eitaa logo
رمـانکـده مـذهـبـی
3.8هزار دنبال‌کننده
190 عکس
4 ویدیو
51 فایل
(•●﷽●•) ↻زمان پارت گذاری شب ساعت 20:00 الی21:00 ↻جمعه پارت گذاری نداریم ناشناس↯ @nashenas12 ●•تبلیغات•● @tablighat_romankade برای جذاب کردن پروف هاتون↻ @Delgoye851
مشاهده در ایتا
دانلود
رمـانکـده مـذهـبـی
☘💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژ
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 حسابی خسته شدم ، دستام پر از پلاستیک بود . هوف خدای من ! این آنالی هم که مثل چی گرفته خوابیده . منتظر موندم تا نفراتی که جلوم هستن خرید هاشون رو حساب کنند . بالاخره بعد از بیست دقیقه نوبت من شد . پلاستیک ها رو ، روی میز قرار دادم . دیگه الانه که کارت کاوه خالی بشه و بدبختی من شروع بشه . بعد از پنج دقیقه خانومه گفت : + یک میلیون و هفتصد و پنجاه . چیزی نگفتم و کارت رو بهش دادم . فقط خدا ، خدا میکردم موجودی داشته باشه ، که با شنیدن صدای دستگاه کارت خوان متوجه شدم تراکنش موفق بوده . لبخند پهنی زدم و دوباره پلاستیک ها رو بلند کردم و به سمت ماشین رفتم . بعد از بیست دقیقه پیاده روی به ماشین رسیدم . هوف خدا هوف. حسابی خسته شده بودم به طوری که نای نفس کشیدن نداشتم . ریموت ماشین رو زدم و تمام وسایل رو گذاشتم صندوق عقب و با دستم محکم صندوق رو بستم . در ماشین رو باز کردم و با دیدن آنالی که همچنان مثل خرس خواب بود ، عصبانی پوفی کردم . توی ماشین نشستم و ماشین رو ، روشن کردم . در حالی که استارت میزدم چند باری صداش کردم اما بی فایده بود . صدای ضبط ماشین رو تا آخر کم کردم و یه آهنگ خارجی رو آوردم . تا سه شمردم و بعد با صدای بلندی آهنگ رو پلی کردم . آنالی یهو از خواب پرید و شکه به من نگاه کرد که قهقهه بلندی زدم . - خرس گیریزلی باید بیاد بهت ادای احترام کنه ! چقدر میخوابی؟! بسه! با صدای بلندی داد زد : + چی میگی ‌! ‌نمیشنوم . دستم رو به سمت ضبط بردم و صداش رو کم کردم . - میگم خیلی خوابیدی ها . من رفتم خریدامم انجام دادم . + آها . خب چرا منو بیدار کردی آخه ؟! -هو بسه چقدر میخوابی ! باید یه شوهر گیریزلی برات پیدا کنم . خمیازه ای کشید و گفت : + هنوزم خرید داری ؟ - نه دیگه میریم خونه . + خونه ! - بلی خونه . خونه خودمون . نگران نباش کسی نیست فقط کاوه هست که اونم حلش میکنم. + مامانت اینا چی ؟ - شمالن . + واو. حرفی نزدم و دستم رو به سمت شیشه بردم و کاغذی که برای آنالی نوشته بودم رو از روی شیشه دراوردم &ادامـــه دارد ...... ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ @romankademazhabe ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛