May 11
[ پارت 7 ]
آراد مجلسی پوشیده بود(چون آوا جونش دوس داره)
کت و شلوار مشکی با پیرهن سفید عطرش خیلی خوشبو بود ...
اما آیهان اسپرت پوشیده بود شلوار جین با یه هودی سفید ...
من وارد اتاق شدم...
چون تم قرمز و مشکی بود من یه پیرهن کوتاه تا بالای زانوی قرمز پرنسسی شاین دار بود با کفشهای پاشنه بلند مشکی و کیف مشکی با دو تا گیره پاپیونی کوچولو مشکی ...
جلوی میز نشستم آرایش کنم یه رژ قرمز آلبالویی با رژ گونه قرمز کمرنگ سایه و یکم گیلیتر بالای چشام زدم و موهای بلندمو اتو کردم و باز گذاشتم
و تمام
...
May 11
[پارت 8]
من بودم، آیهان ،آراد، علیرضا (داداش آوا)
آراد زنگ زد به آوا که بیا باغ کار واجب باهات دارم...
آوا اومد ...
خیلی سوپرایز شد از در اومد آراد رفت بغلش کرد منم رفتم جلو تبریک گفتم و بغلش کردم...
آراد ،آوا رو برد خونه تا آوا لباساش رو عوض کنه بعد حدود یه ساعت بعد آوا و آراد با هم اومدن
آوا یه پیرهن مشکی بالای زانو با کیف و کفش قرمز که با تم ست بود پوشیده بود موهای فرش رو هم اتو کرده بود تا صاف بشه و بازش گذاشته بود (چون خانم از موهای فرش بدش میاد)
تو اون مدتی که آوا و آراد نبودن بقیه مهمونها هم اومدن
همین که وارد باغ شدن و از ماشین پیاده شدن...
آراد با یه نفر چشم تو چشم شد که من نمیشناختمش انگار که ازش ترسیده بود یا تعجب کرده بود یا یه همچین چیزی...
...
هدایت شده از فرزندان ماه✨🌙🪄
فرزندان ماه✨🌙🪄
پروفایل،استایل،بیو،مدل مو و...دخترانه🤍💅🏻
https://eitaa.com/childrenofthemoon_2025
بچها این لینک کاناله لطفا به دوستاتو پیشنهاد کنید یه سر بزنن🙏🏻✨
[ پارت 9 ]
وقتی که دیدش دست آوا رو گرفت و با همدیگه اومدن سمت ما شروع کردن با مهمونها سلام و علیک کردن ...
تو اون زمان اون دختره که آراد ازش ترسیده بود همش داشت آراد رو نگاه میکرد و یه خنده شیطانی رو لبش بود
والا منم ازش ترسیدم و حس خوبی نسبت بهش نداشتم ...
ولی از حق نگذریم خوشگل بود یه شلوارک کوتاه مشکی با تاپ قرمز و آرایش لایت و ملایم داشت
...
[ پارت 10 ]
مهمونی که آراد براش گرفته بود واقعاً خوب بود خوب که نه بینظیر بود...
برای اینکه تم قرمز و مشکی بود بادکنکها رو دیزاینر مشکی و قرمز روی یه استند نیم دایره شکل گذاشته بود...
کیکش هم که وانیل بود (چون آوا خانم شکلات دوست نداره)
داخلش وانیل بود و روش با فوندانت گل رز قرمز و مشکی تزیین شده بود...
بعد از اینکه سلام و احوالپرسی با مهمونا تموم شد آراد و آیهان و علیرضا و ...
دور میز جمع شدن به مش*روب خوردن...
خیلی ترسیدم...
قیافه آوا هم از ۱۰ کیلومتری داد میزد که نگرانه ...
رفتیم سر میز در گوش علیرضا و آراد و آیهان گفتیم که لطفاً کم بخورید
اونا هم گفتن: باشه
ولی گوش منو و آوا از این حرفا پر بود...
باشه های الکی بعد از اینکه خوردن مش*روب مبارکشون تموم شد رفتیم که برقصیم
...