☀️☀️ #دختران_آفتاب ☀️☀️
🔸فصل بيست و دوم🔸
قسمت #هفتاد_وشش
بخش یک
فاطمه- ... #ترس هم همين طوره ترس در وجود زنها يك #عامل_ايمني است و #آسيب_پذيري اون رو كم مي كنه. وجود اين ترس طبيعي باعث ميشه زن صحنه جنايت رو تا آخرين لحظه نگاه نكنه! و ممكنه در همين اخرين لحظهها اتفاقات ديگه اي بيفته كه روند ماجرا رو تغيير بده. پس اين احتمال در مورد زنها بيشتره كه تحت تاثير احساساتشون قرار بگيرن و قسمتي از واقعيت رو متوجه نشن، يا اگه متوجه شدن، دلشون به رحم بياد و اون رو بزرگ كنن يا اين كه به علت تهديد و ارعاب، از گفتن واقعيت منصرف بشن.
يادتونه كه يكي از اولين نكتههايي كه گفتيم اين بود كه نظام حقوقي خوب نظاميه كه واقعيتهاي وجودي و استعدادهاي مختلف افراد روبه رسميت بشناسه و اونها رو در وضع قوانينش مد نظر بگيره. درسته؟!
ظاهرا راحله قانع شده بود كه ديگر بحث را كش نداد. و گرنه اين راحله اي كه من در اين دو _سه روز شناخته بودم تا قانع نمي شد، كوتاه نمي آمد.
اما فهيمه كه همين چند دقيقه پيش طرف فاطمه بود و حرفهاي او را تاييد ميكرد، حالا برعكس شده! اين بار او بود كه سوال كرد:
- همه حرف هايت قبول! ولي به نظر من مسئله ديه زن و مرد خودش به تنهايي نشون دهنده تبعيضه كه بين زن ومرد در قوانين اسلامي وجود داره. چون كه ديه زن نصف مرده
فاطمه با خونسردي سوال كرد:
- خب به نظر تو چرا ديه زنها نصف مردهاست؟
فهيمه چند لحظه مكث كرد. انگار ترديد داشت. كمي دماغش را خاراند و بلاخره تصميمش را گرفت. منتها لحنش هنوز قاطع نبود:
- اگه ديه رو معادلي براي جبران از بين رفتن تمام يا جزئي از انساني بگيريم، اين نشون ميده كه ارزش زن از لحاظ انساني نيمي از ارزش مردهاست. البته در قوانين اسلام!😕
فاطمه - براي اين كه درست يا غلط بودن ادعاي تو ثابت بشه، بايد مشخص بشه كه آيا پول ديه بر اساس ارزش انسانس و معنوي افراد مشخص شده يا نه؟ ادعاي ما اينه كه ديه، پول جان و معادل ارزش انسان نيست.
فهیمه- صرف ادعا كه فايده نداره. من هم خيلي چيزها ميتونم ادعا بكنم.
فاطمه- دليل هم دارم.
👈دليل اول اين كه ديه زن و مرد تا يك سوم پول ديه كامل، كاملا با همديگه برابره، ولي اگر از يك سوم بگذره، تفاوت به وجود ميآد. در صورتي كه اگر بين جسم زن ومرد از لحاظ ارزش تفاوتي بود، بايد حتي در جزئي ترين مقدار ديه هم با همديگه فرق ميكردن.
👈دليل دوم اين كه، ارزش يه عالم بيشتره يا جاهل؟ خود قرآن ميگه كساني كه ميدونن وكساني كه نميدونن با هم يكسان نيستن. يعني ازحيث ارزش انساني عالم وجاهل تفاوت هست. اين رو كه مطمئنيم. ولي آيا ديه عالم با يه فرد معمولي فرق داره؟
عوض فهيمه، عاطفه بود كه جواب داد. جواب داد كه نه،
باز هم سوال كرد. از فهيمه پرسيد:
- راستي فهيمه بگو ببينم انگشتت رو چند ميفروشي؟😊
فهيمه سر در نمي آورد:
- يعني چي؟😧
فاطمه- يعني اين كه تو گفتي ديه قيمت بدن يا جان انسان هاست ديگه! منم از انگشت تو خوشم اومده، خيلي باريك و سفيد و قشنگه. ميخوام بدم به عموم تا بذاره پشت ويترين طلا فروشي اش! حالا بگو ببينم از چند شروع كنيم كه نه سيخ بسوزه، نه كباب؟!
ما تازه متوجه نكته ظريف وشوخي پر معناي او شديم. همه از اين معامله خنده شان گرفت.😄😃😁 فقط خود فهيمه بود كه هنوز گيچ مانده بود.😥 با حالتي كه انگار خيلي بهش برخورده است، به طرف بقيه برگشت
عاطفه - اين كارها يعني چي؟ چرا ميخندين؟! مگه نمي بينين داريم معامله ميكنيم؟ چند دقيقه دندون سر جيگر بذارين تا ما كارمون رو بكنيم، بعد هر ديوونه بازي كه ميخواين در بيارين! تازه الان اول معامله است. بعد از انگشت هم ميخوام پايش رو بخرم، براي دايیم، كفاشي داره. البته پاهاي فهيمه براي كفش بچگانه خوبه.😃
خنده بچهها بيشترشد. 😂😂حتي خود فهيمه هم پوز خندي زد.
📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇
✒️http://eitaa.com/joinchat/1222508549C83b9156ee1
☀️☀️ #دختران_آفتاب ☀☀️
قسمت #هفتاد_وهفت
- پس دليل پرداختن ديه چيه؟
فاطمه- اين طور كه تا حالا علما مشخص كردن، حكم پرداختن ديه بر اساس چند حكمته كه معلوم نيست حكمت قطعي هم باشن يا نه. يعني ممكنه كه حكمتهاي ديگه اي هم باشن كه تا الان به فكر علماي اسلامي نرسيده و در آينده كشف بشه. به هر جهت،
👈يكي از اين حكمتها اينه كه ديه پوليه كه پرداخت ميشه تا قسمتي از لطمه وزياني روكه به خانواده وارد شده جبران كنه. يعني اگه يه فردي دست يا پا و يا چشمش رو از دست بده، اين آسيب او رو از كار كردن باز ميداره. در اثركشته شدن فرد هم #ضربه_اقتصادي ديگه اي به خانواده وارد ميشه كه ديه در حقيقت قصد داره اون ضربه رو جبران كنه.
فهیمه- خب! اما اين چه ربطي به تفاوت ديه مرد و زن داره؟
فاطمه- تفاوتش اين جاست كه چون #مرد، #مسئول و #نان_آور خانواده است، يعني در حقيقت #باراقتصادي خانواده به دوش مرده، از كار افتادن يا از دست رفتن اون ضربه سنگين تري به خانواده وارد ميكنه. در حقيقت، ازدست رفتن زن بيشتر باعث لطمه عاطفي ميشه و از دست رفتن مرد باعث لطمه اقتصادي.
اين با راحله بود كه پرسيد:
- حالا اگه زني كار كنه وحتي مسئوليت نان اوري خانواده به عهده اش باشه، مثلا شوهر نداشته باشه، يا شوهرش از كار افتاده باشه. حالا با توجه به اين كه از دست دادن يه زن مساويه با از دست دادن نان اور خانواده، آيا ديه اون كامله؟
فاطمه- نه خير. من كه گفتم، اين بحث جبران زيان اقتصادي وارد شده به خانواده، يكي از حكمتهاي پرداخت ديه است، علت قطعي كه نيست. پس ما تا وقتي علت قطعي شرعي حكم رو ندونيم، به شرف اون چيزي كه فكر ميكنيم علت حكمه، حق نداريم احكام روتغيير بديم. در ثاني، قانون براي عموم مردم وضع ميشه. نبايد براي #موارداستثنايي قانون رو عوض كرد يا تبصره زد. قانون كه به اندازه تعداد افراد بشر، استثنا يا تبصره داشته باشه كه ديگه قانون نيست.
فهيمه فكر كرد وگفت:
- ببين به نظر تو اين مسخره نيست كه اگه پسر بچه ۹ ساله يه خانواده به قتل برسه، ديه اش كامله، ولي اگه مادر همين خانواده به قتل برسه، ديه اش نصف باشه. آخر زيان ازدست دادن اين بچه بيشتره يا مادرش؟!😕
فاطمه- فهيمه جان ما كه ديديم ديه به هيچ وجه #معادل_ارزش_انساني فرد نيست. پس مطمئن باش دليلش اين نيست. ببين اين قضيه هم پيچيده تر از اين حرف هاست. بذار خودم برات يه مثال ديگه بزنم. آيا زيان از دست رفتن مردي كه حقوقش ماهي ۵۰ هزار تومانه با كسي كه در آمدش ماهي پانصد هزار تومانه. يكيه؟!
- نه!🙁
- يعني اون كسي كه درآمدش ماهي پانصد هزار تومان بود، حالا اگه از دست بره خانوادش بيشتره زيان ميبينن ولي شارع ميگه كه ديه هر دوشون يكيه. چون اومده #حدمتوسطي رو در نظر گرفته كه بشه به #بيشترافرادجامعه_تعميم داد. تازه در نظر گرفتن اين مقدار متوسط هم براي توانايي بالقوه افراده. چون ممكنه همان پسر بچه اي كه در ۹سالگي از دست رفت، اگه بزرگ ميشد، سرمايه دار دنيا ميشد. وهمين طور بر عكس، اون كسي كه الان ماهي پانصد هزار تومان درآمدشه، ورشكست بشه و چند ماه بعد خانه نشين بشه پس دين توانايي بالقوه جنس رو در نظر ميگيره. وچون به خاطر تفاوت در استعداد زن ومرد، توانايي شون براي فعاليتهاي اقتصادي هم متفاوته، دين حد متوسط جنس مردها رو بيشتر از حد متوسط جنس زنها تعيين كرده.
عاطفه با عجله صحبت فاطمه رو قطع كرد:
- راستي بچهها يه چيز ديگه! ديه وقتي كه پرداخت ميشه، چه كسي اون رو دريافت ميكنه؟
سميه با اطمينان جواب داد:
- معلومه ديگه! خانواده مقتول!
عاطفه چشم هايش را به علامت تفكر كمي تنگ كرد:
- يعني اين كه اگه مقتول مرد باشه، ديه اش به زن وبچه اش ميرسه واگه مقتول زن باشه، ديه اش به شوهر وبچه هاش ميرسه. پس در حقيقت اون زن وبچه هاش دو برابر اون مرد وبچه هاش ديه ميگيرن.؟
فاطمه هم تاكيد كرد:
- بله! يكي از اشتباهات ما همينه كه فكر ميكنيم ديه حق مقتوله و به همين علت فكر ميكنيم كه حق زنها ضايع ميشه. در صورتي كه مقتول كه مرده، ديگه حقي نداره.
عاطفه با لحني جدي گفت:
- در حقيقت همون وقت كه مرده، حقش رو گرفت!
فاطمه- به هر جهت اون حق خانواده شه. به همين علته كه وقتي خانواده زني كه به قتل رسيده اگه بخوان قاتل رو قصاص كنن وقاتل مرد باشد بايد نيمي از ديه رو بپردازن. چون خانواده قاتل در اثر از دست دادن نان اور خانواده شان، لطمه بيشتري نسبت به خانواده مقتول ميخورن. در صورتي كه آن ها گناهي نكردن وبايد حقشون روبگيرن.
💭به نظر ميآمد ديگر حرفي براي گفتن نمانده، يعني بچهها قانع شده بودند؟! ولي انگار يك نفر بود كه هنوز هم ميخواست حرف بزند. راحله!
ادامه دارد....
#نویسندگان_آقایان_بانکی_دانشگر_رضایتمند
📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇
✒️http://eitaa.com/joinchat/1222508
☀️☀️ #دختران_آفتاب ☀️☀️
🔸فصل بيست وسوم🔸
قسمت #هفتاد_وهشت
راحله - همه حرفهايت قبول فاطمه. ما هم قبول ميكنيم كه نظام حقوقي اسلام، يه نظام عادلانه اس! هيچ ظلمي هم به زنها نشده و به هر جنسي با وظيفه هايش و استعدادهايش حقوقي داده شده ولي...
حرفش را قطع كرد. انگار مطمئن بود كه اين بار حق با اوست و بر خلاف اين كه به نظر ميرسيد بچهها از بهانه جوييهاي راحله خسته باشند، منتظر بودند تا ببينند او چه چيزي در چنته دارد. بالاخره بچهها به تنگ آمدند:
فهیمه- ولي چي؟
و راحله آخرين ضربه اش را وارد كرد:
- اون خطبه اي كه از حضرت علي در نهج البلاغه آمده رو چي ميگي؟ همان كه در اون ميگن زنها در عقل و ايمان و بهرههاي دنيوي نقص دارن!😐
اولين بار بود كه چنين حرفي را از قول حضرت علي ميشنيدم. به همين دليل خيلي تعجب كردم. 😳فهيمه و ثريا و عاطفه هم همين طور! 😳😳😳ولي سميه خيلي تعجب نكرد و فاطمه هم همچنان خونسرد و آرام باقي ماند. فاطمه گفت:
- خب!
راحله- آيا رد ميكني كه اين خطبه از حضرت علي است؟
مطمئن بودم كه الان فاطمه اين خطبه را رد ميكند يا دست كم ميگويد در سندش ترديدهايي وجود دارد. آخر اصلا با تصور من از حضرت علي جور در نمي آمد. اما فاطمه آن را رد نكرد.
- خير! من از اونايي نيستم كه تا حرف
عجيبي رو شنيدم، اون رو انكار كنم!
شايد هم از خطبههاي حضرت علي باشه! چون سيدرضي خودش حديث شناسه و اون رو در نهج البلاغه آورده. با اين جمله هم شروع كرده:
«ان النساء نواقص الايمان الحظوظ و...»
نمي دانستم فاطمه چگونه قبول كرده است حضرت علي درباره زنها اين حرفها را گفته باشند. پس گفتم:
- يعني ميخواي بگي خدا زن رو ناقص آفريده؟! اين كه همون حرف ارسطو شد كه خودت قبول نداشتي و ميگفت زنها ناقص اند!😟
فاطمه- هنوز هم قبول ندارم! مشكل ما اينه كه فكر ميكنيم معناي نقص در عربي هم مثل فارسيه.
من- مگه فرقي هم داره؟!
فاطمه- بله! شما در فارسي منظورتون از نقص چيه؟
من- معلومه! نقص يعني كمبود!
فاطمه- ولي در عربي معناش اين نيست. اگه به لغتنامهها مراجعه كنين، نقص رو (خسران من الحظ)معني ميكنند. يعني كاهش در بهره برداري(يا خلاصه تر، به معناي كم بهره گيريه نه كمبود! )
من- مگه چه فرقي داره؟!
فاطمه- ببين در روايات آمده:(اذا ثم العقل، نقص الكلام)يعني هر وقت عقل كامل شد، كلام كم ميشه. اين جا منظورش اين نيست كه هر كي عقلش كامل تره، كم تر ميتونه حرف بزنه! بلكه ميخواد بگه هر كس عقلش كامل ميشه، كم تر حرف ميزنه و اين با كمبود فرق ميكنه.
من- آخرش كه يكي ميشه!🙁
فاطمه- نه اتفاقا! مثلا اگه اردوي ما ۷۰۰۰۰۰ تومان هزينه داشته باشه و بودجه مون ۵۰۰۰۰۰ تومان باشه، ما فارسي زبانها ميگيم، نقص و كمبود داريم. ولي در عربي برعكسه! يعني اگه ۷۰۰۰۰۰ تومان بودجه داشته باشيم فقط ۵۰۰۰۰۰ تومانش رو خرج كنيم، اينجا عرب ميگه ناقصه! يعني كمتر از بودجه بهره گرفته!
راحله با لحني تند پرسيد:
- بالاخره اين نواقص العقول يعني چه؟😠
فاطمه- يعني نوع زنان كمبود عقل ندارند، بلكه از عقلي كه خداوند به طور يكسان در اختيار زن و مرد قرار داده، #كمتراستفاده_ميكنند!
سميه پرسيد:
- چي شده كه كمتر استفاده ميكنند؟
فاطمه- به خاطر اين كه خداوند همراه نعمت عقل به زن و مرد، نعمت #عواطف رو هم عنايت كرده و بارها ديده شده چه در مرد و چه در زن، عقل و عاطفه در برابر هم قرار گرفته اند، كه گاهي بايد ميدان را به عقل داد و گاهي به عواطف. ولي نوع زنان چون از عواطف سرشار برخوردارند و اين هم بخاطر نقش تربيتي و محبتي است كه به زن داده اند، باعث شده در تقابل عقل و عاطفه، عموما زنان طرف عاطفه رو گرفته و كمتر از عقل بهره بگيرن. از يك جنبه ديگه هم حضرت علي ميفرمايند كه عقل دو قسمته: عقل طبيعي و عقل تجربي. عقل تجربي قسمتي از عقله كه شخص بايد پرورش بده. حالا اون چيزي كه زنها معمولا از اون كمتر بهره برداري ميكنند، شايد همين عقل تجربيه. چرا كه زنها بيشتر وقتشون در خونه ميگذره و كمتر در ارتباطات اجتماعي هستند، تجربه كمتري در تدابير اجتماعي دارند. لذا از اين نظر هم كمتر از عقل تجربي شون بهره ميگيرند. البته ميبينيم كه قابل رفعه.
راحله هنوز معترض بود.
- اگه قابل رفعه چرا حضرت علي كل زنها رو مورد خطاب قرار داده اند؟
ادامه دارد....
#نویسندگان_آقایان_بانکی_دانشگر_رضایتمند
📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇
✒️http://eitaa.com/joinchat/1222508549C83b9156ee1
☀️☀️ #دختران_آفتاب ☀️☀️
🔸فصل بيست وچهارم🔸
قسمت #هفتاد_ونه
فاطمه- وقتي حضرت در مورد ادعاشون ميآرند مربوط به همه زن هاست. يا اين ادعا در مورد همه زنها صادقه كه انت هم درست نيست.👈 چونكه زنهايي مثل حضرت زهرا و حضرت زينب يقين داريم از اين قاعده مستثني اند. پس ميشه ❌حالت سوم❌ ديگه اي رو گفت.
❎ در اين حالت، منظور #طبيعت_اوليه_زنانه كه البته اين طبيعت با تربيت قابل تغيير و اصلاحه. ولي چون عموم زنها هم معلوم نيست بتونند كاملا اين حالت رو تغيير بدهند، گفتار حضرت، كلي بيان شده و هر زني ميتونه خودش رو از مصاديق اين جمله خارج كنه.
- در خصوص اون «نواقص الايمان»چه مي گويي؟
فاطمه - اين جا هم مثل قبلا، نقص به معناي ( (كاهش در بهره برداري) ) ست. نكته ديگر هم اين كه عبادت، اعماليه كه شخص مؤمن از روي ايمانش و براي تقرب به خدا انجام ميده. يعني در حقيقت عبادت بهره ايه كه شخص از ايمانش ميبره و ديگه اين كه نقص در اينجا يه مسئله كميه نه كيفي! يعني راجع به ميزان عبادت يا نماز و روزه است، نه كيفيت اون ها. اين كاهش در ميزان عبادت هم برمي گرده به همان جايز نبودن نماز و روزه در #ايام_عادت زن ها! يعني اينكه چون در اين ايام زنها نماز نمي خونن و روزه نمي گيرن،طبيعتا كشيه كمتري از ايمانشون ميبرن و كمتر
لذت عبادت رو ميچشن. در مورد جمله بعدي يعني نصف بودن ارث زنها هم قبلا هم توضيح داديم.
راحله طبق معمول چند لحظه مكث كرد. احتمالا داشت دوباره از نو روي حرفها ودلايل فاطمه فكر ميكرد. بالاخره هم در حالي كه كمي گرفته وناراحت به نظر ميرسيد، گفت:
- ببين فاطمه دلايل وتوضيحات تو درست! اما آخه هيچ كدوم از اين نقصها ومشكلاتي كه توگفتي تقصير خود زنها نيست. چيزيه كه درتكوين وساختار روح وجسم اونها ايجاد شده. آيا به نظر تو درسته كه حضرت علي كسي رابه خصوصيتي مذمت كنن كه اصلا تقصير خودش نيست وهيچ راه حلي هم نداره.
فاطمه نفس راحتي كشيد. به نظر ميرسيد از اين كه ميديد راحله تا همين جا هم از توضيحات او قانع شده، خوشحال است.
- اولا كه راه حل داره، ثانيا اين كه چرا حضرت علي موقع مذمت اون زنها دست روي خصوصيتهاي طبيعي ميذاره، برميگرده به اين كه گاهي ما موقع شماتت ومذمت شخصي به خصوصيتي اشاره ميكنيم. كه اگرچه دليل اصلي نيست، اما زمينه اي بوده براي به وجود اومدن اون نقصيه! مثلا شما به كسي ميگين ( (فلاني انساني مادي است) ) اين خصوصيتيه كه در ذات همه انسان هاست، ولي در مورد كساني به كار ميره كه اين صفت خاكي بودن ومادي بودن در اعمالشون نشون داده ميشه! يا ميگيم ( (فلاني عجول است! ) عجول بودن صفتيه كه در ذات همه انسانها است. منتها شما چه موقع اون رو به كار ميبريد؟ موقعي كه اين عجول بودن در رفتارهاي يه نفر نمايان بشه! والا خيليها در مرحله خودسازي وتهذيب نفس اين خصوصيت رو خودشون مهار ميكنن. حضرت علي هم در موقعيتي كه عقل صحابه و سپاهيان بازيچه دست احساسات تند يه زن شد، به همين امر اشاره ميكنن كه اون مردها حق نداشتن در اين مسئله از اون زن تبعيت كنن.
سمیه- پس به نظر تو ميشه اين نقصها رو جبران كرد يا اين خصوصيتها رو ازبين برد، نه؟
اين را سميه پرسيد.
فاطمه- بله در مورد نقص عقل ميشه با بالا بردن تدبير اجتماعي وجلوگيري از غلبه احساسات بر مسائل منطقي وعقلاني، از عقل تجربي هم استفاده كرد. در مورد نقص ايمان هم طبق رواياتي كه داريم زنها در ايامي که نمي تونن نماز بخونن يا روزه بگيرن، ميتونن با ذكر گفتن اون رو جبران كنن. ميبينين كه اون زن، به جاي مريض بودن اگه كمي خونسردي اش رو حفظ كرده بود، پول زيادي داشت. ولي متاسفانه اكثر زن ها، جز معدودي، به فكر استفاده از اين راهها نمي افتن وترجيح ميدن در همون وضعيتي بمونن كه هستن.
راحله تاكيد كرد:
- يعني اگه تعداد زنهايي كه تدبير، عقلانيتشون وميزان عبادت هاشون رو بالا ببرن، زياد بشه، اون وقت ديگه جمله حضرت علي در مورد اين زنها صادق نيست؟!
فاطمه هم تاكيد كرد:
- احتمالا اون كساني كه به طور فردي هم موفق به اين كار بشن، ديگه مصداق مذمت حضرت علي قرار نمي گيرن. البته يه چيز مهم ديگه رو هم بگم كه اين بحث فرهنگي مهمي داره. اين كه به علت خصوصيات اون زمان چون زنها كمتر در اجتماع حضور داشتن وتدبير اجتماعي آنها پايين تر بود، كمتر به اونها اعتماد ميشد ومثلا مردها رو از مشورت كردن با زنها پرهيز ميدادن. براي مثال، حديثي از معصوم داريم كه فرموده اند: ( (با زنان مشاوره نكنيد مگر ان كه تدبيرشان به تجربه برايتان ثابت شده باشد) ) واين حديث نشون ميده كه زنها هم ميتونن تدبيرشون رو زياد كنن.
ادامه دارد.... #نویسندگان_آقایان_بانکی_دانشگر_رضایتمند
📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇
✒️http://eitaa.com/joinchat/1222508549C83b9156ee1
☀️☀️ #دختران_آفتاب ☀️☀️
قسمت #هشتاد
فاطمه- ...بخصوص امروز كه به واسطه پيشرفت تكنولوژي وگستردگي رسانهها زنها راحت تر ميتونن خودشون رو از اين محدوديت نجات بدن.
راحله ديگر حرفي براي گفتن نداشت. انگار تا حدي خيالش راحت شده بود. اما بقيه بچهها قانع شده بودند.
عاطفه وسميه داشتند با همديگر پچ پچ ميكردند.
فاطمه نفس عميقي كشيد:
- بچهها من نمي دونم اين جوابها تا چه حد مي تونه ما رو به فلسفه عميق احكام اسلام راهنمايي كنه يا اين كه تا چه حد ميتونه ما رو راضي كنه. مسلما خيلي به ما كمك ميكنه، ولي شايد بعضي از ما باشيم كه با شنيدن اين جوابها قانع نشده باشيم.👈 ولي يه چيز رو فراموش نكنيم، اين كه #خداوند متعال حكيمه وحكيم هم #كاربيهوده نمي كنه. حتما در هر كار حكيم، #مصلحتوتدبيري هست، حتي اگر ما به اون پي نبريم. جوابهايي رو هم كه ما گفتيم از روز اول نبوده، بلكه در طول تاريخ، از صدر اسلام تا حالا انديشمندان اسلامي با همديگه بحث كردن، فكر كردن واين دلايل به نظرشون رسيده كه مسلما تنها دليل يا دليل قطعي نيست. كما اين كه در اينده هم كسان ديگه اي ميآن ودلايل ديگه اي ميآرن كه ممكنه بهتر از اين جوابها باشه.
👈ولي مسلما #حكمت قطعي اين احكام رو فقط خود #خدا ميدونه و #اوليايش! پس دليل نميشه كه ما فكر كنيم تنها حكمت يا دليل وضع اين احكام همينهايي بود كه ما گفتيم و هیچ. يا اگه دليل حكمي رو نفهميديم فكر كنيم كه اين نقص اونه. نه خير!
#نقص_علم_ماست_نه_اون_حكم. حالا با توجه به اين مقدمه چرا ما با چنين نگاه بد بينانه اي نسبت به احكام اسلامي نگاه ميكنيم وفكر ميكنيم احكامي که راجع به زن در دين اسلام اومده، نقص در دين وتوهين به ماست؟!
💭جوابي نبود. همه سرهايشان را پايين انداخته بودند. نگاه همه به زمين بود. نگاه من هم مثل خودم سر گردان بود. فكر ميكنم حق با فاطمه بود.
او در حقيقت پرده از زخمي برداشت كه در دلهاي همه ما بود. فقط در بعضي سطحي تر وبي خطرتر بود ودر بعضي ديگر عميق وكنه.
فاطمه نگاهش را روي چهرههاي بچهها چرخاند و دوباره به خودش بازگشت. اما اين بار سرش را بلند كرد ونگاهش را مستقيم به بچهها دوخت. انگار ميخواست با نگاهش سرهاي بچهها را بلند كند. صدايش هم بلند بود و مغرور:
فاطمه- ما امروز اين همه راجع به نظرات اسلام صحبت كرديم، چند روز قبل که بقيه نظريات رو بررسي كرديم. آيا شما هم مثل من عقيده ندارين كه #بهترين ودرخشان ترين نظريه راجع به زن، ديدگاه #اسلامه؟ پس چرا ما وبقيه دخترها و زنهاي جامعه فكر ميكنيم كه اسلام ديد خوبي نسبت به ما نداره؟ در حالي كه ما در اسلام بيشترين دليل رو داريم كه به زن بودن خودمون افتخار كنيم.
شما ببينين پيامبر وائمه چه تعابير زيبایی راجع به زن دارن. استاد ما كلام قشنگي از حضرت علي نقل ميكرد: (المراه ريحانه و ليست بقهرمانه) يعني (زن گل بهاري است، پشتكار يا كار گزار نيست! ) ببينين چه تعبير زيبايي راجع به زن به كار بردن! آدم با #گل چه كار ميكنه؟ اون رو بو ميكنه. نوازش ميكنه و به اون محبت ميكنه! شما كجاي دنيا، در كدام دين يا مكتب ديدين كه تعبيري به اين زيبايي به زن گفته باشن؟
اين تعبير ظرافت، لطافت، زيبايي وپر احساس بودن زن رو يكجا در خودش داره. به نظر من اين جمله بهترين، زيباترين وبليغ ترين بيانيه در دفاع از حقوق زنه. شما از اين تعابير تا دلتون بخواد در كلام ائمه وبزرگان دين پيدا ميكنين. حضرت سجاد در جايي از زنان به(بلور) تعبير ميكنه، چه قدر قشنگه! يا امام صادق (ع) در روايتي صفت (حسانات) يعني ( (جمع نيكي ها) ) رو در مورد #زن به كار ميبره.
حالا شما فقط يك تعبير از يه نظام فكري ديگه نشون بدين كه چنين توصيف زيبايي از زن كرده باشه.
مشخص بود كه فاطمه به شور آمده. ديگر روي پاي خود بند نبود. چنان حرف ميزد كه انگار براي جمعيت ده هزار نفري سخنراني ميكند.
فاطمه- عزيز من! به خدا اون كساني كه ميگن دين اسلام ضد زنه، دين اسلام به زنها بي احترامي كرده، دروغ ميگن؛ آگاهانه يا نا آگاهانه. برين رواياتي را كه به دست ما رسيده نگاه كنين كه از جنبههاي مختلفي به حمايت از زنها پرداختن. مثلا...
ادامه دارد.... #نویسندگان_آقایان_بانکی_دانشگر_رضایتمند
📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇
✒️http://eitaa.com/joinchat/1222508549C83b9156ee1
☀️☀️ #دختران_آفتاب ☀️☀️
🔸فصل بيست و پنجم🔸
قسمت #هشتاد_ویک
فاطمه-....برين رواياتي را كه به دست ما رسيده نگاه كنين كه از جنبههاي مختلفي به حمايت از زنها پرداختن.
🔺مثلا به پدر و مادرها سفارش كردن كه به فرزندان دخترشون بيشتر محبت كنن. دركتاب #وسايل_الشيعه كه از كتابهاي حديث مشهوره، فصلي در مورد مستحب بودن شروع تقسيم كردن هديهها وسوغاتيها از دخترهاست.
🔺احادیثي هستن كه در اون راجع به مقام مادر وتكريم اون صحبت كردن.
🔺احاديثي هستن راجع به نهي از طلاق دادن زن ها،
🔺احاديثي داريم كه در اون به مردها وعده داده شده كه اگر با زنها به خوبي ونيكي رفتار كنن، مقامات اخروي پيدا ميكنن.
🔺احاديثي هستن كه به مردهايي كه در مقابل اذيت و آزار زنها صبر داشته باشن و مقابله به مثل نكنن، وعده پاداش اخروي ميده.
🔺روايتهايي داريم كه در اونها به مردها توصيه شده در مسائل زناشويي، حال زنها رو رعايت كنن.
🔺حديثهاي بسيار زيادي هم داريم كه در مذمت خشونت عليه زنهاست. يا در قرآن هم وقتي ميخواد نمونه اي براي انسان با ايمان ذكر كنه، از ميان زنها ذكر ميكنه. اون هم دو زن رو، حضرت مريم كه در يك خانواده الهي بود وهمسر فرعون، كه زن شقي ترين مرد دنيا بود. يعني قرآن در صحنه تكامل و معنويت انساني، از پيامبر و مردان بزرگ مثال نمي زنه، بلكه از دو زن مثال ميزه.
فاطمه چند لحظه صبر كرد.
كمي ديگر بچهها را نگاه كرد. آرام آرام سرهاي بچهها بالا ميامد.
فاطمه - از طرف ديگه از لحاظ #عملي ما شخصيتي در اسلام داريم كه تجسم تمام اين حرف ها، تكريمها وارزش گذاري هاست.
🌸حضرت زهرا (س)🌸 بي اغراق، بزرگ ترين زن تاريخه كه تاريخ بشريت ميتونه به اون بباله. شما در طول تاريخ و در تمام اديان ديگه نگاه كنين، آيا دين ديگه اي هست كه تونسته باشه شخصيت زني رو ارائه كنه كه همپاي حضرت زهرا باشه؟
ممكنه حضرت مريم رو در دين مسيح مثال بزنيد. ولي من ميگم كه خيلي از اين فضايل و ويژگي هايي رو كه به بركت قرآن ونگاه اسلام راجع به حضرت مريم قائليم، خود مسيحيها و يهوديها قائل نيستن. يهوديها تعابيري راجع به حضرت مريم دارن كه من شرمم ميشه توي اين جمع عنوان كنم.
فاطمه نفسي تازه كرد.
براي اولين بار از اول بحث احساس كردم كه چشمهاي فاطمه ميدرخشيد.😊
- در عوض ما در اسلام 🌸حضرت زهرا.س.🌸 رو داريم! كوثر پيامبر! #كوثر يعني چه؟ يعني #خير فراوان، #بركت بي حد، #نعمت بي اندازه! « انا اعطيناك الكوثر» اصلا اين سوره به افتخار و بركت حضرت زهرا نازل شده! به پيامبر گفته ميشه كه به خاطر اعطا كردن اين« كوثر» براي ما قرباني كن. چنين تعبيري راجع به تولد پسر پيامبر وارد نشده.
اصلا تمام نسل پيامبر، تمام بركات پيامبر از ناحيه مقدس همين زن ادامه پيدا ميكنه، كدوم پدر ديگه اي در طول تاريخ، دست دخترش رو بوسيد؟ اون هم پدري مثل پيامبر! در دوره اي كه در تمام دنيا زنها بايد براي مردها ركاب ميگرفتن و در جامعه اي كه دخترها زنده به گور
مي شدن، پيامبر براي دخترشون ركاب ميگرفتن.
💖برخوردهاي حضرت علي با حضرت زهرا از يه طرف ديگه هم قابل توجهه. اين زن در دامن دين رشد پيدا كرد. اين رفتارها و برخوردها در اين دين توصيه شده.💖
عاطفه با لحني كاملا جدي كه از او بعيد بود پرسيد:
- فكر نمي كني كه حضرت زهرا معصوم بودن ويه استثنائن؟😟
فاطمه - پس برخورد پيامبر با خديجه رو چي ميگن؟ 😌تعابير پيامبر رو راجع به حضرت خديجه ببين. حتي مدتها بعد از وفات خديجه با اندوه از او ياد ميكردند،
يا برخورد امام حسن (ع) وحضرت ابالفضل (س) با حضرت زينب (س) اصلا اگه كمي دقت كنيم بسياري از مكاتب اجتماعي، در جامعه اي كه به وجود مياومدن، تحت تاثير فرهنگ جامعه عربستان جاهلي قرار نگرفت، بلكه نگاهش به « زن» كاملا مخالف فرهنگ رايج اون زمان عربستان و دنيا بود. ميدونين چرا؟
بذارين خودم جوابش رو بدم. براي اين كه به نظر من مهم ترين تفاوت و امتياز ويژه دين اسلام نسبت به بقيه مكاتب، كرامت و حيثيته كه به زن بخشيده! يعني اين قدر كه در اسلام به (زن) مسائل ومشكلاتش، حقوقش، هويتش و... توجه و راجع به اين صحبت شده، در هيچ مكتب وفرهنگ ديگه اي نشده.
ديگر حالا بچهها هم به شور و وجد آمده بودند انگار شور و وجد فاطمه به بقيه هم سرايت كرده بود. عاطفه كه مدتي نخنديده بود. تقريبا يك ساعت-حالا دوباره ميخنديد و شيطنت ميكرد. فاطمه لبخند رضايت بخشي زد. به نظر ميرسيد فقط مانده بود تا راحله هم حرفهاي فاطمه را تاييد كند:
- بله! البته بايد اعتراف كرد اسلام با اين كه در هزارو چهارصد سال قبل به وجود اومده حرفهاي خيلي خوبي زده ونسبت به زمان خودش، نظريات درخشاني هم داشته.
فاطمه جمله را اصلاح كرد:
ادامه دارد....
📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇
✒️http://eitaa.com/joinchat/1222508549C83b9156ee1
☀️☀️ #دختران_آفتاب ☀️☀️
قسمت #هشتاد_ودو
فاطمه جمله را اصلاح کرد:
- وهنوز هم ادامه داره، ميدونين چرا؟ چند وقت پيش با يكي از كساني كه از سوئد آمده بود صحبت ميكرديم، ميگفت در اروپا بيشتر كساني كه تازه به اسلام مشرف ميشن، زنن. ميگفت در سوئد ۹۰درصد اين نو مسلمانان، زنن. خب، اگه اسلام ديني ضد زن بود، در ميان زنها چنين استقبالي پيدا نمي كرد.
فاطمه دوباره مكث كرد. چشم هايش را بست و اين بار با چشمان بسته حرف زد. شايد خجالت ميكشيد.
- حالا ببين اين اسلام چه قدر مظلومه! ديني كه اين قدر به زنها كرامت و شرافت بخشيده، زن در پناه اون می تونه به چنان جايگاه رفيعي برسه، بايد در نگاه دختران ما امري مزاحم،😒 قيدي دست وپاگير 😔و مانعي بزرگ تلقي بشه. از ميان اين همه حقوقي كه براي زنها وضع شده و روايت هايي كه نقل شده ما دنبال مواردي ميگرديم كه فقط بهانه به دست ما بدن كه يا زنها رو بكوبيم يا دين رو كه ميگيم به زنها ظلم ميکنه. ولي هيچ كدوممون نمي آييم بگيم براي دخترها همين افتخار بس كه در اين دين، دخترها ۶سال زودتر از پسرها به سن تكليف ميرسن: يعني در حقيقت شش سال زودتر مخاطب خدا قرار ميگيرن، شش سال زودتر در بارگاه خداوندي شرف حضور پيدا ميكنن و با او هم صحبت ميشن. چرا فقط دنبال بهانه ميگرديم چرا؟😒
سميه جواب داد:
- شايد به اين علت كه #تحت_تاثيرتبليغات كساني هستيم كه مرتب ميخوان به ما #تلقين كنن در اسلام به زنها ظلم ميشه. كساني كه وانمود مي كنن تنها مدافع حقوق و هويت زنها خودشونن، درحالي كه اصلا اين طور نيست.😐
فاطمه- حالا ميدونين چرا دخترهاي ما اين قدر زود تحت تاثير اين تبليغات قرار ميگيرن. به خاطر اين كه شناختشون از اسلام، قوانينيش، احكامش و فضيلت هاش اين قدر محدوده كه به همين راحتي حرفها و شعارهاي اين تبليغات رو باور ميكنن.
من پرسيدم:
- حالا تو ميگي چاره كار چيه؟ چه كار ميتونيم بكنيم؟
فاطمه - ما اگه بخوايم نگاه جامعه رو به خودمون و به زنها #تغيير بديم، اول بايد اين تغيير رو در خودمون و در زنها و دخترهاي ديگه به وجود بياريم. باور كنين خارج كردن اين #باورهاي_غلط از ذهن و روح خود زنها به همان سختي خارج كردن اين باورها از فرهنگ جامعه است. تا موقعي هم كه بينشمون رو از اسلام تقويت نكنيم و واقعا خودمون رو در چهار چوب تعريفي كه از #هويت زن مسلمان كرده، قرار نديم، آفات زيادي ممكنه گريبانگيرمون بشه ونتيجه اش اينه كه 👈يا به دامن تحجر وخشك انديشي ميافتيم 👈و يا به دامن تجدد وبي بندوباري!
من الان به ياد يكي ديگه از صحبتهاي استاد عزيزم افتادم كه فكر ميكنم راهگشاي همه ما باشه. ايشون معتقد بودن زنها بايد چند خصوصيت رو مورد ملاحظه قرار بدن و به اون عمل كنن:
✅اول اين سطح بخاطر سنتهاي مختلف اجتماعي كه وجود داشته زنها بيشتر از مردها از يادگيري منابع اسلامي دور بودن، به همين دليل هم محروميت جنس زن از فرهنگ واقعي اسلام و دانشهاي بشري، بيش از محروميت مردهاست! وخلاصه اين كه تاكيد زيادي
روي تعليم وتربيت خانم ها داشتن.
✅دوم هم اين كه ميگفتن زنها بايد به خويشتن خودشون بر گردن، يعني بايد از باور غلطي كه از خودشون در ذهنشون به وجود اومده خارج بشن. چون اون كسي كه بايد شأن اسلامي زن رو بشناسه و از آن دفاع كنه، در درجه اول خود زن هان. بايد بدونن كه خدا و پيامبر درباره اونها چه قضاوتي دارن، از اونها چي ميخوان و مسئوليتشون چيه! بايد از اون چيزي كه اسلام از اونها خواسته، بتونن دفاع كنن. چون اگه اين كار رو نكنن، كساني كه به هيچ ارزشي پايبند نيستن، به خودشون اجازه ميدن كه به زن ستم كنن.
ادامه دارد....
❌ #نویسندگان_آقایان_بانکی_دانشگر_رضایتمند
📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇
✒️http://eitaa.com/joinchat/1222508549C83b9156ee1
☀️☀️ #دختران_آفتاب ☀️☀️
🔸فصل بيست و ششم🔸
قسمت #هشتاد_وسه
از در اتاق كه رفتم تو، ديدم بچهها لباس هايشان را پوشيده اند. فاطمه در حالي كه چادرش را روي سرش مرتب ميكرد، گفت:
- مريم جون! پس چرا معطلي! زود باش لباست رو بپوش. دير ميشه ها.
من- اقور بخير! كجا؟
فاطمه- با بچهها ميريم حرم ديگه! ديشب حرفش رو زديم يادت نيست؟😊
من- اوهوم! چرا تازه يادم اومد.
رفتم كنار ساك، و مسواك و خمير دندان را گذاشتم در جيبم.
- ولي من ميخواستم يه تلفن به مامانم اينا بزنم.
فاطمه- خب يه وقت ديگه بزن، الان ديگه وقتش نيست! همه منتظرن.
مثل هميشه هيچ كاري بي راهنمايي عاطفه به سر انجام نمي رسيد! انگار به فكر خودم نمي رسيد!
اون كه از دل من خبر نداشت. اون كه ديشب مثل من از فكر بابا و مامانش بي خوابي نكشيده.. دلشوره امانش را نبريده.. اون كه مثل من نگران اواضاع خانوادش نيست! بايد هم بلبل زباني كنه.
من- نمي شه! همين الان بايد تلفن بزنم تا خيالم راحت بشه وگرنه...😒
فاطمه ديگر نگذاشت ادامه بدهيم.
حرفم را قطع كرد. روي حرفش به بقيه بود.
- خب بچهها مهم نيست! شماها برين، من ميمونم با مريم ميريم زنگ بزنه خونه شون! اگه فرصت شد با هم ميآيم حرم وگرنه كه بر ميگرديم خونه ديگه. سميه ميدونه من توي حرم معمولا كجا ميرم. اگه اومديم، همون جا وعده مون باشه.
بچهها رفتند و فاطمه صبر كرد تا من آماده شدم. حدود بيست دقيقه اي معطل شد.
من- ميبخشي فاطمه جون! راضي به زحمتت نبودم.
فاطمه- دوباره كه رفتي روي خط تعارف مريم خانم.😊
من- تا مخابرات چه قدر راهه!
فاطمه- اين قدري نيست! نگران نباش.
تا مخابرات كمي صحبت كرديم. احساس ميكرديم از ديروز تا حالا بيشتر با هم صميمي شده ايم. مخابرات كمي شلوغ بود. بچه اي هم آنجا بود مرتب ونگ ميزد. مادر بيچاره اش هم عاصي شده بود كه با او چه كار كند.
من- آقا نوبت من نشد!
- عجله نكنين خانم. دو نفر ديگه هم جلوي شمان.
بعد از اون هم نوبت من بود. آن يك ربع به انداره يك ماه برايم طول كشيد. بلاخره نوبت من شد.
- خانم عطوفت! كابين دو. خانم عطوفت، تهران، كابين دو!
به زحمت از لابه لاي جمعيت راهي باز كردم تا رسيدم به كابين دو، باعجله گوشي را برداشتم.
- الو مامان!😢
صداي بوق ممتد تلفن كه هر دو ثانيه يك بار قطع ميشد، يك سطل آب يخ خالي ميكرد روي سرم فكر كردم شايد دارد كتاب ميخواند.😔 ولي بوق قطع نشد! شايد هم دارد روي نقش جديدش فكر ميكند. تمرين ميكند يا هر كار ديگه اي! ولي خيلي طولاني شد! هيچ فايدهاي نداشت. صداي آن بوق لعنتي قطع نمي شد. نكنه هنوز قهر باشه!
گوشي را گذاشتم سر جايش و آمدم بيرون. از مسئول مخابرات خواهش كردم كه اسم و شماره مرا دوباره در نوبت بگذارد.
- ممكنه يه ربعي طول بكشه ها.
من- مهم نيست صبر ميكنم!
رفتم طرف نيمكتي كه فاطمه نشسته بود. قرآن جيبي اش را درآورده بود و زير لب زمزمه ميكرد. سرش را بلند كرد.
فاطمه- چه طور شده؟
من- فعلا كسي نبود. شايد هم مادرم به كاري مشغوله كه تلفن رو بر نمي داره. قرار شد شماره رو دوباره برام بگيره. ولي يه ربعي طول ميكشه. ميخواي تو برو به كارهات برس. من خودم بعدا ميآم حرم.😒
دوباره قرآن كوچكش را باز كرد و آورد بالا.
- نه صبرمي كنم با هم ميريم.😊
خودم را انداختم روي نيمكت و سرم را تكيه دادم به ديوار، خدا را شكر كه آن مادر با آن بچه نق نقويش رفته بودند. سالن كمي ساكت تر شده بود. فقط صداي جيغ جيغ كساني كه توي كابين بودند، به گوش ميرسيد.
💭مادر را بگو! چه قدر از سرو صدا فراري بود. آن روزي هم كه ظرف سوپ از دستم رها شد و شكست، چند لحظه اي در را باز كرد. فكر ميكنم اصلا از شكستن ظرفها ناراحت نشد. فقط ازصدا جرينگ آنها عصباني شده بود. شايد هم فكر كرده بود كه اين دسته گل را بابا به آب داده. اما وقتي مرا ديد و لرزيدنم را، فقط نگاه كرد. شايد ديگر رويش نشد كه فرياد بكشد. فقط فريادش را به شكل امواجي در آورد و با نگاهش آنها را بر سر من و پدر كوبيد. بعد هم نوبت در بود كه محكم بسته شد. نتوانستم بيشتر از اين خودم را به بي خيالي بزنم. بالاخره بايد كاري ميكردم. اين زندگي، مال من هم بود. بايد كاري ميكردم.
چند لحظه بعد خود را جلوي در اتاق مادر پيدا كردم. در حالي كه دستم را مشت كرده بودم وبالا آورده بودم تا در بزنم. اما دوباره دستم را پايين آوردم. ترديد عجيبي به دلم چنگ انداخته بود: « واقعا تقصير كيه؟ مهم نبود. مهم اين بود كه اين داستان بايد زودتر تمام ميشد. »
دوباره دستم را بالا آوردم. ديگر معطل نكردم.
آن را به در كوبيدم. تق تق!....
ادامه دارد....
#نویسندگان_آقایان_بانکی_دانشگر_رضایتمند
📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇
✒️http://eitaa.com/joinchat/1222508549C83b9156ee1
☀️☀️ #دختران_آفتاب ☀️☀️
قسمت #هشتاد_وچهار
هيچ جوابي نيامد....
دوباره تكرار كردم. باز هم جوابي نيامد. براي سومين بار در زدم و اين بار گفتم:
- مادر! مادر! منم.
جوابي نبود. در را باز كردم و به داخل رفتم. از ديدن اوضاع اتاق متحير شدم. همه چيز به هم ريخته و آشفته بود. چمدان مادر روي تخت بود. لباس هايش هم گوشه وكنار افتاده بود. كجا ميخواست برود؟ باز هم قهر؟ نشستم كنارش روي تخت. تا حالا نديده بودم! اين گونه گريه كند. دلم برايش سوخت وكمي هم به سينما حسوديم شد. يعني مرا هم به اندازه سينما دوست دارد؟ اگر مرا هم يك هفته نبيند، همين قدر برايم دلتنگ ميشود؟ دست گذاشتم روي سرش و كمي موهايش را نوازش كردم.
- مادر! مادر! بس كن ديگه!
- برو دست از سرم بردار!
صدايش يك جوري بود. خشن و ملتمسانه!
- چرا ميخواي بري؟
سرش را بلند كرد. اين قدر تند و ناگهاني كه بي اراده دستم را كنار كشيدم.😒
- براي چي بمونم؟
ديگر از اون رگه ملتمسانه صدايش خبري نبود. شايد هم به همين علت صدايش اين قدر خشن به نظر ميآمد. شايد هم به خاطر گريه بود.
- به خاطر من، بابا وخودت!
خنده تمسخر آميزي كرد كه كمي از خشونت لحنش كم كرد.
- خودم؟! نه بابا، كي به من اهميت ميده؟ مگه كسي هم به فكر من هست؟!
من- معلومه. هم من، هم بابا!
سرش را به نشانه تاسف تكان داد.
- تو به فكر من نباش عزيزم! برو به فكر خودت باش كه پس فردا آخر وعاقبتت مثل من ميشه ميافتي زير دست يه مرد خودخواه، يه ذره هم بهت اهميت نمي ده.
يك لحظه خودم را در حالتي مثل مادر تصور كردم. زني كه از دست دخالتهاي بيجاي شوهر خود خواهش به تنگ آمده است وقصد دارد خانواده اش را ترك كند. آيا چنين روزي در انتظار من هم هست؟ اگر اين گونه باشد، چگونه خودم را براي چنين روزي آماده كنم؟ ولي بعد به ياد آوردم كه در اين مورد بخصوص خود من هم طرف پدر هستم. دلم نمي خواست مادر به خاطر كارش ما را ترك كند؟
من- چرا در مورد پدر اين طوري فكر ميكنين؟ باور كنين اون به فكر شماست. اون نگران سلامتي شماست. نگرانه كه شما با اين قدر كار كردن مريض بشين!
آن موقع، اين حرف را با اعتقاد كامل زدم. مادر خنديد، بلند تر از دفعه قبل. لحن خندهاش بيشتر طعنه آميز ومسخره بود. خندهاي عصبي كه ميخواست احساساتش راپشت آن پنهان كند!
- پس تو هم فريب زبون چرب ونرمش رو خوردي؟! توهم مثل بقيه زنها ساده و زود باوري. اي دختر! تمام زنها همين طورند، ساده و زود باور. فكر ميكنن كه مردها هم به سادگي و دلپاكي خودشونن. فكر ميكنن واقعا حرف مردها، حرفه! براي همين هم اين قدر زود فريب ميخورن. همينطور كه منم فريب زبون اون رو خوردم. همون روزهاي اول آشنايي مون. روزهاي دانشكده، اون موقع كه در گروه تئاتر بودم.
ادامه دارد....
#نویسندگان_آقایان_بانکی_دانشگر_رضایتمند
📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است....👇
✒️http://eitaa.com/joinchat/1222508549C83b9156ee1
☀️☀️#دختران_آفتاب☀️☀️
قسمت #هشتاد_وپنج
بخش اول
خنده تمسخر آميزش به لبخند خشكي مبدل شد. تاسف عميق در پشت آن لبخند پنهان شده بود كه دل را به درد ميآورد. نگاهش را جدي ترشده بود دوخت به عكس روي ميز آرايش، عكسي كه مال روز ازدواجشون بود.
- بهش گفتم: « من هنرمندم، يه بازيگر! به كارم هم علاقه دارم و ميخوام اون رو ادامه بدم. » گفت: « باشه! من مخالفتي ندارم. حتي دوست هم د ارم كه همسرم هنرمند باشه» گفتم: « من خواستگارهاي زيادي داشتم. پولدار و بي پول، تحصيلكرده، از همه مدلش. همه را رد كردم، فقط به خاطر اين كه با ادامه کار من مخالف بودن. » گفت: « من حتي تشويقتون هم ميكنم. خودم كمكتون ميكنم تا پيشرفت كنين. اصلا اگه دوست داشته باشين به يكي از دوست هام معرفيتون ميكنم. كارگردان سينماست. »
و بعد يكهو سرش را چرخاند به سمت من. صدايش بلندتر وعصبي تر شد.
- ولي از همون موقعي كه من، تو سينما پيشرفت كردم. از همون موقعي كه مشهور شدم، لجبازي هاش شروع شد هر دفعه به يه بهانه خواست جلوم رو بگيره. اما من صبر كردم و ايستادم. حالا كه دارم به آرزوهام ميرسم، حالا كه فقط يه قدم فاصله دارم، مانعم ميشه، چون كه « آقا » پشيمون شدن.😠
و بعد با تاسف سرش را تكان داد و به آرامي برد پايين. گونه چپش را گذاشت روي زانوهايش وخيره شد به من. يكهو دلم هوايش را كرد. دلم ميخواست ميتوانستم ببوسمش.
من- چرا اين قدر اين طرح رو دوست داري؟
همان طور كه صورتش روي زانوهايش بود، سرش را تكان داد:
-تو نمي توني بفهمي! اين همون كاريه كه مدت هاست آرزوش رو داشتم. يه نقش پيچيده بسيار عالي كه از عهده هر كسي بر نمي آد. همه چيزش عاليه! فيلمنامه، كارگردان، نقش من به عنوان نقش اول فيلمنامه، با اين فيلم، با اين نقش براي
هميشه تو سينما و ياد مردم موندگار ميشم. از اون فيلم هاييه كه از يادها نمي ره، براي هميشه! من هم براي هميشه تو خاطرهها ميمونم. دوباره از دو- سه سالي كه نقش هايم در سينما كم رنگ شده بود، ميتونم به اوج خودم برگردم.
اشتياق غريبي توي چشم هايش موج ميزد. وقتي در مورد فيلمش ونقشش حرف ميزد، صدايش از هيجان و خوشحالي ميلرزيد. دوباره به اين رقيب هميشگيم حسوديم شد. دلم ميخواست ميتوانستم بيشتر بشناسمش.
- نقش چي هست؟
- نقش يه مادر، يه مادر با تمام پيچيدگيها و دغدغه هاي خاص خودش. يه مادر كه چون دخترش رو درك نمي كنه، هر دوشون به مشكل بر ميخورن و در نهايت دوباره با كمك همديگه، خودشون رو پيدا ميكنن. يه نقش عاطفي تمام عيار. و پدرت داره تموم اين فرصتها رو از من ميگيره. چون يه موجود بي عاطفه است.
من- چرا اين طوري فكر ميكنين؟😢
- براي اين که اين طوري هست. اگه يه ذره عاطفه تو وجودش بود، اين طور منو تحقير و در بند نمي كرد. اين طور وجود منو ناديده نمي گرفت. احساسات و عواطف منو سركوب نمي كرد. اون يه موجود سرد و بي احساسه!😠
خداي من، چه طوري اون اين قدر بدبين شده بود؟!
- ولی باور كنين اون هنوز شما رو دوست داره! حتي معتقده كه همه زندگيش، حتي پيشرفت هايش به خاطر وجود شما بوده! ميگفت از موقعي كه شما كارهات بيشتر شده و كمي اوضاع خونه عوض شده اون هم موقعيتهاي كاريش رو از دست داده!
#نویسندگان_آقایان_بانکی_دانشگر_رضایتمند
📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇
✒️http://eitaa.com/joinchat/1222508549C83b9156ee1
☀️☀️ #دختران_آفتاب☀️☀️
قسمت #هشتاد_وشش
بخش اول
سرم درد گرفته بود.😣
چرا اصرار دارند اين زندگي را از هم بپاشند. ديگر چيزي متوجه نمي شدم. فقط مامان را ميديدم كه با عصبانيت حرف ميزد ولي صدايش را نمي شنيدم. اتاق ميچرخيد، سر من هم به همراهش. با دو تا دست محكم گرفتمش ولي باز هم نايستاد.
- نمي دونم!... به خدا نمي دونم! دست از سرم بردارين؛ برين هر كاري ميخوايين بكنين... من هيچي نمي گم. هيچي!... من كه نميدونم كدومتون درست ميگين! هيچي نمي گم... هيچي!😣
با صداي جيغ من، اتاق ايستاد! سرم هم ايستاد. مادر هم ايستاد؛ مات و متحير. گريه كنان وبا عجله دويدم بيرون!
از صداي در، بابا رويش را برگرداند. قبل از اين كه از گيجي بيرون بيايد، من رفته بودم توي اتاق خودم وصداي در به همه چيز پايان داد.
فاطمه- مريم! مريم جان! صدايت ميزنن.
«خانم عطوفت، تهران، كابين چهار»
پلك هايم را روي هم فشار دادم تا اشكي كه در چشمم جمع شده بود. بيرون نزند. ولي بدترشد. به كابين چهار رفتم.
گوشي را برداشتم، باز هم همان بوق آزاد تلفن بود كه مثل سوهان، اعصاب را خراش ميداد. پس مادر هنوز نيامده بود! آن روز بعد از دعوايش با پدر، از خانه رفت. حال و روز پدر هم دست كمي از يك مرده نداشت. جسدي كه صبحها ميرفت سر كار وشب مانده تر از صبح بر ميگشت. چيزي خورده يا نخورده، ميخوابيد. در همين يك هفته، به اندازه يك سال رنج كشيدم. وقتي فهميدم كه دانشگاه يك سفر اردويي به راه انداخته، ديگر معطل نكردم. چند تكيه از وسايل را برداشتم، نامه اي هم براي پدر نوشتم و از خانه زدم بيرون.
گوشي را با عصبانيت زدم سر جايش و آمدم بيرون. پشت در كابين با چهره متحير فاطمه مواجه شدم.😟
فاطمه- نبودن؟
سرم را بالا انداختم. از مخابرات كه بيرون آمدم، فاطمه ميخواست برود حرم.
اما من حال وحوصله نداشتم. ميخواستم تنها باشم.
- من ميرم حسينيه!
فاطمه- مگه نمي آي حرم؟😳
- نه! حالم خوب نيست.😣
كمي ترديد كرد:
- خب بيا حرم تا حالت خوب بشه.😊
- مرسي! سرم درد ميكنه. شما برو! من خودم بر ميگردم حسينيه!
ديگر معطل نكردم. بدون خداحافظي راه افتادم. فاطمه هم به دنبال من آمد.
من- فاطمه جان! خواهش ميكنم شما برو حرم. من مزاحمت نمي شم!
فاطمه- نه! كاري به تو نداره... فكر نمي كنم ديگه به بچهها برسيم. بچهها الان بر ميگردن حسينيه. آخه قرار شد همه قبل از ساعت ده برگردن. حالا هم كه ساعت نه و ربعه.
ديگر اصرار نكردم. دلم نمي آمد به فاطمه «نه» بگويم. چند قدمي كه رفتيم:
گفت:
- ديشب ديدم اومده بودي توي ايون وقدم ميزدي. انگار خوابت نمي برد.
- اوهوم!
فاطمه- مشكلي برات پيش اومده. از دست من كاري بر ميآد؟
مثل اين كه اصرار داشت به من نگاه نكند. به همه جا نگاه ميكرد به جز من، اين طوري من هم راحت تر بودم.
- هم « آره »! هم « نه»!😞
#نویسندگان_آقایان_بانکی_دانشگر_رضایتمند
📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇
✒️http://eitaa.com/joinchat/1222508549C83b9156ee1
✨پارت اول رمان های کانال👇
📚رمان 1👈 #یک_فنجان_عشق_مهمان_من_باشید ✨👇
✒️ eitaa.com/roman_mazhabi/9
📚رمان 2👈 #فنجانی_چای_با_خدا ✨👇
✒️ eitaa.com/roman_mazhabi/66
📚رمان 3👈 #از_جهنم_تا_بهشت ✨👇
✒️ eitaa.com/roman_mazhabi/480
📚رمان 4👈 #منو_به_یادت_بیار ✨👇
✒️ eitaa.com/roman_mazhabi/816
📚رمان 5👈 #طعم_سیب ✨👇
✒️ eitaa.com/roman_mazhabi/1103
📚رمان 6👈 #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا ✨👇
✒️ eitaa.com/roman_mazhabi/1493
📚 رمان 7👈 #دختران_آفتاب ✨👇
✒️ eitaa.com/roman_mazhabi/2031
📚 رمان 8👈 #زندگی_من
✒️ eitaa.com/roman_mazhabi/3115
📚رمان 9👈 #اینک_شوکران
✒️ eitaa.com/roman_mazhabi/4318
📚رمان 10👈 #خوابهای_قانونمند
✒️ eitaa.com/roman_mazhabi/4769
📚رمان 11👈 #عقیق
✒️ eitaa.com/roman_mazhabi/6006
📚رمان 12👈 #جان_شیعه_اهل_سنت
✒️ eitaa.com/roman_mazhabi/13948
📚دوستانتان را به کانال #رمان_مذهبی دعوت کنید✨👇
✒️http://eitaa.com/joinchat/1222508549C83b9156ee1