eitaa logo
📚رمان عاشــ❤ــقانه مَذهَـبـیٖ💕
2.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
793 ویدیو
31 فایل
🌸 💌رمان های #عـاشــــ‌مذهبی‌ـــقانه💝 💌کپی مطالب فقط با لینک کانال و نام نویسنده مجاز است🚫 💕 💌کانال دوم ما↓ @im_princess 💕
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ پست ویژه 👤 خواب جالب استاد رائفی پور 💚 در مورد ظهور 👌 حتما ببینید و نشر دهید
⭕️ سهم ایران از نفت خود فقط ۹ درصد 💢 طبق قراردادی ننگین در دوران پهلوی، سهم ایران از درآمد نفت خود تنها ۹ درصد بود و مابقی توسط انگلیس به غارت می‌رفت. 🏷 روزنامه‌ی اطلاعات، ۱۳ اردیبهشت ۱۳۵۰ 🌻
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ 📚⇦♡♡⇨ 💕 💠 گلبرگ👈سوم با بہ پایان رسیدن مهمانے روح آزرده‌ے اسراء آرام گرفت،اما هنوز دلش براے همان پوزخند تمسخرآمیز محمدامین قنج مے رفت. محمد‌امین پسر جذابے بود و اسراء خیلے زود بہ این واقعیت اعتراف ڪرد.چرا ڪہ او غرورش را زیر بغض‌هاے گاه و بے گاهش دفن ڪرده بود و حال با این عشق غرورش بعد مدت‌ها سر باز ڪرده بود. عشق براے اسراء حس غریبے بود.آنقدر ڪہ از این حس مے ترسید. *** پشت پنجره ایستاد.بہ آسمان گرفتہ نگاه کرد.غروب روز جمعہ بہ خودے خود گرفتہ بود،حال آسمان ابرے هم با او همراهے مے ڪرد.انگار خوب مے دانست دل اسراء هم تنگ معشوق است.تقہ‌ای ڪہ بہ در خورد،اسراء را از حال و هواے سرد و دلگیرش بیرون آورد. سرش را چرخاند و متوجہ حضور محسن شد. لبخند همیشگے‌اش را برخلاف وجود متلاطمش بر لب نشاند و چند قدمے از پنجره فاصلہ گرفت.محسن با صدایے ڪہ تعجب از آن مے بارید گفت: تو ڪہ هنوز آماده نشدی ؟! با حرف برادر اسراء لحظہ ای در فڪر فرو رفت و بعد با متانت گفت: منو ببخش داداش،یادم رفت. محسن گفت: بیرون منتظرم زود آماده شو،بیا. با خروج محسن از اتاق اسراء با سرعت لباس‌هایش را عوض ڪرد و بہ حیاط رفت.محسن درب را برایش باز ڪرد و او در ماشین نشست.هوا تاریڪ شده بود و تا آمدن پدر چیزے نمانده بود. Sapp.ir/roman_mazhabi بہ سر ڪوچہ ڪہ رسیدند ماشین مدل بالایے جلوے راهشان را گرفت.با پیاده شدن راننده محسن عصبے گفت: اسراء‌جان ؛تو همین‌جا بمون من الان بر مے‌گردم. محسن از ماشین پیاده شد.از حرکت دست های محسن بہ راحتے مے شد فهمید ڪہ چقدر عصبی ست.اما انگار راننده زبان خوش حالے‌اش نبود،محسن ناچار دست بہ یقہ شد و دعواے سختے در گرفت.اسراء نگران از ماشین پیاده شد و صدا زد: محسن... اما از در پشت راننده پسرے جوان پیاده شد و بہ سمتش آمد.رو بہ‌روی اسراء ایستاد و گفت: خانم ڪوچولو اینقدر دست و پا نزن داداشت داره تاوان ڪاراش رو پس میده تو هم قراره قربانے مسخره بازے هاے داداش بزرگت بشے. با گفتن این حرف دستش را بر شانہ‌ے اسراء گذاشت او را بہ سمت خودش کشید،خود ڪنار رفت و اسراء با شدت بہ دیوار خورد. اسراء از شدت درد بہ خود پیچید مرد بہ قول خودش براے انتقام آمده بود.پسر دستش را بالا آورد و مشتے بہ صورت اسراء کوبید. از شدت ضربہ اسراء میتوانست طعم گس خون را در دهانش حس ڪند.حالت تهوع جایش را بہ تهوع داد و اسراء خون بالا آورد.چند ضربہ‌ی دیگر هم مهمان پهلو‌های نحیفش شد. اسراء دیگر حتی توان حرف زدن نداشت بہ سختے نفس مے‌ڪشید و زیر لب نام محسن را مے آورد.با فرار مهاجمان محسن ڪہ پیشانے‌اش زخمے شده بود و دستش در اثر ضربہ‌ے چاقو خون‌آلود بود جلوی اسراء زانو زد و با سرافڪندگے گفت:اسراء... اسراء... تحمل ڪن.همان‌موقع بود ڪہ پدر از راه رسید و با دیدن جگر‌گوشہ‌هایش در آن وضعیت آن ها را بہ بیمارستان رساند. ... ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━┓ 📚Sapp.ir/roman_mazhabi ┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛ ❤کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آی‌دی کانال مجاز است❤
14.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکم فرمانده: 💢جوانان،افسران جنگ نرم اند... دشمن، دو هدف را در دنبال میکند: 1⃣ میخواهد زنجیره تواصی به حق و صبر را قطع کند. 2⃣ اینکه حقایق را وارونه نشان دهد. 📲
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚫حتما حتما تا آخر ببینید 🚫 بهترین روش درمان ریزش مو از زبون بهترین 👨🏼‍⚕️ پزشکان ایران 🇮🇷 واقعا صحبت 🧑🏼‍🔬هاشون جالبه تا آخر ببینید 😱 این دارو 💊بسیار روش مقرون بصرفه ای 💸 برای درمان ریزش مو هست تا پانزدهم تیرماه میتونید این دوره رو با ۴۰٪ 😱 تخفیف واقعی + یک هدیه ناقابل تهیه کنید. برای مشاوره رایگان عدد 3 را به 10008443 پیامک کنید و منتظر تماس همکاران ما باشید. 🤳
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ 📚⇦♡♡⇨ 💕 💠 گلبرگ👈چهارم مادر نگران بر بالین فرزندش نشستہ بود و دعا مے خواند.صدمات وارده بہ اسراء خیلے بیشتر از محسن بود،زیرا محسن مے‌توانست از خودش دفاع ڪند اما اسراء هیچ دفاعے در برابر مهاجمان نداشت تا خود را از لگد هاے بے شمار آنها حفظ ڪند. بوے الڪل موجب شد پلڪ هاے سنگین اسراء تڪان بخورد و بعد از چندین ثانیہ دو گوی عسلے چشمانش از درد در اشڪ بغلتد.اسراء از بوے الڪل متنفر بود،اما فضاے بیمارستان سرشار از بوے الڪل بود و این باعث شد اسراء دچار حالت تهوع شود. در اتاق باز شد و زن عمو داخل آمد.درب اتاق نیمہ باز ماند و بوے رز بر بوے الڪل غالب شد.لحظہ‌ای اسراء همہ چیز را فراموش ڪرد و بہ در نیمہ باز خیره شد.انگار زن عمو متوجہ نگاه اسراء شد ڪہ محمد امین را بہ داخل دعوت ڪرد.اما محمدامین لج ڪرد؛هرچند لجبازی معشوق هم برای عاشق جذاب است. Sapp.ir/roman_mazhabi محمد امین بہ در باز اتاق تکیہ داد و خودش را با ساعتش مشغول ڪرد.انگار حتے لحظہ‌ای براے سلام و احوال پرسے وقت نداشت. *** با مرخص شدن اسراء و محسن در یڪ ،روز پدر و مادر جویاے قضیہ شدند.محسن سعے ڪرد ماجرا را با حالت طنز براے خانواده تعریف ڪند تا حال و هوایشان عوض شود: آقا خبر دارید ڪہ ما توی پایگاه بسیج واسہ امر بہ معروف و نهے از منڪر یہ ڪارایے هم میڪنیم.حالا ریا نشہ چون خودتون پرسیدید گفتم.درست یادم نمیاد ولے یہ روز براے تفریح با چند تا از بچہ‌هاے بسیج رفتیم یڪے از پارڪ‌هایے ڪہ اوضاعشون یہ ذره خیت بود.شوخے،شوخے پامون بہ نهے از منڪر باز شد و ڪارمون افتاد بہ یڪے از این زبون نفهماش ڪہ انگار پارتے کلفت داشت و بدجورے توی منڪر غلط میزد.حالا بیا و خوبے ڪن شروع ڪرد بہ فحش دادن و تهدید ڪردن.ما هم دست ڪم گرفتیمش تا اینڪہ چند بارے آدماش اومدن سراغمون و تهدیدمون ڪردن.تا همین چند روز پیش ڪہ تهدید شون رو عملے ڪردن.حالا یہ دعایے بڪنیم براے مریض هاے اسلام ڪہ سخت بہ دعاے ما محتاجن.خدایا خواهش میڪنم یہ دونہ از اون پس گردنے های خوشکلت بزن پس ڪلہ‌ے اون مریض‌ها. محسن دعا ڪرد و همگے با خنده آمین گفتند. ... ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━┓ 📚Sapp.ir/roman_mazhabi ┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛ ❤کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آی‌دی کانال مجاز است❤
🌿 شخصی از حضرت آیت الله بهجت پرسید : 💛نماز برایم مانند جریمه دادن است چه کنم ؟ ایشان فرمودند : زیاد بگویید : 🌸 وَ رَبُکَ الغَنیُّ ذوالرّحمه – سورۀ انعام،آیۀ 133 🌸 💛 « و پروردگار تو بی نیاز و رحمتگر است » 📚 گوهرهای حکیمانه،ص17
⸀🍂🌱˼.. .. 🧡] 🌿] ـ ـ ــ ــ ـ ـ ــ ــ ـ ـ ــ ــ ..🌳.. ‌قرآن‌ڪہ‌نگاھ‌ میڪردم .. دیدم‌ڪہ‌سورھ‌ۍ‌توبـہ‌بسم‌اللـہ‌ندارھ .. انگارڪہ‌میخواد‌بفھمونـہ‌نیاز ‌نیست‌ڪارۍ‌بڪنۍ .. فقط‌‌برگرد ...‹🍂
هر‌وقت‌مغرور‌شدی هر‌وقت‌مقام‌و‌پولے‌بدست‌آوردی هروقت‌دیدی‌همه‌بهت‌احترام‌مےگذارن هروقت‌ا‌زعبادت‌‌خداخجالت‌کشیدی هروقت‌توی‌درست‌پیشرفت‌کردی یا... با‌خودت‌زمزمه‌کن(هذا‌مِن‌فَضل‌ِ‌رَبی) یادت‌نره‌هرچے‌داری‌ازفضل‌خد‌اداری