eitaa logo
رمان مذهبی عاشقانه✍🏻💕
4.8هزار دنبال‌کننده
887 عکس
649 ویدیو
5 فایل
💕مذهبی بودم ولی با دیدنت فهمیده‌ام عشق گاهی مومنان را هم هوایی میکند💕 شرایط کانال👇🏻🧸🎀 @sharaietemonn https://harfeto.timefriend.net/17360475354779 لینک ناشناسمونه میشنویم...🤞🏻🥀 ادمین اصلی ✍🏻 @montazere_313 ادمین دوممون @khademohossein
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸💗🌸💗🌸💗🌸💗🌸 💗🌸💗🌸💗🌸💗🌸💗 🌸💗🌸💗🌸💗🌸💗 💗🌸💗🌸💗🌸💗 🌸💗🌸💗🌸💗 💗🌸💗🌸💗 🌸💗🌸💗 💗🌸💗 🌸💗 💗 👒 📗 نالان نگاهش کردم و طلبکارانه گفتم: - وای ولم کن خسته ام چی می خوای از جون من. امیرعلی با حرفام خنده اشو قورت داد و گفت: - تو چرا انقدر تنبلی؟ با چشای گرد شده نگاهش کردم خم شدم کفش مو در اوردم که سریع دوید بره تو اشپزخونه کفش و پرت کردم و از اونجایی که خیلی نشونه گیریم عالی بود خواست بخوره تو سرش سرشو خم کرد خورد توی گلدون سنتی و هر دوافتادن و گلدون خورد شد. امیرحسین داداش امیرعلی با تک خنده ای گفت: - اخرین باقی مانده از جهیزیه مامان بود همه رو من و امیرعلی شکوندیم ست این گلدون و بابا اخری رو هم تو عالی شد. مامان امیرعلی با صدای شکستن اومد توی سالن با دیدن گلدون به امیر حسین نگاه کرد و گفت: - کار توعه؟ امیرحسین به من اشاره کرد و گفت: - کار عروس دسته گلته خواست پسر تو بزنه تیرش خطا رفت . خودمو مظلوم گرفتم و مامان امیرعلی گفت: - فدای سرش خیره انشاءآلله. امیرعلی دست به کمر گفت: - بعله دیگه نو که میاد به بازار (به خودش و امیرحسین اشاره کرد و گفت: - کهنه می شه دل ازار ما که می شکوندیم خیر نبود دختر گلتون که شکونده خیره این نامردی تمامه. با چشای ریز شده نگاهش کردم و گفتم: - عه اینجوریاس شازده باشه اگر من فردا با تو جایی اومدم اگه اومدم عروسی تا نیای نگی غلط کردم نمی بخشمت. چشای امیرعلی گرد شد و گفت: - بگم غلط کردم؟عمرا. امیرحسین خندید که امیرعلی گفت: - درد به چی می خندی؟ امیرحسین گفت: - چون می دونم تهش می گی غلط کردم. دست به سینه ابرویی بالا انداختم و با نیش باز نگاهش کردم که امیرعلی گفت: - اگه من گفتم خرم. برای بار هزارم امیرعلی زد به در اتاق و گفت:. - باران توروخدا بیا بریم دیر شد هزار تا کار دارم ارایشگاه منتظرته. خیلی ریلکس گفتم: - بگو غلط کردم تا بیام. قفل درو بالا و پایین کرد و گفت:. - حالا این درو باز کن باز نکنی می شکنم ش ها. گفتم: - بشکن در خونه خودتونه بعدشم درو می شکنی میای تو منو که به زور نمی تونی ببری. بلند داد زد: - مامان بیا عروس تو راضی کن. مامانش هم داد زد: - بگو غلط کردم کار و تمام کن. بلند خندیدم و گفتم: - یالا منتظرم وقتت داره می گذره. امیرعلی گفت: - باشه باران خانوم نوبت منم می شه غلط کردم خوبه حالا عروس خانوم عروس ننه ام می شی؟ درو باز کردم و گیج گفتم: - ها؟ با ابرو های بالا رفته گفت: - می گم بعله رو می دی انشاءالله عروس ننه من می شی؟راه می یوفتی بریم؟ سری تکون دادم و گفتم: - وسایل و برداشتی؟ سری تکون داد و گفت: - اره بریم. اومدیم بریم که مادر امیرعلی با اسپند اومد و دور سرمون چرخوند و قربون صدقه امون رفت که کلی ذوق کردم با خنده گفتم: - وای مادرجون چنان خوشحالی و دور مون تاب می خوری حس می کنم دارم واقعی عروس می شم. با این حرفم امیرعلی خیره نگاهم کرد و گفت: - حالا مگه الکی داری عروس می شی؟ متعجب گفتم: - ها؟ هیچی گفت و تا دم در رفتیم که امیرحسین از بالا داد زد: - داداش. امیرعلی برگشت و گفت: - دیشب گفتی اگه بگم غلط کردم خرم. قش قش خندیدم و امیرعلی یه دمپایی پرت کرد که جاخالی داد و گفت: - بیا همه داداش دارن منم داداش دارم از خواب پا شده بیاد اینو بهم بگه مامان بیا این امیرحسین و ادب کن. مامانش گفت: - برو دیگه پسری لوس مگه دیرتون نشده؟ -@khademohoseini کپی رمان بدون ذکر منبع و حذف نویسنده حرام است🔥 https://abzarek.ir/service-p/msg/1690726 نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻 •--------࿐✿࿐---------• @romane_mazhaby💕
🌸💗🌸💗🌸💗🌸💗🌸 💗🌸💗🌸💗🌸💗🌸💗 🌸💗🌸💗🌸💗🌸💗 💗🌸💗🌸💗🌸💗 🌸💗🌸💗🌸💗 💗🌸💗🌸💗 🌸💗🌸💗 💗🌸💗 🌸💗 💗 👒 📗 داشتم اماده می شدم که بریم خونه خانواده من امیرعلی از روشویی بیرون اومد و گفت: - می گم باران. جانمی گفت که شروع کرد به سرفه کردن برگشتم بهش نگاه کردم از کنار پاتختی اب خورد و گفت: - از دیشب تاحالا کمر بستی به کشتن من. برگشتم سمت اینه و گفتم: - باشه پس منم اصلا از این به بعد فقط امیرعلی خالی صدات می کنم. کنارم وایساد و گفت: - نه نه غلط کردم اصلا مرگی که با جملات تو باشه عجب مرگی بشه! خنده ای کردم و دیونه ای گفتم. به کمد تکیه داد و نگاهم کرد که گفتم: - یه چیزی می خوای بگی مگه نه؟ سرشو به معنای اره تکون داد. ابرویی بالا انداختم و گفتم: - خوب بگو. تکیه اشو از کمد گرفت و اومد جلوم به دیوار و اینه تکیه داد و گفت: - امیدوارم از حرفم منظور بد برداشت نکنی یعنی فکر نکنی حالا که ازدواج کردیم می خوام بهت زور بگم یا مطابق میل من رفتار کنی نه فقط می خوام اصلا یه سوال بپرسم چادر می زنی؟ بعد چند ثانیه دوباره گفت: - اخه خودت گفتی بعد از عملیات می زنی. سری تکون دادم و گفتم: - اره خیلی دوست دارم چادر سر کنم همه جا با چادر برم جوری که من درک ش کردم یه چیز خیلی ارزشمنده که از مادر همه ی ما به دخترا و خانوما به ارث رسیده و ما باید با جون دل قبول ش کنیم تا عفت و حیای خودمون رو حفظ کنیم. امیرعلی گفت: قربونت برم من که انقدر درک ت بالاست. لبخندی از سر ذوق زدم و امیرعلی از توی کمد یه چادر عبا دراورد بهت زده گفتم: - خونه که سوخت همه وسایل سوخت چطور اینو اوردی؟ امیرعلی در کمد رو باز کرد همه وسایلم اینجا بود! مبهوت نگاهش کردم که گفت: - اتیش به طبقه های بالا نرسیده بود فقط پله ها رو سوخته بود یه چیزایی هم از بقیه اتاق ها مونده بود اتش نشانی ها زود رسیدن. با ذوق وایسادم جلوش و گفتم: - سرم کن. اول یه روسری و ساق دست ابی ست بهم داد با گیره روسری پوشیدم و بعد چادر رو پشتم برد و سرم کرد. استین هاشو پوشیدم و جلوی اینه به خودم نگاه کردم با ذوق و خنده گفتم: - وای خدا چقدر خانوم شدم وای امیر. به ذوقم خندید و گفت: - خانوم منی دیگه. پشت چشمی براش نازک کردم که گفت: - باران. بهش نگاه کردم که خم شد دستمو بوسید متعجب بهش نگاه کردم و گفت: - ممنون که پا گذاشتی به زندگیم. دستشو فشردم و گفتم: - و من ممنونم با تمام وجودم از تو که پا گذاشتی به زندگی سیاه سفید من و با وجود رنگارنگت رنگ پاشیدی به این زندگی بی رنگ و سرد من. -@khademohoseini کپی رمان بدون ذکر منبع و حذف نویسنده حرام است🔥 https://abzarek.ir/service-p/msg/1690726 نظراتتون در مورد رمان برامون تو ناشناس بگید 🙃🌸👆🏻👆🏻👆🏻 •--------࿐✿࿐---------• @romane_mazhaby💕
🌃 صبحتون شهدایی 💘عشقتون زهرایی 🤲مرامتون حیدری 🙏امرتون رهبری 🌱راهتون محمدی ⚡️دلتون حسینی 💔غمتون حسنی 💪جسمتون عباسی 😌گذشتتون مهدوی لف ندید بمونـید برامـون..!♥️🖐🏽 دمتون گـࢪم🌻🖐🏽 تون بخیر
🌃 صبحتون شهدایی 💘عشقتون زهرایی 🤲مرامتون حیدری 🙏امرتون رهبری 🌱راهتون محمدی ⚡️دلتون حسینی 💔غمتون حسنی 💪جسمتون عباسی 😌گذشتتون مهدوی لف ندید بمونـید برامـون..!♥️🖐🏽 دمتون گـࢪم🌻🖐🏽 تون بخیر
🌃 صبحتون شهدایی 💘عشقتون زهرایی 🤲مرامتون حیدری 🙏امرتون رهبری 🌱راهتون محمدی ⚡️دلتون حسینی 💔غمتون حسنی 💪جسمتون عباسی 😌گذشتتون مهدوی لف ندید بمونـید برامـون..!♥️🖐🏽 دمتون گـࢪم🌻🖐🏽 تون بخیر
🌃 صبحتون شهدایی 💘عشقتون زهرایی 🤲مرامتون حیدری 🙏امرتون رهبری 🌱راهتون محمدی ⚡️دلتون حسینی 💔غمتون حسنی 💪جسمتون عباسی 😌گذشتتون مهدوی لف ندید بمونـید برامـون..!♥️🖐🏽 دمتون گـࢪم🌻🖐🏽 تون بخیر
🌃 صبحتون شهدایی 💘عشقتون زهرایی 🤲مرامتون حیدری 🙏امرتون رهبری 🌱راهتون محمدی ⚡️دلتون حسینی 💔غمتون حسنی 💪جسمتون عباسی 😌گذشتتون مهدوی لف ندید بمونـید برامـون..!♥️🖐🏽 دمتون گـࢪم🌻🖐🏽 تون بخیر
🌃 صبحتون شهدایی 💘عشقتون زهرایی 🤲مرامتون حیدری 🙏امرتون رهبری 🌱راهتون محمدی ⚡️دلتون حسینی 💔غمتون حسنی 💪جسمتون عباسی 😌گذشتتون مهدوی لف ندید بمونـید برامـون..!♥️🖐🏽 دمتون گـࢪم🌻🖐🏽 تون بخیر
🌃 صبحتون شهدایی 💘عشقتون زهرایی 🤲مرامتون حیدری 🙏امرتون رهبری 🌱راهتون محمدی ⚡️دلتون حسینی 💔غمتون حسنی 💪جسمتون عباسی 😌گذشتتون مهدوی لف ندید بمونـید برامـون..!♥️🖐🏽 دمتون گـࢪم🌻🖐🏽 تون بخیر
🌃 صبحتون شهدایی 💘عشقتون زهرایی 🤲مرامتون حیدری 🙏امرتون رهبری 🌱راهتون محمدی ⚡️دلتون حسینی 💔غمتون حسنی 💪جسمتون عباسی 😌گذشتتون مهدوی لف ندید بمونـید برامـون..!♥️🖐🏽 دمتون گـࢪم🌻🖐🏽 تون بخیر
🌃 صبحتون شهدایی 💘عشقتون زهرایی 🤲مرامتون حیدری 🙏امرتون رهبری 🌱راهتون محمدی ⚡️دلتون حسینی 💔غمتون حسنی 💪جسمتون عباسی 😌گذشتتون مهدوی لف ندید بمونـید برامـون..!♥️🖐🏽 دمتون گـࢪم🌻🖐🏽 تون بخیر
🌃 صبحتون شهدایی 💘عشقتون زهرایی 🤲مرامتون حیدری 🙏امرتون رهبری 🌱راهتون محمدی ⚡️دلتون حسینی 💔غمتون حسنی 💪جسمتون عباسی 😌گذشتتون مهدوی لف ندید بمونـید برامـون..!♥️🖐🏽 دمتون گـࢪم🌻🖐🏽 تون بخیر