#خودداری_از_گناه
🍃سعی کنید گناه نکنید، اول چیزی که قلب انسان را کدر میکند گناه است. همین کوچک شمردن گناه، بزرگترین گناه است. این که بگوییم این گناه کوچک چیزی نیست موجب می شود که قدم های بعدی برداشته شود..
یِخـواهشازجنـابِعزرائیل:|
عــزیزجـٰان
لطفامابچـھشیعـہهاروبا :
کرونا
سرطان
تصادف
مرگطبیعـے
انواعسکتـھها
انواعبیـماریهای
قلبـی
کلیوی
ریوی
وامثالھـمنکُش..!
ماشھادتمیخوایم🚶🏿♂💔..!
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
📚⇦♡#رز_سرد♡⇨ 💕
💠 گلبرگ👈هفدهم
با بہ پایان رسیدن مهلت صیغہے محرمیت انگار قلب اسراء از جا ڪنده شد.احساس ڪرد دیگر قرار نیست مالڪ مرد موردعلاقہاش باشد.اما باز امید بہ برگشت محمدامین بود ڪہ او را قوے تر مےڪرد.
آن روز بر روے مبل ڪنار مادر نشستہ بود و بہ همراه مادرش و محسن مشغول تماشاے فیلم بود،ڪہ صداے آیفون او را از جا پراند.خواست بلند شود اما محسن مانع شد و خودش بہ سمت آیفون رفت.
_بلہ بفرمایید...
اِ شمایید؟!بفرمایید تو بفرمایید و بدون تعلل دڪمہے در بازڪن را فشرد.
مادر بہ سمت پسرش برگشت و گفت:
ڪے بود مادر؟
محسن شانہاے بالا انداخت:
زن عمو الهام..
_زن عمو؟؟
اسراء بلند شد ڪہ برخاستنش همزمان شد با ورود زن عمو.
زن عمو سراسیمہ و با چهرهاے شاد و متبسم وارد شد.مادر با تعجب احوال پرسے ڪرد و دلیل آمدن زن عمو را آن هم بعد از چند ماه پرسید.زن عمو هم در جواب گفت:
پسرم برگشت.محمدامینم برگشت.
اسراء با لڪنت و در حالے ڪہ نمے دانست ڪلمات را چگونہ ڪنار هم بچیند گفت:
محم..محمد..محمدامے..امین...محمدامین؟
_آره زن عمو فدات بشہ.برگشتہ.
***
زن عمو آنقدر از بازگشت تنها پسرش خوشحال بود ڪہ مهمانے ترتیب داد.جلوے آینہ ایستاد و براے آخرین بار خودش را برانداز ڪرد.یڪ مانتوے سورمہاے ڪہ تا زانوانش مےآمد و روسرے آبے آسمانے روشن هم صورت مهربان و زیبایش را قاب گرفتہ بود.
با صداے غر غر ڪردن محسن دست از برانداز ڪردن خودش ڪشید و در حالے ڪہ چادرش را مرتب مےڪرد از اتاق بیرون رفت.
بہ خانہے عمو ڪہ رسیدند هنوز محمدامین نیامده بود.اسراء هم ڪہ انگار آن روز از هر وقت دیگرے عجول تر شده بود،خودش را با ڪار هاے آشپزخانہ مشغول ڪرد.مشغول ظرف شستن بود ڪہ مرضیہ با خوشحالے بہ آشپزخانہ آمد و گفت:
مامان...مامان...داداش اومد.
بہ دنبال حرف مرضیہ مادر و زن عمو از آشپزخانہ بیرون رفتند.اسراء آنقدر دستپاچہ شده بودڪہ تمام توانش را بہ ڪار گرفت تا خودش را بہ چهارچوب درب آشپزخانہ رساند.
زن عمو درحالے ڪہ گره روسرےاش را سفت مےڪرد درب را براے دردانہ پسرش گشود.
قبل از ورود محمدامین دخترے ڪہ حجاب چندان مناسبے نداشت،با عشوه و ناز وارد خانہ شد.
مانند ڪسے ڪہ سالهاست این خانواده را مےشناسد،زن عمو و مادر را در آغوش ڪشید.روبہ روے دوقلو ها ایستاد و با آنها هم صمیمانہ احوال پرسے ڪرد.همہ از ورود ناگهانے آن دختر متعجب بودند ڪہ..
بلاخره نوبت اسراء رسید.
دخترڪ جلوے اسراء توقف ڪرد و گفت:
باید اسراء باشے..مگہ نہ؟
سپس در حالے ڪہ دستش را جلو مے آورد ادامہ داد:
منم ارغوانم..خوشبختم.
اسراء مات و مبهوت بہ دست در هوا ماندهے دختر ڪہ حالا فهمیده بود نامش ارغوان است مےنگریست.این همان صدایے بود ڪہ پشت تلفن شنیده بود.
ارغوان هم بے تفاوت بہ حالات اسراء از ڪنارش رد شد و رفت.حالا محمدامین بود ڪہ وارد خانہ مےشد.جلوے مادرش ڪہ رسید گفت:
منو ببخشید ولے نامزدم ارغوان خیلے اصرار داشت امشب بیاد و باهاتون آشنا بشہ.
این را ڪہ گفت دنیا بر سر اسراء خراب شد.دیگر صدا ها را گنگ و نامفهوم مےشنید.چشمانش مرام سیاهے مےرفت.ترڪ هاے گذشتہ ڪار خود را ڪرده بودند.قلبش ناگهان شڪست و اسراء از درد بر زمین زانو زد.مادر بہ سمت تنها دخترش دوید و در حالے ڪہ او را بہ آغوش مےڪشید نالید:
خیلی بی وفایے محمدامین،خیلے.
{ نفَسم بندِ نفسهاے ڪسے هست ڪہ نیست... بے گُمان در دلِ من جاے ڪسے هست ڪہ نیست ...}
#ادامه_دارد...
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━┓
📚Sapp.ir/roman_mazhabi
┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
❤کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی کانال مجاز است❤
🚢🍒¦⇢ #تلنگرانہ
اگهبهمونبگن
اینچندروزروبهڪسیپیامنزن!😮
بیخیالِ
چڪڪردنتلگرامواینستاگرام شو
بههیچڪسزنگنزن!😯
اصلاچندروزموبایلتروبدهبهما...😳
چقــدربهمونسختمیگذره؟؟!!🤕😣
حالااگهبگنچندروز #قرآننخونچی؟!😮
چقدربهمونسختمیگذره؟!🤔
بانبودنِڪدومشبیشتراذیتمیشیم؟😏
نرسهاونروزڪهارتباطبا بقیهروبه
ارتباطباخداترجیحبدیم💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بامدادے ڪه تفاوت نڪند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشاے بهار🍃
🌸صوفے از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار
ڪه نه وقتست ڪه در خانه بخفتے بیڪار🍃
#سعدی
سلام ،صبح زیباتون سرشار از نیڪبختی
وبرڪت🌸🍃
🌹
•🌸🔌•
توگناهنڪن
ببینخداچجورۍحالتوجامیاره🌱
زندگیتوپرازوجودخودشمیڪنہ(:
- عصبےشدی؟!
+نفسبکشبگو:بیخیال،چیزیبگم ؛
امامزمانناراحتمیشه...☝🏻
- دلخورتکردن؟!
+بگو:خدامیبخشهمنممیبخشم
پسولشکن😌💖
- تهمتزدن؟
+آرومباشوتوضیحبده
بگو:بہائمههمخیلیتهمتازدن‼
- کلیپوعکسنامربوطخواستیببینی؟!
+بزنبیرونازصفحهبگو:مولامهمتره💔
- نامحرمنزدیکتبود؟
+بگو:مهدیزهرا(عج)خیݪےخوشگلتره
بیخیالبقیہ...ツ
○○○○○○○○○○○○○
زندگےقشنگترمیشہنه؟!
#بهخودمونبیایم🚶🏻♀
#صرفاجهتاطلاع🌱
ـــــــــــــــــــــــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
یهجورۍ
درسبخونکهچارهای
جزترورکردنتنداشتهباشنرفیق..🚶🏻♀
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
📚⇦♡#رز_سرد♡⇨ 💕
💠 گلبرگ👈هجدهم
پرستارها با برانڪارد اسراء را بہ راهرویے مےبردند ڪہ انتهایش یا مرگ بود و یا زندگانے.بےشڪ اگر اسراء خود بہ هوش بود مرگ را انتخاب مےڪرد و بہ پیش دایےجانش مےرفت تا اینقدر از این دنیا بے وفایے نبیند.
پرستار ها هر بار با یڪ درجہے متفاوت شوڪ مےدادند.تمام سعے خود را براے بازگرداندن اسراء بہ زندگے مےڪردند.غافل از اینڪہ او خودش خواهان این زندگے و سختے هایش نیست.اما هیچ چیز دست پرستار ها یا اسراء نبود؛بلڪہ معبود و معشوق اسراء صلاح او را بهتر از هر ڪسے مےدانست.با نمایان شدن خط هاے بالا و پایین و بزرگ و کوچک بر صفحہے مانیتور پرستار نفس راحتے ڪشید و دستگاه شوڪ را رها ڪرد.
مادر ،محسن و پدر ڪہ تازه از سرڪار بازگشتہ بود پشت پنجرهے اتاق نظارهگر مهربان دختر خانواده بودند.ڪاش ذرهای درڪ در وجود سرد محمدامین نهفتہ بود.
آن چند روزے ڪہ اسراء بہ دلیل ایست قلبے در بیمارستان بسترے بود حتےٰ عمو یا زن عمو بہ ملاقاتش نیامدند.
○●{در راه رسیدن بہ تو گیرم ڪہ بمیرم***اصلا بہ تو افتاد مسیرم ڪہ بمیرم.
یڪ قطرهے آبم ڪہ در اندیشہے دریا***افتادم و باید بپذیرم ڪہ بمیرم.
خاموش مڪن آتش افروختہام را *بگذار بمیرم ڪہ بمیرم ڪہ بمیرم.}○●
*
جر و بحث پدر و مادر بر سر موضوع محمدامین تمامے نداشت.یڪ ماهے از آن ماجرا ها مےگذشت.اسراء همہے آن یڪ ماه را ڪنج اتاقش ڪز ڪرده بود،هر چند محبتش نسبت بہ محمدامین هر روز ڪمتر و ڪمتر مےشد اما ضربہے روحے وارده بر جانش،او را حتےٰ از غذا خوردن وا مےداشت.
او روز بہ روز ضعیف تر مےشد تا اینڪہ شبے ،حوالے ساعت ۲ یا ۳ نیمہ شب از خواب برخاست.سایہ ی درختان بلند حیاط اتاق را پوشانده بود.مردے ڪنار پنجرهے اتاق ایستاده و نظاره گر حیاط خانہ بود.اسراء مرد را شناخت پس بے هیچ تعللے او را صدا زد:
دایے!شما اینجا چے ڪار مےڪنید؟
دایے بہ سوے خواهرزادهاش بازگشت و گفت:
اسراء جان،نڪنہ یادت بره چے گفتم.بہ خدا توڪل ڪن ڪہ قطعا ڪسے ڪہ بہ خدا توڪل مےڪند قدرتمند ترین مردم است.دست بردار از عشق نافرجامت دایے جان.
جملات آخر دایے در سرش اڪو شد و سایہاش در حالہاے از نور محو شد.
صداے اذان جاے تیڪ تاڪ ساعت را گرفت و اسراء را بیدار ڪرد.اسراء در حالے ڪہ چشمانش را ماساژ مےداد،تا بتواند راحت تر آنها را باز ڪند بر تخت نشست.آرامش خاصے وجودش را فرا گرفتہ بود.بلند شد و بعد از وضو روبہ قبلہے عشق ایستاد.نمازش را خواند و بر تخت دراز ڪشید.آنقدر بہ حرف هاے دایے فڪر ڪرد تا خواب پردهے نمایش چشمانش را انداخت.
با صداے مشاجرهے بین پدر و مادر از خواب پرید.
پدر_آخہ خانم من نمےشہ ڪہ نریم زشتہ.
مادر_حال دخترت بده زشت نیست؟اینڪہ پسرشون چهار ماه دخترمون رو دق داد و حالا هم با یہ دختر ڪہ معلوم نیست اصل و نسبش ڪیہ برگشتہ زشت نیست؟ڪار زشت رو اونا مےڪنن نہ ما.آخہ یڪے نیست بگہ آدم عاقل تو ڪہ دلت با یڪے دیگہاس چرا میاے دختر منو هوایے مےڪنے و بعد مےرے.
پدر_خانم بس ڪن این حرفا رو آخہ فامیلاے عروس نمےگن چرا عموے داماد نیست؟
مادر_نہخیر شما نمےخواد نگران باشے و از این حرفاے خالہ زنڪے سر هم ڪنے.بهت اطمینان مےدم هیچ اسمے از ما نبردن.
اسراء نتوانست تحمل ڪند و بعد از مرتب ڪردن سر و وضعش از اتاق بیرون رفت.محسن ڪہ تا آن موقع نظارهگر دعوا بود سعے ڪرد اسراء را بہ اتاق باز گرداند اما اسراء قبول نڪرد و در جواب بگو مگو هاے پدر و مادر گفت:
با خیال راحت برید مراسم عقد.نمے خواد نگران من باشید.من دیگہ نمےخوام بهش فڪر ڪنم.
این را گفت و بہ اتاقش بازگشت.حال راضے ڪردن مادر راحت تر شده بود.پدر هم ڪہ شگرد هاے خاص خودش را داشت همسرش را راضے بہ رفتن ڪرد.
همہ بہ مهمانے رفتند و اسراء با یڪ دنیا فڪر و خیال تنها ماند.
#ادامه_دارد...
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━┓
📚Sapp.ir/roman_mazhabi
┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
❤کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی کانال مجاز است❤
🚫❌هشــدارفورۍ....!❌🚫
🚫❌هشــدارفورۍ....!❌🚫
‼‼مشترڪگرامۍ...!‼‼
شما%85حجمبستهویژهسیروزهاستفاده از
#رحمٺخاصخداوندرامصرفکردهايدو
تنها3روزدیگرازحجمبستهباقیمانده اسٺ.
پس از به پایان رسیدن حجم باقی مانده، و پس از آن عبادات با نرخ عادی محاسبه خواهد شد.
یعنی از این پس
_نه سوره برابر ختم قرآن..!
_نه نفس هایتان تسبیح..!
_نه خواب هایتان عبادت...!
_نه دعاهایتان مستجاب...!
وتمديد این بسته امکان پذیر نخواهد بود.
لطفا از روزهای باقی مانده، کمال استفاده را بنمایید.🌸!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دخترای ما بازیچه شما نیستن !
ـ #حاجکمال 💣🌱
7.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💣🏷 | رئیس جمهور تدارکاتچی
مگه داریم ؟ مگه میشه؟
- تقریبا همهچیز فقطرهبرنیست !
#اختیاراترئیسجمهور