادم بود آنها به همه چيز فكرمي كردند الا به من! بابا شروع كرد به جمع كردن ظرف‌هاي روي ميز. انگار نمي خواهد به من نگاه كند. - آره! به خاطر تو! - ولي من به اون احتياجي ندارم. من كه كارهايم را خودم انجام مي‌دم. پس بود و نبودش براي من فرقي نداره! - اشتباه ميكني! هيچ بچه اي نيست كه به مادر احتياج نداشته باشد، حتي وقتي كه خودش پدر و مادر مي‌شه. اين رو بعد از مُردن خانم جانت فهميدم. راست مي‌گفت. خيلي وقتها بودنش به من دلگرمي ميداد. - با اين حال اگر به خاطر منه، من راضيم! بذارين بره. ادامه دارد.... 📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇 ✒️http://eitaa.com/joinchat/1222508549C83b9156ee1
📚 ✨ 📚قسمت دست از شستن ظرف‌ها كشيد و خيره شد به قاب! شيشه اش شكسته بود و مادر آورده بود تا بابا فردا ببرد درستش كند. روي ميز بود. يك عكس دسته جمعي رفته بوديم شمال، من هفت سالم بود. مامان من را به شدت بغل كرده بود و مي‌بوسيد. همه شاد و خوشحال بوديم. - نه اينكه همه اش به خاطر تو باشه! چيزهاي ديگه اي هم هست. صداي بابا من را از عكس جدا كرد. با شك پرسيدم: - راستش رو بگو! براي چي نمي زارين بره؟! - به خاطر تو! خودم و خودش. - من كه راضيم، خودش هم كه راضيه. فقط موندين شما، شما هم كه من غذاتون رو مي‌پزم و لباسهايتون رو تميز ميكنم. خلا صه به خونه ميرسم! - همين؟! - منظورتون چيه؟ مگه چيز ديگه اي هم هست؟ - فكر مي‌كني من اين همه سال بدون او ميتونستم دوام بيارم؟ بدون اون ميتونستم درزندگي‌ام اينقدر موفق باشم و پيشرفت كنم؟! تو فكر ميكني راحت بود شش ماه برم خارج و نبينمش؟ فكر ميكني بدون قرص آرام بخش مي‌تونستم دوري اون رو تحمل كنم. توي هر ماموريت، همه اميدم اين بود كه بعد از تمام شدن ماموريتم، بر مي‌گردم كنارش. هيچ وقت فكر نكرده بودم كه بابا و مامان همچنين روزهاي عاشقانه اي داشته باشند، بعد كه بيشتر فكر كردم و ياد گذشته‌هاي شاد و پرنشاطمان افتادم، بيشتر باورم شد. - ولي حالا كه بيشتر وقت‌ها با هم دعوا ميكنين؟! بالاخره نگاه خيره اش را از قاب گرفت و دوباره شروع به جمع كردن ظرفها. انگار ميخواست اين طوري جلوي بروز احساساتش را بگيرد. - براي همينه كه دل و دماغ كار كردن را ندارم و درجا ميزنم، ولي به جان خودش دوستش دارم. بشقاب را كمي تو هوا نگه داشت. مثل اينكه يادش رفته بود كه چكار ميكند! - مثل همون روزهاي اول، روزهاي دانشكده! خواستم سر حرف را بر گردانم. - راستي قرار بود يه دفعه ماجراي ازدواج تون رو برام تعريف كنين. بشقاب‌ها را گذاشت روي هم و همه را با هم جمع كرد. در حالي كه مي‌رفت توي آشپز خانه جواب داد: - حالا كه حال و حوصله اش را ندارم. يه وقت كه سر حال بودم بيا تا برات تعريف كنم. داستان جالبي داره! ظرف‌ها را گذاشت توي آشپز خانه و بر گشت. ظرف سوپ را برداشت. گفتم: - راستي! گفتين به خاطر خودش هم هست كه نمي ذارين بره. نگفتين چرا؟ ظرف سوپ را كه برداشته بود، دوباره گذاشت روي ميز. - چرا؟! معلومه! به خاطر اينكه اين كار داره اون رو از بين مي‌بره! داره مي‌كشدش! داره اون از ما مي‌گيره. - چرا؟ با حيرت خيره شد توي چشمام: - فكر مي‌كني كار آسونيه؟! اون كار داره اعصابش رو از بين مي‌بره. داره مثل موريانه از داخل مي‌خوردش، دار توي اين كار غرق مي‌شه! فكر وذكرش شده نقش بازي كردن، حتي توي زندگي واقعيش! حتي براي من! و اين را با چنان حالتي از نا باوري و آهسته گفت كه من شك كردم كه چه شنيد ه ام. - نمي دونم كِي خودشه و كِي نقشش؟ از كنار ميز رفت وسط اتاق، به طرف پاكت سيگار.... ادامه 👇👇
_اين هم از اعصاب و اخلاقش. از موقعي كه نقش‌هاي اول را مي‌گيره روز به روز بد اخلاقتر شده. سر كوچك ترين بهانه اي دعوا راه مي‌اندازه! پاكت سيگار را از وسط اتاق برداشت و خيره شد. چنان دقيق كه انگار دفعه اول بود آن رامي ديد: - اين هم از سيگار كشيدنش! يك نخ سيگار بيرون كشيد: - روز به روزبيشتر مي‌شه! بلند شدم ظرف سنگين كريستال سوپ را برداشتم. بابا سيگار رو آتش زد و پك محكمي زد: - اين سينماي لعنتي داره اونو از ما ميگيره. دستم لرزيد ظرف سوپ رها شد و افتاد روي ديس. صداي شكستن ديس چيني، بابا رو از جا پروند. بابا يه نگاهي به ظرف شكسته كرد و نگاهي به من كه گريه مي‌كردم. در اتاق باز شد مامان از لاي در نگاهي به بابا كرد كه سيگار مي‌كشيد ونگاهي به من داشتم كه گريه مي‌كردم ودر را محكم تر از قبل به هم كوبيد. * * * ضربه محكمي كه به كمرم خورد، من را از پدر جدا كرد... دوباره ميان بچه‌ها بودم. در يك سالن بزرگ در طبقه دوم حسينه اي در مشهد ضربه هم مال فهيمه بود. از كنارم رد مي‌شد و ساكش خورده بود به كمرم قبل از اينكه دردش را حس كنم، صداي فهيمه را شنيدم: - آخ ببخشيد مريم جون! از بس تند مي‌اومدم حواسم نبود. اين ساك سنگين،... چي بگم؟! دستي به سرم كشيد، لبخند من را كه ديد، خيالش را حت شد. نشست سر جايش. مجله اي از توي ساكش درآورد، صفحه اي را كه مي‌خواست پيدا كرد: - آهان! اين همان مقاله اي كه براتون گفتم. بزارين براتون بخونم تا ببينين در غرب چه خبره! از روش مي‌خونم كه دقيق و مطمئن باشه، (خشونت عليه زنان در جهان، مسئله اي جهاني است و در اغلب كشورهاي دنيا مشاهده مي‌شود. با تاسف ۷۵ درصد عاملان اين خشونت ها، همسران يا نزديكان آن‌ها هستند! در آلمان چهار ميليون زن، مورد اعمال زور و خشونت همسران خود هستند . ۹۰ درصد دختران ۱۲ تا ۱۶ ساله اي كه در اين كشور صاحب فرزند شده اند مورد سوء استفاده ي جنسي پدر و ناپدري يا يكي از اعضاي خانواده خود قرارگرفته اند. در نروژ ۲۵ درصد زنان مورد سوء استفاده ي نزديكان خود قرار گرفته اند. در آمريكا در هر ۶ دقيقه به يك زن تجاوز مي‌شود!) فاطمه خواندن فهيمه را قطع كرد: - نخون فهيمه جون! نخون عزيزم! شنيدن اين فاجعه‌ها فقط دل آدم رو به درد مياره و اعصابش را خورد ميكند. فهيمه گفت: - آخرش كه چي! بالاخره اين‌ها هم قسمتي از واقعيت زنها در غربه! گاه ما راجع به اون حرفي بزنيم، بايد راجع به تمام گوشه هايش حرف بزنيم. عاطفه هم به فاطمه اعتراض كرد: - بابا جون بزار بخونه ببينين دنيا دست كيه؟ بخون فهيمه جون! فاطمه در حالي كه سر رسيدش را باز مي‌كرد گفت: - پس قبل از اينكه بقيه ش را بخوني، بذارين من هم يك جمله از استادم بخونم. من خودم بارها اين جمله را خوانده بودم ولي حالا كه اين مقاله رو خواندي، منظور استادم را بهتر درك كردم. فهيمه پرسيد: - مگه چي گفتند؟ بذارين من هم مثل فهيمه از روي مطلبي كه يادداشت كردم بخونم تا دقيق تر با شه. مي‌فرمايند: (تمدن غرب از يك سو زن را مانند بيشتر ادوار تاريخي طرف ضعيف و مغلوب در مجموعه ي خانواده و جامعه دانسته و نگه داشته و از سوي ديگر با تحميل برهنگي دست تطاول جنس مرد را به شخصيت وي گشوده و با كمال تاسف او را در موارد زيادي در حد يك وسيله ي التذاذ تنزل داده و بزرگترين اهانت را به وي روا داشته است.) فهيمه دوباره مجله اش را باز كرد، - داستان جالبي هم در مورد ادغام زن و مرد در ارتش آمريكا گفته كه از مجله ي لار پوبليكاي ايتاليايي نقل كرده. بعد نگاهي به بچه‌ها كرد تا ببيند آن‌ها موافق هستند يا نه. تقريبا همه موافق بودند بجز فاطمه كه انگار هنوز هم به حرف‌هاي استادش فكر مي‌كرد... ادامه دارد.... 📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇 ✒️http://eitaa.com/joinchat/1222508549C83b9156ee1
📚 ✨ 📚قسمت فهيمه موافقت بچه‌ها را كه ديد خواندش را ادامه داد: _(از پايان ماه اكتبر سي نفر از سربازان وظيفه زن در گروهان صد وچهل وسوم تو پخانه ي ارتش آمريكا سوگند نظامي خود را شكستند و عليه سوء استفاده‌هاي وحشيانه جنسي، روابط نا مشروع، خشونت وتجاوزاتي كه عليه آنان و دوستان مونثشان كه از سوي مربيان و مقامات ارشد صورت مي‌گرفت. شكايت كردند، باشكوه ترين ارتش دنيا به ميدان جنگي نزول پيدا كرد كه هيچ دستور العملي سنتي نظامي در مقام مواجهه با آن نيست و اين ميدان همان مسائل ارتباطات دو جنس است.) مثل اين كه ثريا حوصله اش سر رفته بود. چون به فاطمه اشاره كرد و كتاب جلوي راحله را نشان داد. فاطمه از راحله اجازه گرفت و كتاب را سُراند طرف ثريا. فهيمه بدون اينكه اعتنايي به اين مسئله بكند، همچنان مقاله را مي‌خواند فهیمه-«ديويد ميل ؛ ژنرال باز نشسته اي كه كه دستور اعزام نيروهاي آمريكايي را به هائيتي صادر كرد، اعتراف ميكند: به خيال خودمان مشكل ادغام زنان و مردان را در نيروهاي مسلح حل كرده بوديم، ولي امروز بايد بپذيريم كه تنها آنرا سرپوش گذاشته بوديم. تزوير پنهاني كه سال‌ها كار همه را راحت كرده بود. چه براي زنان فيمينيسم نظريه پرداز طرفدار ادغام نظاميان زن و مرد كه از ارتش تك جنسي به عنوان آزمايشگاه بزرگ وآزادي و برابري جنسي بهره‌ها مي‌بردند و چه براي آقاياني كه به آن سربازان زن خجالت زده به چشم حرمسراي ستاره دار نگريسته بودند، اينك در اثر فرياد نه هزار زني كه در طول هفته با مراكز حمايتي جديد التاسيس تماس تلفني مي‌گيرند و تابه حال تعداد اين تماس‌ها به رقم بيش از چهل هزار مورد رسيده است، آشكار شده است. اكنون رفتارهايي از نوع رفتار گروهبان مرد پايگاه تگزاس كه سربازان تحت امرش چاره اي جز سكوت در برابر رفتارهاي جنايت كارانه اش ندارند عادي است. گروهباني كه شاگردان دختر تحت امر خود را به بهانه‌هاي كنترل بهداشتي مجبور به عريان شدن و پس از اعمال و رفتارهاي تحقير آميز و بازرسي بدني، دخترها را گلچين ميكند. » عاطفه نفسش را بيرون داد. پر صدا و پر هوا «پوف! » سرش را به نشانه ي تاسف تكان داد: - بيچاره ناصر الدين شاه! نگاه‌هاي حيرت زده بچه هادوره اش كرد. شانه اش رابه نشانه ناچاري تكان داد: عاطفه- منظورم اينه كه اون بيچاره اگه ميدونست كه روزي روزگاري، سيصد سال بعد، يه گروهبان ساده ميتونه به همين راحتي اين طوري اين همه دختر را گلچين كنه اون قدر زحمت حرمسراداري با اون همه خرج و مخارج را نميداد و بريز و بپاش رو به خودش نمي داد. بچه‌ها به لبخندي اكتفا كردند. سميه هم تاييد كرد: - واقعا هم اگه قديم الايام يه مرد به خاطر داشتن قدرت و پول مي‌تونست صدها زن رو تصاحب كنه و حرمسرا تشكيل بده و اين طوري به زنها ظلم ميكرد. امروزه با كمك سوغاتي‌هاي تمدن غرب، يه مرد فقط با داشتن ماشين و مقداري پول ميتونه هر طور استفاده اي از زن ببره. چيزهايي كه فتحعلي شاه و ناصر الدين شاه و هارون الرشيد با تمام دربارشون، حتي خوابش رو هم نمي تونستن ببنين. راحله حرفي نمي زد. فقط خود كارش را به طور متناوب ميكوبيد كف دست چپش. فاطمه درآمد كه: - بچه‌ها در طول تاريخ به زن خيلي ظلم شده. ولي ظلمي كه تمدن غرب هم به زن ميكنه رو دست كم نگيرن. راحله اعتراضي كرد: - آخه چه ظلمي؟! چرا اين قدر شلوغش ميكنين. اين فسادها توي تمام دنيا هست. مختص غرب هم كه نيست. فاطمه- فقط فسادها رو نمي گم. ولي آخه اين ظلم نيست كه زن رو به عنوان وسيله لذت جوي مردها در آوردند؟! اين كه به خاطر اشباع يكي از پست ترين خصلت‌ها و غرايز مادي بشر به زن مقام داده بشه وبه زن احترام بذارن، بزرگترين توهين وتحقير اون نيست؟! مي‌دونين چند وقت پيش فرديناند دريفوس، يكي از نماينده‌هاي مجلس ملي فرانسه گفته بود: «الان ديگه حرفه ي فاحشگي، عملي شخصي به حساب نمي آد. بلكه به شكل تجارت و حرفه اي منظم در آمده كه نماينده‌ها و دست اندر كاران اون سود كلاني به دست مي‌آرن. امروزه اين كار وكلايي داره كه دختر‌ها و دوشيزه‌ها را فراهم كنند تا به چنين مراكزي بفروشن. اين حرفه بازارهاي منظمي داره كه دختر‌ها و نوجوان‌ها به شكل كالاي تجارتي در اونها وارد و از اون جا صادر مي‌شن و بيشترين تقاضاي اين بازارها براي دختر‌هاي كمتر از ده ساله. » ادامه دارد.... 📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇 ✒️http://eitaa.com/joinchat/1222508549C83b9156ee1
📚 ✨ 📚قسمت فاطمه-اين‌ها حرفهاي دريفوس بود، ولي من بهش اضافه ميكنم كه اين يعني «فاجعه»، يعني «وقاحت»، يعني «جنايت» يعني كه غرب يه سيستم «برده داري نوين» راه انداخته كه انسانها رو در اون معامله مي‌كنند و اين انسانها ديگه هيچي از خودشون ندارن! اون چيزي كه در غرب اسمش رو گذ اشتن آزادي، در حقيقت آزادي مرد‌هاي هرزه از زن‌ها مي‌باشد. عاطفه خنديد: - پس اين همه شعار تساوي زن ومرد يعني كشك! فاطمه - اتفاقا مي‌خوام بگم كه اين تساوي فقط در وظايف و تكليفه! يعني اينكه هر كاري مرد مي‌كنه زن هم بايد بكنه. همون طور كه مرد عهده دار خرج خانواده است، زن هم بايد باشه. كار سنگين و سبك نداره! اون وقت كه زن‌ها توي ميدون رقابت نابرابر بايد پابه پاي مردها كار كنن و به هر كاري هم تن بدن، حتي خشن ترين كارها. حالا انصاف بگين در اين تساوي مرد بيشتر ضرر ميكنه يا زن؟! به بركت آزادي زن مرد امكان نوع لذت و سوء استفاده جنسي را داره و به اسم تساوي زن ومرد، هيچ وظيفه اي هم نسبت به اون نداره! راحله كلافه به نظر مي‌رسيد. اين سوالش به آخرين دست وپا زدن‌هاي يك غريق شبيه بود: راحله_ ولي شماها كدوم متفكر غربي رو سراغ دارين كه معتقد باشه زن از لحاظ ارزش‌هاي انساني كمتر از مَرده؟ _ هيچ متفكر و سياستمداري چنين چيزي رو نمي گه. چون اگه چنين حرفي رو بزنه، مورد اعتراض تمام دنيا قرار مي‌گيرن و كسي هم ديگه به حرفشون گوش نمي ده. ولي چيزي كه در عمل داره اتفاق مي‌افته، همينه! غربي‌ها نه فقط در زمينه كار و فعاليت‌هاي صنعتي، بلكه در زمينه ادبيات هم به زن ظلم كردند. شما امروز در آثار هنري، داستا نها، رمان ها، نقاشي‌ها و انواع كارهاي هنري نگاه كنين ببين چطوري به زن‌ها نگاه مي‌كنن! آيا جنبه‌هاي مثبت، ارزش‌هاي والا مثل روحيات مادرانه مورد توجه اند، يا جنبه‌هاي منفي؟ عواطف رقيق و اخلاق مهر آميزي كه خداي متعال در وجود زن قرار داده مورد توجه اند يا جنبه‌هاي شهواني و عشقي؟ راحله ديگر داشت در مي‌ماند، اين از نحوه ي سوال كردنش هم پيدا بود: - همه اين حرفها درست! من هم قبول دارم. ولي مي گم كه غلط عمل كردن يه گروهبان ارتش آمريكا، يا حتي تمام سياست مدارهاي كشورهاي غربي نميتونه به لحاظ تئوري، ارزش‌هاي نهضت فيمينيسم رو رد كنه. ما هم كاري نداريم كه اون‌ها خودشون چي كار كردن، ولي در تئوري كه مي‌تونيم از نظر‌هاي اون‌ها استفاده كنيم و زن امروزمون رو از این وضع خارج کنیم. 🔸فصل دهم🔸 فهيمه با نگاهي مشكوك پرسيد: -منظورت چه نوع فمينيسته؟ راحله با بهت و حيرت خيره شده بود به فهميمه. انگار سوال فهميمه را نشنيده بود. يا اين كه كسي بديهي ترين سوال عالم را از او پرسيده بود. فهميه سعي كرد بيشتر توضيح دهد: - منظورم اينكه كه كدوم فمينيسم؟ فمينيسم راديكال؟ فمينيسم فرامدرن؟ سوسيال فمينيسم؟ فمينيسم ليبرال؟ راحله كم كم داشت از گيجي بيرون مي‌آمد: - حالا چه فرقي دارن؟ مي‌دوني كه بالاخره همه شون طرفدار آزادي زن و احياي حقوق اون هستن ديگه! فهیمه- نه! قضيه اين قدرها هم كه فكر مي كني ساده نيست. عمده فمينيست‌ها معتقدند كه تفاوتي بين زن و مرد وجود نداره يا اگه هم تفاوتيه صرفا نوعي تفاوت‌هاي فيزيكي است كه منشا تفاوت‌هاي روحي و روان شناسي نمي شه. -درسته ديگه! - من نمي دونم. ولي فميميسم راديكال معتقده كه استعداد زن براي علم و تدريس و سايركارها نسبت به مرد بيشتره. - اين هم درسته! فاطمه مچ راحله و فمينيست‌ها رو يكجا گرفت... ادامه دارد.... 📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇 ✒️http://eitaa.com/joinchat/1222508549C83b9156ee1
📚دوستان امروز رمان با تاخیر ارسال میشه☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 ✨ قسمت -پس مگه نمي گفتين كه زن و مرد هيچ تفاوتي در استعدادها و مسائل روحي ندارند؟ حالا چطور شد كه استعداد زن‌ها بيشتر شد؟! فهميمه مهلت نداد كه راحله دنبال جواب بگردد: فهیمه-تازه اين فمينيست‌هاي راديكال مرد رو انسان ناقص و زن رو انسان كامل مي‌دونن! بچه‌ها هيجان زده بودند: -اوه.!! -اون‌ها معتقدن كه اگه عقيده به هر مسئله اي باعث وابستگي زن و مرد بشه بايد اون اعتقاد رو كنار گذاشت. سميه پرسيد: -مثلا؟ فهیمه-مثلا اگه اعتقاد به خبيث دانستن ارتباط شهواني زن با زن سبب بشه كه زن به جنس مرد وابسته بشه بايد اين اعتقاد رو كنار گذاشت. چون كه زن‌ها با عقيده به صحت همجنس بازي مي‌تونن براي ارتباط جنسي به مردها وابسته نباشن. سميه رنگ و رويش سرخ شد و زير لب چيزي گفت كه من نفهميدم. فقط صداي طعنه آميز عاطفه را شنيدم: -فقط همين؟! فهیمه-نه! باز هم هست! اگه بخواهي بازم برات مي‌گم. بعضي از فمينيست‌ها معتقدن كه نبايد معاد رو پذيرفت; چون معاد از نظر اون‌ها مسئله اي براي ارضاي حس جاودانگي خواهي روحه و اين مطالب با دنياي مردها مناسبت داره; زيرا زن‌ها براي كه مادر بشن و نسلي از خودشون به جا بذارن! در اين صورت ديگه نيازي به اعتقاد به مفهومي نظير ندارن سميه نگاه تندي به فاطمه كرد، انگار مي‌خواست اعتراض كند كه ( (هان! مي‌بيني به جاي زيارت چه مزخرفاتي توي گوشمون مي‌خونن. ) ) فكر مي‌كنم اعتراض راحله بايد بيشتر او را عصباني كرده باشه فاطمه-فهيمه چرا همه اش روي نقاط ضعف و نكات منفي فمينيسم مانورميدي؟ نكات مثبت هم كم نيست! راحله-چون كه اين هاواقعيت‌هايي ان كه وجود دارن. اگه قرار باشه ما راجع به فمينيسم حرفي بزنيم بايد اين‌ها رو مد نظر بگيريم. عاطفه خواست يك طوري به اين غائله پايان دهد: -حالا نكات مثبت رو هم تو بگو راحله! ما كه بخيل نيستيم! -مي دونين كه فمينيسم يكي از بزرگ ترين نهضت‌هاي اجتماعي آمريكاست. اين نهضت تونسته بعد از قرن‌ها زندگي زن‌هاي غرب و آمريكا رو از اين رو به اون رو كنه. حالا هم تو مراكز فرهنگي مهمي مثل دانشگاه‌ها بيشترين طرفدار رو داره. به طوري كه الان به عنوان فلسفه رسمي دانشگاه‌هاي مهم آمريكا دراومده! عاطفه چشمك خفيفي زد كه معلوم نيست براي كيست؟ شايد مي‌خواست كه سميه را آرام كند. سمیه-حالا چي چي ميگن اين فمينيست ها؟ -ببينين! مي‌دونين كه معناي اصطلاحي فمينيسم يعني علاقه بسيار به رفاه زنان و بهبود وضع زندگي اون‌ها از طريق فعاليتهاي اجتماعي! نمونه بارزش راحت تر شدن زندگي زن‌ها تو غربه و تلاش‌هايي كه باز هم داره انجام مي‌شه تا اين زندگي باز هم راحت تر و خوشايند تر باشه عاطفه-پس گوشت رو بده به من تا بهت بگم كه اگه هدف فمينيسم راحتي زن هاست,فكر نمي كنم تموم چيزهايي كه فمينيسم در اين چند سال براي زن‌ها انجام داده به اندازه اختراع ماشين لباسشويي ارزش داشته باشه. سميه پوزخندي زد. عاطفه چشمك ديگري زد و به بيانات خودش ادامه داد: عاطفه-متاسفانه خيلي از اين ماشين لباسشويي ها,جاروبرقي,چرخ گوشت برقي و بقيه چيزها رو مردها اختراع كردن,كه ظاهرا فمينيست‌ها همچين روي خوشي هم نسبت به مردها ندارن. راحله-ببين عاطفه مشكل تو اينه كه همه چيز رو به شوخي مي‌گيري,حتي جدي ترين چيزهارو! باز هم جواب عاطفه به همراه چشمك خفيفي بود: عاطفه-مشكل تو هم اينه راحله جون كه بعضي مسائل رو زيادي جدي مي‌گيري. حتي شوخي ترين چيزها رو. مثلا همين فمينيسم به نظر من شوخي كوچكي بوده كه يه موقع يكي از اين فيلسوف‌ها كرده و زن‌ها رو گذاشته سركار. تو هم حالا جدي گرفتي و فكر مي‌كني يه جايي يه خبري هست؟ نه خاله جون! هيچ جا خبري نيست. راحله انگشت‌هاي يك دستش را فشرد. تلق تلق! دندان هايش رو روي هم فشار داد و گفت: -يعني چي كه زن‌ها رو گذاشتن سركار؟ عاطفه-يعني همين ديگه عزيزم! ببين مي‌دوني كه فيلسوفي بوده كه زنش ازش طلا مي‌خواسته. اون فيلسوف بدبخت هم كه پول نداشته براش يه انگشتر ساده بخره يه همچين خزعبلاتي رو سر هم مي‌كنه و تحويل زنش مي‌ده و خانم رو مي‌فرسته دنبال نخود سياه! راحله نفس عميقي كشيد. سعي داشت خودش را كنترل كنه: -مشكل ما اينه كه با مسخرگي و خودمون رو به اون راه زدن سعي مي‌كنيم نقاط ضعف خودمون رو بپوشونيم. ولي زن‌هاي غربي با واقع نگري,از اين فرصت شكل گيري نهضت فمينيسم,استفاده كردن و خيلي از حقوقشون رو به دست آوردن فاطمه-مثلا چه حقوقي؟ اين سوال را فاطمه پرسيد. راحله به سمت فاطمه برگشت. ظاهرا بدش نمي آمد از دست عاطفه نجات پيدا كند. ادامه دارد.... 📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇 ✒️http://eitaa.com/joinchat/1222508549C83b9156ee1