eitaa logo
📚رمان عاشــ❤ــقانه مَذهَـبـیٖ💕
2.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
793 ویدیو
31 فایل
🌸 💌رمان های #عـاشــــ‌مذهبی‌ـــقانه💝 💌کپی مطالب فقط با لینک کانال و نام نویسنده مجاز است🚫 💕 💌کانال دوم ما↓ @im_princess 💕
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 ❁ شخصی اولین بار که کلم دید، با خود گفت: حتما میوه‌ای درون این برگها است ✩ ‌اولین برگش‌ را کند تا به میوه برسد اما زیرش به برگ دیگری رسید. ↫ و زیر آن برگ یک برگ دیگر و... ❁ وقتی برگها تمام شدند متوجه شد میوه‌ای در کار نبود! ✩ آن زمان بود که دانست کلم مجموعه‌ی همین برگهاست. ❁ ما روزهای زندگی را تند تند ورق می‌زنیم ✩ و فکر می‌کنیم چیزی اونور روزها پنهان شده که باید به آن برسیم ↫ درحالی که همین روزها آن چیزی است که باید دریابیم و درکش کنیم! 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙 🌺 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
🔆 ✯ زن و شوهر کوشش کنند یکدیگر را به راه خدا هدایت کنند. ↫ یکدیگر را در راه مستقیم نگه دارند و حفظ کنند. ✯ این « تواصَوا بالحقِّ و تواصَوا بالصَّبرِ » را که خاصیّت مسلمانی است ↫ و مهمترین خصوصیت ایمان است، مدّنظر داشته باشند. 💻 سایت مقام معظم رهبری 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙 🌺 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❣ 💠 ۹۲ موهایم را به ارامے شانہ میزنم و دراینہ محو خاطراتے مے شوم ڪہ روے پرده ے چشمانم درحال اجرا است... آه حسرت از عمق دلم بلند مے شود... همان روزها بود ڪہ یحیے اعلام ڪرد ڪہ میخواهد برود.. ان روز چهره ے عموجواد و اذر دیدنے بود...و همینطور من ڪہ لقمہ ے شام دردهانم ماسید! همہ مات لبخند رضایتش بودیم.... همان دم بود ڪہ بہ احساس درونم ایمان اوردم! شڪم مبدل بہ یقین شد!!... او را دوست داشتم و دراین بحثے نبود!... موهایم را با یڪ تل عقب میدهم...موهایے بہ رنگ فندقے تیره... دیگر خبرے از ابشار طلایے نیست! خبرے از ربودن دلت نیست. اخر تویے نیستے ڪہ بخواهد دلت هم باشد...!! یادم مے اید یلدا ازسرمیز بلند شد و بہ اتاقش رفت و آذرهم دیگر لب بہ غذا نزد. چهارشنبه شب رسما مهمانے براے همه زهرشد... تواما چنان خبر اعزامت را دادے ڪہ گویے قراراست ڪت و شلوار دامادے تنت ڪنند!... من تنها بہ لبخندت خیره شدم... مات ... مثل یڪ عروسڪ چوبے دیگر حرڪت نڪردم.. نمیدانم ان لحظہ خودم راسرزنش ڪردم یانہ... ولے...دیگر مطمئن بودم ڪہ مهرت عجیب بہ جانم نشستہ!...توهمانے بودے ڪہ دستم راگرفتے و پروبالم دادے...همانے ڪہ علاقہ ام را بہ خوبے باور ڪرد و ناامیدے ام را شڪست!... چطور مے شد تورادوست نداشت!!؟؟.... دستم رازیر چانہ میزنم و دراینہ دقیق میشوم... زیر چشمانم گود افتاده... هرروز برایم تمثیل یڪ سال است... اگر چنین باشد ...ازرفتن تو قرنهاست ڪہ میگذرد... ❀✿ بادستمال لبم راپاڪ و بہ چشمان یحیے زل میزنم.. امیددارم ڪہ شوخے اش گرفتہ یاحرفش بے مزه ترین جوڪ سال باشد. عموبہ طرفش خم مے شود و تشر میزند: اعزام شے؟! بااجازه ڪے؟!!... سرش راپایین میندازد و لبش را بہ دندان میگیرد.اذر درحالیڪہ لبش از بغض میلرزد میگوید: یحیے مامان... چندباردیگہ میخواے مارو جون بہ لب ڪنے...عزیزم...قربون قدو بالات بشم... رفتے المان درستو تموم ڪردے ڪہ الان برے جنگ؟؟! هوفے میڪند و با ملایمت جواب میدهد:مادرمن... این چہ حرفیہ! ڪلے دڪتر و مهندس میرن و شب و روز خاڪ و دود میخورن...من بااونا چہ فرقے دارم؟! عمو_ هیچے! فقط عقل تو ڪلت نیست! یذره ام حرمت نگہ نمیدارے!..من باباتم راضے نیستم! پس بشین سرجات!... یحیے_ ببین پدرم....اونجورے ڪہ فڪر میڪنے نیست! فقط... عمو_ توگوش ڪن! من هیچ جورے فڪر نمیڪنم! ڪلا نمیخوام راجب این مسئله فڪ ڪنم!! الان جهاد واجب نیست...ڪسیم اعلام دفاع نڪرده و فریضہ الزامے نشده!...پس نطق نڪن! و بعد بشقابش را ڪنار میزند و دستش را روے پیشانے اش میگذارد. یحیے دست دراز میڪند و بشقاب عمو را دوباره جلو میڪشد.. _ تروخدا یدیقہ گوش ڪنید... حتما نباید هلمون بدن ڪہ!...وقتے یہ مسلمون ازهرجاے دنیا طلب ڪمڪ میڪنہ...من باید برم! این گفتہ من نیست...امیرال.... عمو_ ببین اقاعلے ع رو سرمن اصلا! پسر! چرا نمیفهمے؟!! من رضایت نداشتہ باشم حتے نمیتونے حج برے...هروقت مردم پاشو برو ..اصلا برے شهید شے ان شاءالله!!! اذر محڪم بہ صورتش میڪوبد _ اے واے اقاجواد...نگو تروقران.... براش ڪلے ارزو دارم... یحیے عصبے ازجا بلند مے شود و باصداے گرفتہ میگوید: پس این وسط ارزوے من چے میشہ؟!! من ڪارامو ڪردم...یمدت دیگہ هم بچہ ها میرن.... عمو ابروهاے پهنش درهم مے رود _ این ینے شمارو بخیر مارو بہ سلامت. هان؟ ینے باے باے همگے...حرف مامان بابامم ڪشڪہ!.. یحیے_ نہ!... من بدون احازه شما تاحالا اب نخوردم... اینبار هرطور شده راضیتون میڪنم.... یڪعمر گوش دادم و وظیفم بود... یڪبار لطف ڪنید و گوش بدید!!... بغضش را قورت میدهد و بہ اتاقش میرود... یسنا و یڪتا اذررا دلدارے میدهند و بعداز شام هم ڪنارعموجواد میشینند. همہ درسڪوت مشغول میشویم، یڪے میوه پوست میڪند و دیگرے بہ صفحہ ے تلویزیون خیره شده... همسران یسنا و یئتا بہ اتاق یحیے میروند...حدس میزنم میخواهند اورا راضے ڪنند...سردرنمے اورم. یڪ دفعہ چہ شد؟!...همة چیز ارام بود.. من تازه بہ بودنش عادت ڪرده ام! ... چادر رنگے ام را ڪمے جلو میڪشم و بہ ظرف میوه ام زل میزنم. ... ✍نویسنده:میم سادات هاشمی✨ ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━┓ 📚Sapp.ir/roman_mazhabi ┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛ ❤کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آی‌دی کانال مجاز است❤
🔰 آملی : ✬ استغفار یا برای دفع است یا برای رفع ، ✩ ما یک بهداشت داریم یک درمان. ↫ بهداشت برای این است که کسی مریض نشود ↫ و درمان برای این است که اگر کسی مریض شد سلامت خود را بازیابد. ✬ استغفار اولیای الهی این است که استغفار می کنند تا بیماری به طرف آنها نرود ✩ و استغفار ما درمانی است ؛ طلب مغفرت می کنیم تا مشکل ما حل شود. 📖 جلسه درس اخلاق 95/09/11 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙 🌺 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
💠 (۷) ❂ همه را متهم می‌کند ✫ در شرايطي ساختارها و ديگران را دليل ناكامي‌ها مي‌دانند ↫ كه تلاشي براي بهبود اوضاع نمیکنند. ❂ آنها درحالي به‌خاطر كثيفي خيابان‌ها شهرداري و مردم را متهم مي‌كنند ✫ كه خودشان به راحتي قوطي نوشابه‌شان را در جوي آب پرت مي‌كند. 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙 🌺 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا‌چجوری‌بہ‌پدیده‌های عالم‌نگاه‌ڪنہ؟ 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙 🌺 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
🔰 : ❈ هرجا حدیثی، آیه‌ای، دعایی بھ دلت خورد، بایست؛ ↫ مبادا یک وقت بگذری و بروی، صبر کن؛ ❈ رزقِ‌معنوی خیلی مخفی‌تر از رزق مادی است؛ ↫ یک نفر از دری، دیواری می‌گوید ↫ ودر حقیقت خداست؛ ↫ کھ با زبان دیگران با شما حرف می‌زند...! 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙 🌺 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
🔰 (ره): ✾ هیچ‌گاه‌ ↫ از ڪارها‌ مایوس‌ نشوید ✾ چون‌ ↫ همہ‌چیز‌ یڪ‌دفعہ‌ درست‌ نمےشود ✾ و ڪارهاے‌بزرگ‌ ↫ باید‌ بہ‌تدریج‌ صورت‌ گیرد. 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙 🌺 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
🔆 ✵ اگر بخواهید زندگی، زندگی خوبی باشد ↫ باید آن را از تشریفات و زوائد زندگی خالی کنید. ✵این که میگوئیم ۱۴ سکه مهریه بیشتر نباشد، ↫ نه برای این است که ۱۴ سکه بیشتر اشکالی ایجاد می کند ↫ نه،۱۴ هزار سکه هم باشد ازدواج اشکالی ندارد. فرقی ندارد. 【اما این برای این است که جنبه معنوی ازدواج غلبه پیدا کند بر جنبه مادی.】 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙 🌺 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙