هدایت شده از ▫
🌷🍃
•• گوشھ گیـراڹ
زود در دلها تصرف مۍڪنند...
بیشتَر دِل مۍبَرَد خالۍ ڪھ بَر
ڪُنجِ لب است...
•🌱• #کرونا #کتاب #مطالعه
•🌱•[ #اللھمعجݪلولیڪالفࢪج ]
🌷🍃
هدایت شده از ▫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 آیت الله فاطمی نیا:
هرکس در روی زمین درحال راه
رفتن است به صدقه سرحضرت
زهـــــرا سلام الله علیها است
هرکجا هستےسر سفره حضرت
زهـــرا (س) هستـــے...
□○پاداش درود فرستادن بر فاطمه سلام الله علیها...
◾️ پیغمبر_اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به فاطمه سلام الله علیها فرمودند:
◾️«مَن صَلّی عَلَیْکِ غَفَرَ اللهُ لَهُ وَ اَلحَقَهُ بِی حَیْثُ کُنْتُ مِنَ الْجَنَّةِ» "
◾️ای فاطمه! هر که بر تو صلوات فرستد؛ خدای متعال همهی گناهان او را، بدون استثناء، میبخشد و هر جا که من در بهشت باشم؛ خدا او را در بهشت به من ملحق میکند.
☑️و این صلوات چقدر زیباست:
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ فاطِمَةَ و اَبِیها وَ بَعْلِها وَ بَنِیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ»
📚 بحارالانوار جلد 43 ص55
باد پاییزی اگر برگ خزان را می برد🍂
مهر زهرا هم گناه شیعیان را می برد..
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند:
تلاوت کننده سوره حدید و واقعه و الرحمن در آسمانها و زمین اهل بهشت خوانده می شوند. ..
📚کنزالعمال ج ۱ ، ص۵۸۲
•🌱• #کرونا #کتاب #مطالعه
هدایت شده از ▫
#جانم_فدای_رهبرم🍃💖
قبل از تو دلم گلی که نيکوست نداشت
همچون تو پدر که فاطمی خوست نداشت
از بس که تو ماهی پدرم "سید علی"
والله نمی شود تو را دوست نداشت😊
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🤲
•🌱• #کرونا #کتاب #مطالعه
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
#پوستر_حضرت_آقا_باعث_ازدواج_من_شد
قرار گذاشتیم من با خواهرم و اون بنده خدا هم با مادرش بیاید حرم مطهر هم دیگر رو ببینیم، من از گیت ورودی آقایان داخل رفتم و کنار پله ایستادم تا خواهرم هم بیاید همزمان با من یه دختر خانم با چادر عربی یک لحظه دیدمش اون هم ظاهرا منتظر کسی بود . با خودم میگفتم خدا اگر این باشه باز خودمو دلداری میدادم نه شایدم این نباشه .........😭😭
ادامه مهیج وواقعی خاطره🤦♂👇
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 #قسمت_پنجاه_سوم سج
🌸🌿🦋🌿
🌿🌸🌿
🦋🌿
🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿
🌸نویسنده: میم بانو🌸
🌿 #قسمت_پنجاه_چهارم
سجاد دوباره موبایلش را از جیبش بیرون میکشد و از ما دور میشود .
بعد از جند دقیقه باز میگردد و رو به من میگوید
_با شهریار صحبا کردم یکم دیگه میاد .
دوباره درد پایم شروع میشود . آخ بلندی میگویم .
سوگل با هول و ولا میگوید
_چی شد ؟
+پام خیلی درد میکنه
_یکم صبر کن
+چاره ی دیگه ای ندارم
چشم هایم را میبیندم و منتظر میمانم .
۱۰ دقیقه ای میگذرد اما خبری از شهریار نیست .
درد پایم بیش از اندازه زیاد شده است .
از درد عرق کرده ام و زیر لب ناله میکنم .
سوال های متعددی در ذهنم چرخ میخورند اما توان بحث کردن را ندارم .
بغض به گلویم چنگ میزند و اماده ی تلنگری برای گریه کردن هستم که صدای ذوق زده ی سوگل در گوشم میپیچد
_آقا شهریار اومد
چشم هایم را آرام باز میکنم و شهریار را میبینم که نفس نفس زنان از تپه پایین می آید .
لبخند بی جانی از سر شادی میزنم .
شهریار سریع کنار پایم مینشیند ، انگار سجاد همه چیز را از پشت تلفن برایش توضیح داده است .
چادر را از روی پایم کنار میزند ، سجاد که بالای سرم ایستاده به محض کنار رفتن چادر سر بر میگرداند و دوباره از ما دور میشود .
با خیال راحت نفسم را بیرون میدهم .
شهریار تند تند از من سوال میپرسد
_چقدر وقته از تپه افتادی ؟
+حدودا یک ساعت
_دردت زیاده ؟
+خیلی
نگاهش را به صورت رنگ پریده ام میدوزد ؛ نگاهش پر از دلسوزیست . سر بر میگرداند و میگوید
_نفس عمیق بکش
قل از اینکه فرصت پیدا کنم چیزی بپرسم درد زیادی به پایم حجوم می اورد .
بلند داد میزنم
+شهریار !
شهریار کلافه میگوید
_فقط نفس عمیق بکش
نفس کشیدن هم برایم سخت است چه برسد به نفس عمیق .
قطره های اشک بی اختیار از گوشه ی چشمم سر میخورند .
درد مدام بیشتر و بیشتر میشود و تحملش برای من غیر ممکن است .
بازوی شهریار را میگیرم و با گریه میگویم
+شهریار ترخدا دارم از درد میمیرم
دوباره نگاه دلسوزانه ای به من می اندازد و با عجز زمزمه میکند
_ببخشید ولی مجبورم
دستم از روی بازوی شهریار سر میخورد . حتی دیگر توان نگه داشتن دستم را هم ندارم .
سوگل که تا به حال با چهره ای رنگ پریده و ترسان به پایم خیره شده بود به خودش می آید .
🌿🌸🌿
《پیش از اینت بیش از این ، اندیشه ی عشاق بود
مهرورزی تو با ما شهره ی آفاق بود》
حافظ
&ادامه دارد ...
🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay
🌸🌿🦋🌿
🌿🌸🌿
🦋🌿
🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿
🌸نویسنده: میم بانو🌸
🌿 #قسمت_پنجاه_پنجم
دستم از روی بازوی شهریار سر میخورد ، حتی دیگر توان نگه داشتن دستم را هم ندارم .
سوگل که تا به حال با چهره ای رنگ پریده و ترسان به پایم خیره شده بود به خودش می آید و میگوید
_آروم باش عزیزم چیزی نیست داره شیشه ها رو در میاره الان دردت آروم میشه
با تعجب میگویم
+شیشه ؟
سوگل انگار از حرفی که زده پشیمان شده است .
دوباره درد به پایم حجوم می اورد ،از شدت درد بدنم بی حس میشود و چشم هایم آرام آرام سنگین میشود . دیگر نمیتوانم در برابر درد مقاومت کنم .
چشم هایم ناخودآگاه بسته میشود و دیگر چیزی نمیفهمم .
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
با احساس سوزشی در دستم چشم هایم را باز میکنم . نگاهی به دستم میکنم و سوزن سرم را در دستم میبینم .
پرستار متوجه بیدار شدنم میشود ، لبخند گرمی میزند
_به به بلاخره بیدار شدی ؟!
لبخند کم رنگی میزنم و سر بر میگردانم
مادرم را میبینم که کنار تخت نشسته و آرام و بی صدا گریه می کند ، شهریار هم کمی دورتر به دیوار تکیه داده است .
اتفاقات صبح در ذهنم تداعی میشود و تازه متوجه میشوم که در بیمارستان هستم .
نگاهی به پایم میاندازم ، با آتل بسته شده است .
پرستار از اتاق خارج میشود و هنگام خروج میگوید
_وقتی سرم تموم شد خبرم کنید
به سمت مادرم بر میگردم .
دستم را میگیرد و میان دستانش میفشارد
_سلام عزیزم چقدر دیر بیدار شدی
گریه اش شدت میگیرد .
گریه های مادرم کمی من را میترساند ؛ میترسم مشگل پایم عمیق باشد .
با ترس میپرسم
+چرا گریه میکنید ؟
سعی میکند خودش را کنترل کند
_این وضعیت پاته میخوای گریه نکنم !؟.
اصلا چرا انقدر دیر به من خبر دادید ؟
شانه بالا می اندازم
+من از هیچی خبر ندارم برای خومم سواله
شهریار کنار مادرم می آید و چیزی در گوشش میگوید . با تمام شدن حرف شهریار گریه ی مادرم بند می آید و با اکراه از روی صندلی بلند میشود و از اتاق خارج میشود .
شهریار سریع جای مادرم مینشیند و بلخند پهنی میزنم
_سلام به خواهر خسته . وقت خواب ؟
با خنده میگویم
+منو تا توی گور هم بزارن باز تو سر به سرم میزاری ، مگه وضعیتمو نمیبینی؟
_اولن دور از جونت دومن حالا مامانت دوتا قطره اشک ریخته فکر کردی چه خبره .
دوباره میخندم .
تنها کسی که میتواند من را در بدترین شرایط بخنداند شهریار است .
سوال ها مجددن به ذهنم حجوم می آورند .
خنده ام را جمع میکنم و جدی میگویم
+من چند تا سوال دارم بهم جواب میدی ؟
🌿🌸🌿
《ای نفس خرم باد صبا
از بر یار آمده ای ، مرحبا》
سعدی
&ادامه دارد ...
🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay
هدایت شده از ▫
🌼🍃هزار قصه نوشتیم
بر صحیفهی دل
هنوز عشق تـ❤️ـو
عنوانِ سرمقالهیماست🍃🌼
سلام حضرت عشـ❤️ـق ....
#سلام
#شعر_مهدوی
#امام_زمان
#کرونا
#مطالعه
🌏 تقویم همسران 🌍
(اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی ، اسلامی)
@taghvimehamsaran
✴️ سه شنبه 👈 27 آبان 1399
👈1 ربیع الثانی 1442👈 17 نوامبر 2020
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی .
🗡 آغاز قیام توابین به همراه سلیمان بن صرد خزاعی " ۶۵ ه.ق " .
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی .
❇️ امروز روز شایسته ای است برای امور زیر :
✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن .
✅ تجارت و داد و ستد .
✅ و امور کشاورزی و زراعی خوب است .
👶 برای زایمان خوب و نوزادش محبوب و دوست داشتنی خواهد شد.ان شا ء الله
🤕 بیمار امروز نیز زود خوب شود.
🚘 مسافرت :
مسافرت خوب و مفید و سودمند است .
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز برای امور زیر نیک است .
✳️ خواستگاری ، عقد ، ازدواج .
✳️ ختنه کردن .
✳️ و امور بازرگانی نیک است .
📛 برای فروش جواهرات و حیوان و قرض و وام خوب نیست .
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت
👩❤️👩 مباشرت امروز ...# مکروه و فرزند حاصل از آن ممکن است دیوانه گردد .
💑 حکم مباشرت امشب (شب چهارشنبه ) ، مباشرت و زفاف عروس مکروه است .
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،#اصلاح_مو(سروصورت)دراین روز از ماه قمری، باعث کوتاهی عمر می شود .
💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، برای رگها ضرر دارد .
✂️ ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد .
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید.
( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب
تعبیر خوابی که شب چهار شنبه دیده شود طبق ایه ی سوره مبارکه " بقره " است.
الم ذالک الکتاب لا ریب فیه ...
و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده بر چیزی اطلاع می یابد که در فکر و خاطرش نبود . ان شاء الله و شما مطلب خود رادراین مضامین قیاس کنید .
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
💠 حکایت 💠
✅ میگویند که دو برادر بودند پس از مرگ پدر یکی جای پدر به زرگری نشسته دیگری تا از وسوسه نفس شیطانی به دور ماند از مردم کناره گرفته و غار نشین گردید.
✅ روزی قافلهای از جلو غار گذشته و چون به شهر برادر میرفتند، برادر غارنشین غربالی پر از آب کرده به قافله سالار میدهد تا در شهر به برادرش برساند.
✅ منظورش این بود که از ریاضت و دوری از خلایق به این مقام رسیده که غربال سوراخ سوراخ را پر از آب میتواند کرد بی آنکه بریزد.
✅ چون قافله سالار به شهر و بازار محل کسب برادر میرسد و امانتی را میدهد، برادر آن را نخ بسته و از سقف دکان آویزان میکند و در عوض گلوله آتشی از کوره در آورده میان پنبه گذاشته و به قافله سالار میدهد تا آن را در جواب به برادرش بدهد.
✅ چون برادر غارنشین برادر کاسب خود را کمتر از خود نمیبیند عزم دیدارش کرده و به شهر و دکان وی میرود.
✅ در گوشه دکان چشم به برادر داشت و دید که برادر زرگرش دستبندی از طلا را روی دست زنی امتحان میکند، دیدن این منظره همان و دگرگون شدن حالت نفسانی همان و در همین لحظه آبی که در غربال بود از سوراخ غربال رد شده و از سقف دکان به زمین میریزد.
✅ چون زرگر این را میبیند میگوید:
«ای برادر اگر به دکان نشستی و هنگام کسب و کار و دیدن زنان آب از غربالت نریخت زاهد میباشی، وگرنه دور از اجتماع و عدم دسترس همه زاهد هستند!»
#داستانک
•|☕️|•
#انگیزشے🍟
من سپردم ب خودش،
هرچه خدامیخواهد☺️🌱
توی زندگیتون نگران هیچ چیزی نباشید،امیدوتوکلتون ب خداباشه🦋
★🌻 📿 🌿
﷽ 🌙 نماز اول ماه 🌙
✅ حضرت #آیت_الله_بهجت قدسسره به خواندن نماز اول ماه مداومت داشتند و آن را به همه توصیه میکردند.
✅ از #امام_جواد علیهالسلام روایت شده است: هر گاه ماه جدید قمری آمد در روز نخست آن دو رکعت نماز بگزار:
1⃣ در رکعت اول آن پس از حمد ۳۰بار #سوره_توحید ؛
2⃣ و در رکعت دوم پس از حمد ۳۰بار #سوره_قدر را بخوان؛
3⃣سپس #صدقه بده.
🔺 که اگر این کار را کنی سلامتی در آن ماه را از خداوند متعال خریدهای.
🔻و در روایتی آمده است این دعا را پس از نماز بخوان:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا، مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ، حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ، وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ، لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ، رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ، رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ.
📚بهجت الدعا، ص۳۷۸
#کتاب #کرونا #مطالعه