فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سال خوبی نَبودی وَلی ما گُذروندیم ...🙃💔
https://eitaa.com/roman_nir
[پارت ۱۱]
همه مشغول رقصیدن و عشق و حال کردن بودن که دیدم یکی با ماشین وارد باغ شد...
همه دست از رقصیدن برداشتن ...
باورم نمیشد ...
مهرداد بود ...
اون اینجا چیکار میکرد؟؟؟
اصلاً از کجا میدونست مهمونی اینجاست؟؟؟
قلبم تند تند میزد...
از ماشین پیاده شد و اومد سمتم...
مهرداد :تو اینجا چیکار میکنی عشقم؟
آسمان: اولاً من با تو نسبتی ندارم که بهم میگی عشقم دوما باید به تو عوضی جواب پس بدم ...؟
مهرداد :الان نسبتی نداریم بعداً میشی مامان بچههام....
تنفرم ازش هزار برابر شد ...
آیهان اومد جلو یه چک زد زیر گوشش
...
[پارت ۱۲]
آیهان :حرف دهنتو بفهم ها...!
مهرداد: اگر نفهمم چی؟؟
امیر :اون وقت اگر نفهمی من حالیت میکنم...
مهرداد :اون وقت تو چیکارشی؟؟
امیر :لازم به توضیح نمیبینم ...
مهرداد :ولی من میبینم!
امیر :دوست پسر آسمانم...!
مشکلیه؟
مهرداد: از کی تا حالا آسمان دوست پسر داره؟؟
امیر :از همون موقعی که عاشقش شدم...
چند دقیقه سکوت شد...
زبونم بند اومده بود...
داشت بغضم میگرفت...
آوا اومد دستمو گرفت و برد اونور...
جو اونجا برام سنگین بود..
یه آب زدم به صورتمو رفتم اونجا
...