eitaa logo
𝒆𝒔𝒉𝒈 𝒑𝒆𝒏𝒉𝒂𝒏 𝒎𝒂𝒏 𝒕𝒐...
296 دنبال‌کننده
0 عکس
8 ویدیو
0 فایل
شُروعِ ما : [ 1403/12/25 ] ﻣن به ﻫﻳﭼﻛس اﻫﻣﻳت ﻧﻣﻳﺩم اﻣا ﺑﺭای ﺗﻭ #ﻣﻳﻣﻳﺭم : ) I didn't care about anyone, but I would #die for you. :) رمان : عشق پنهون منو تو... me . Malek : @nir_girl Ad : @parsagf Ad : @Ava13151814 لف؟ : بزا رو بی‌صدا قشنگممم🙃🖤
مشاهده در ایتا
دانلود
[ پارت 10 ] مهمونی که آراد براش گرفته بود واقعاً خوب بود خوب که نه بی‌نظیر بود... برای اینکه تم قرمز و مشکی بود بادکنک‌ها رو دیزاینر مشکی و قرمز روی یه استند نیم دایره شکل گذاشته بود‌... کیکش هم که وانیل بود (چون آوا خانم شکلات دوست نداره) داخلش وانیل بود و روش با فوندانت گل رز قرمز و مشکی تزیین شده بود‌.‌.. بعد از اینکه سلام و احوالپرسی با مهمونا تموم شد آراد و آیهان و علیرضا و ... دور میز جمع شدن به مش*روب خوردن... خیلی ترسیدم... قیافه آوا هم از ۱۰ کیلومتری داد می‌زد که نگرانه ... رفتیم سر میز در گوش علیرضا و آراد و آیهان گفتیم که لطفاً کم بخورید اونا هم گفتن: باشه ولی گوش منو و آوا از این حرفا پر بود... باشه های الکی بعد از اینکه خوردن مش*روب مبارکشون تموم شد رفتیم که برقصیم ...
شبتون به زیبایی چشاش...🙃❤️‍🩹✨🫀
[پارت ۱۱] همه مشغول رقصیدن و عشق و حال کردن بودن که دیدم یکی با ماشین وارد باغ شد... همه دست از رقصیدن برداشتن ... باورم نمی‌شد ... مهرداد بود ... اون اینجا چیکار می‌کرد؟؟؟ اصلاً از کجا می‌دونست مهمونی اینجاست؟؟؟ قلبم تند تند می‌زد... از ماشین پیاده شد و اومد سمتم... مهرداد :تو اینجا چیکار می‌کنی عشقم؟ آسمان: اولاً من با تو نسبتی ندارم که بهم میگی عشقم دوما باید به تو عوضی جواب پس بدم ...؟ مهرداد :الان نسبتی نداریم بعداً میشی مامان بچه‌هام.... تنفرم ازش هزار برابر شد ... آیهان اومد جلو یه چک زد زیر گوشش ...
[پارت ۱۲] آیهان :حرف دهنتو بفهم ها...! مهرداد: اگر نفهمم چی؟؟ امیر :اون وقت اگر نفهمی من حالیت می‌کنم... مهرداد :اون وقت تو چیکارشی؟؟ امیر :لازم به توضیح نمی‌بینم ..‌‌. مهرداد :ولی من می‌بینم! امیر :دوست پسر آسمانم...! مشکلیه؟ مهرداد: از کی تا حالا آسمان دوست پسر داره؟؟ امیر :از همون موقعی که عاشقش شدم... چند دقیقه سکوت شد... زبونم بند اومده بود... داشت بغضم می‌گرفت... آوا اومد دستمو گرفت و برد اونور... جو اونجا برام سنگین بود..‌ یه آب زدم به صورتمو رفتم اونجا ...
[پارت ۱۳] رو به مهرداد کردم... و دستم رو قفل دست های امیر کردم و گفتم: آسمان: الان که می‌بینی دوست پسر دارم دیگه دلیلی برای اینکه برام مزاحمت ایجاد کنی نمی‌بینم... آیهان :شنیدی... گورت رو گم کن.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.. سوار ماشین شد و رفت‌‌‌‌... آوا برام یه لیوان آب آورد حالم بهتر شد.‌‌‌.. آراد :میشه یکی به ما بگه داستان چیه؟؟ آسمان :ببخشید مهمونیت رو خراب کردم‌‌‌..‌. آراد: این چه حرفیه آسی کوچولو مگه تقصیر توئه ... خندم گرفت... و یه خنده ریزی کردم رو به امیر کردم و گفتم: از اینا گذشته منتظر یه توضیح برای اون حرفایی که زدی هستم امیدوارم همش فقط برای دفاع بوده باشه.‌‌.. امیر :نه فقط واسه دفاع از این موضوع نبود آیهان :یعنی چی فقط دفاع نبود؟ امیر: یعنی اینکه خیلی وقته که از آسی خوشم میاد ولی نمی‌دونستم چطوری بهش بگم ... آیهان اخم‌هاش رفت تو هم و با عصبانیت رفت پشت باغ و علیرضا رفت دنبالش ...
[پارت ۱۴ ] از زبان علیرضا دیدم اوضاع خرابه رفتم سراغ آیهان... علیرضا: داداش آروم باش آیهان: چطوری آروم باشم اگه آوا جای آسی بود و تو جای من بودی چیکار می‌کردی؟؟ علیرضا :حق داری... ولی بستگی به آدمشم داره😂 آیهان :کوفت..‌. بی‌غیرت‌‌‌...😂😐 جفتمون خندیدیم... بعدش بهش گفتم : علیرضا: بیا بریم پیش بچه‌ها اوقات خودت رو تلخ نکن آیهان: علیرضا .‌‌‌.. علیرضا: جان داداش ... آیهان :احساس می‌کنم این مهرداد داره آبجیم رو اذیت می‌کنه... علیرضا :غلط کرده ...راستش.‌‌‌.. آیهان: راستش چی...؟ علیرضا :منم احساس می‌کنم آراد، آوا رو دوست داره... آیهان :اون که مشخصه‌... علیرضا :گوه خورده... مگه چیزی گفته؟؟ آیهان :حالا منو درک می‌کنی؟! حرفی نداشتم که بزنم... راست می‌گفت... برگشتیم پیش بچه‌ها ...
00:00 فدای چشاش...🖤🙃✨