[ پارت 9 ]
وقتی که دیدش دست آوا رو گرفت و با همدیگه اومدن سمت ما شروع کردن با مهمونها سلام و علیک کردن ...
تو اون زمان اون دختره که آراد ازش ترسیده بود همش داشت آراد رو نگاه میکرد و یه خنده شیطانی رو لبش بود
والا منم ازش ترسیدم و حس خوبی نسبت بهش نداشتم ...
ولی از حق نگذریم خوشگل بود یه شلوارک کوتاه مشکی با تاپ قرمز و آرایش لایت و ملایم داشت
...
[ پارت 10 ]
مهمونی که آراد براش گرفته بود واقعاً خوب بود خوب که نه بینظیر بود...
برای اینکه تم قرمز و مشکی بود بادکنکها رو دیزاینر مشکی و قرمز روی یه استند نیم دایره شکل گذاشته بود...
کیکش هم که وانیل بود (چون آوا خانم شکلات دوست نداره)
داخلش وانیل بود و روش با فوندانت گل رز قرمز و مشکی تزیین شده بود...
بعد از اینکه سلام و احوالپرسی با مهمونا تموم شد آراد و آیهان و علیرضا و ...
دور میز جمع شدن به مش*روب خوردن...
خیلی ترسیدم...
قیافه آوا هم از ۱۰ کیلومتری داد میزد که نگرانه ...
رفتیم سر میز در گوش علیرضا و آراد و آیهان گفتیم که لطفاً کم بخورید
اونا هم گفتن: باشه
ولی گوش منو و آوا از این حرفا پر بود...
باشه های الکی بعد از اینکه خوردن مش*روب مبارکشون تموم شد رفتیم که برقصیم
...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سال خوبی نَبودی وَلی ما گُذروندیم ...🙃💔
https://eitaa.com/roman_nir